eitaa logo
   ﷽ سلام بر امام زمانم و شهدا
146 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
6.2هزار ویدیو
61 فایل
این دعاے کوچـک رو بخــونید؛ بخصـوص توے قنــوت هاتـون. ┊💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ لَـیِّـنْ قَـلْـبـیٖ لِـوَلـیِّٖ اَمْـرِک @SalambarEmamZamanam 🆔 @abde_khoda110
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️دلنوشته قابل تأمل شهید محسن فخری زاده تنها یکماه پیش از شهادتش: «یک سئوال دارم، چرا شهدا در جوانی سخنانی می‌گویند که عرفا در کهنسالی؟ البته می‌دانیم که این سخنان از عمق حکمت جاری شده از قلب بر زبان است نه آنکه سخنانی سطحی است.»(۹۹/۸/۷) 🕊
⭕️ بزرگ مرد مبارزه با استعمار و استکبار 🔸رئیس‌علی‌دلواری ‌رحمة الله در ایام محرم بین مردم آمد و دید دارند عزاداری می‌کنند، گفت: «چطور برای حسین‌بن‌علی ضجه می‌زنید و یزید ظالم را لعن می‌کنید، اما این یزیدی‌ها (انگلیسی‌ها) را داخل دریا نمی‌بینید؟» 🔹با چهارصد، پانصد نفر توانست ۵هزار نفر را شکست بدهد. این اولین ضرب‌شستی بود که سیستم عزاداری متفاوت به سیستم کفر می‌زد. عزاداری‌ای شده بود که در آن مردم به دنبال امام حسین الان و یزیدِ الان می گشتند. 🌷شادی روح جمیع شهدا صلوات 🌱
👌🏼 ● پنج پسر داشتم، اما عبدالله چیز دیگری بود. یک روز آمد دو زانو نشست روبه رویم. زُل زد تو چشم هایم. نگاهش دلم را لرزاند. گفت: مامان من تو نمیخوای خمس پسرهات رو بدی؟ ● گفتم: مادر نرو سوریه. عبدالله گفت: خودت یادم دادی مامان همان وقت ها که چادرت رو می کشدی سرت و دست ما پنج تا رو می گرفتی و می کشوندی تو هیئت و مسجد... ● در روضه ضجه می زدی و می گفتی: کاش کربلا بودیم یاری ات می کردیم، یادته؟؟ بلند بلند داد می زدی که خانم زینب من و بچه هام فدات بشیم. ● بفرما الان وقت عمل شده. گفتم: پسرم من هیچ؛ با این دخترهای بابایی چه کنم؟! گفت: مادر با این حرفها دلم رو نلرزون ؛ مگه هیچ کدام از اونایی که زمان جنگ رفتند زن و بچه نداشتند. آنقدر گفت و گفت تا راضی ام کرد. ✍🏼به روایت مادر بزرگوار شهید 🌷 ⊰᯽⊱≈•≈⊰᯽⊱
طیب زد به میله سلول من و گفت: محمد آقا اگه یه روز خمینی رو دیدی سلام من رو بهش برسون و بگو خیلی ها شما رو دیدن و خریدن؛ ما شما رو ندیده خریدیم شهید طیب حاج رضایی را 🟦«حر» انقلاب لقب دادند. او به زیر بیرق امام حسین عليه‌السّلام پناه برد. طیب در دل عشق 🟩 حسین عليه‌السّلام را داشت. در اواخر سال ۱۳۴۱ و اوایل ۴۲، طیب دچار تحول درونی شد و بارها دوستان و آشنایان از دهانش شنیده بودند که گفته بود: «خدایا پاکم کن، خاکم کن» بیژن حاج رضایی فرزند طیب در مورد دلبستگی پدرش به 🟩 حسین بن علی عليه‌السّلام  چنین می‌گوید: «پدرم، عجیب حساسیت و علاقه به خاندان عصمت و طهارت به‌خصوص 🟩حضرت امام حسین عليه‌السّلام داشت و این را واقعاً می‌گویم که عاشق او بود، حتی در برابر بعضی اعتراضات مادرم در مورد بعضی خرج‌هایش می‌گفت من زندگی‌ام و پولی را که بدست می‌آورم؛ دو قسمت می‌کنم یک قسمت آن را خرج خودم می‌کنم، و قسمت دیگر را خرج 🟩امام حسین عليه‌السّلام حالا یا برای او عزاداری می‌کنم یا به راه او خرج می‌دهم.» 🌷شادی روح جمیع شهدا صلوات 🌱
🕊🕊 زندگی و درآمد خوبی داشت، اما اعتقادش او را به دفاع از حرم کشاند ● شهید محمد شالیکار اولین شهید مدافع حرم شهرستان فریدونکنار، از آن دست رزمنده‌هایی بود که جهاد و جانبازی در جبهه‌های را تجربه کرده بود و نهایتاً با ادامه حضور در جبهه مقاومت اسلامی، شهید مدافع حرم شد. وی در حالی هشتمین شهید شالیکار نام گرفت که در دوران دفاع مقدس از ناحیه کاسه سر شده بود و کسی توقع نداشت وی در میدان رزم دیگری حضور یابد، اما حاج محمد دوباره رخت رزم پوشید و این‌بار در درگیری با نیرو‌های تکفیری مورد اصابت گلوله‌ای از ناحیه کتف و ریه قرار گرفت و پس از چند روز که در کما بود در بخش آی سی یو بیمارستان دمشق، در سن ۴۷ سالگی در تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۹۴ در شب شهادت (ع) آسمانی شد. 🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅
🕊🕊 ● علی‌رغم اینکه سن و سال زیادی نداشت و تنها یک سوم از خدمتش طی شده بود، در این مدت رشد چشمگیری کرده بود. مخصوصاً از نظر اطلاعات نظامی و تاکتیکی وقتی در جمع نیروهای تحت امر خود صحبت می کرد و یا کار آموزشی انجام می داد. آدم یاد شهید حسن باقری و شهید مهدی زین الدین می‌افتاد که در سنین کم چطور یک عملیات را هدایت می کردند. تصمیم گرفته بودم وقتی از سوریه به ایران بازگشتم مسوولین مربوطه را در خصوص استفاده بیشتر از حجت متقاعد کنم و به نوعی به سبب مسؤولیتم حجت آقا را به آنها معرفی کنم، اما حالا این حجت است که باید سفارش ما را به ارباب کند... مدافع حرم
●برادر حمید [شهید مهدی باکرى]، از تبریز زنگ زد و پرسید:« بچه چیه؟» گفتم:‌« دختر». به شوخی گفت: « برای جبهه فرمانده گردان می‌خواهیم. دختر می‌خواهیم برای چه؟». من هم به شوخی گفتم:« می‌روم پس می‌دهم.» به حمید گفتم که مهدی چه گفته، گفت: «[تو هم] می‌گفتی اگر پاسدار نشود، زن پاسدار می‌شود... می‌گفتی زن پاسدار شدن، خیلی سخت‌تر از پاسدار شدن است». ۶ اسفند؛ سال‌روز شهادت شهید حمید باکری جانشین فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا 🌹 ┅═❧═┅
●یزد آن موقع کوچک‌تر بود. مردم بیش‌تر همدیگر را می‌شناختند. هرچه می‌شد همه جا می‌پیچید. محمد هم به خاطر درسش و هم برای خطش خیلی معروف شده بود. اسمش سر زبان‌ها افتاده بود. یک روز دیدم دست‌هاش را حنا بسته. به مسخره گفتم «محمد! این دیگر چه کاری است؟» گفت «این طوری کردم که از شرّ این دختر مدرسه‌ای‌ها راحت بشَم. بگند اُمُّله. کاری به کارم نداشته باشند.» 🌹 ●
💌 بسم‌ربّ الشّـهدا 🕊 «انتظار يعنے؛ حرکت ، انتظار يعنے؛ ايثار، يعني خون؛ انتظار يعنے؛ ادامہ دادن راه شهيدان، انتظار براے اين است کہ انسان در سكون آب گنديده نباشد، انتظار خيمہ‌ے خروشان است و درياے مواج»  🕊🌷 ●ولادت: ۱۳۳۲/۱۰/۱۶ ●شهادت: ۱۳۶۶/۲/۲ ●محل شهادت:ارتفاعات ماووت عملیات کربلای ۱۰ • سلام و صلوات نثار امام و شهدا الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🕊🌷