بسم الله
🔸 *«۴ داستان واقعی در تذکر بر درک #حضور_شهدا و احاطه و نفوذشان بر نفوس»*
🔸
▫️١
✅ *داستان اول: #شهید علیاکبر دهقان*
🔸شهید علی اکبر دهقان، شهیدی است که بدون سر «یا حسین» گفت. حدود پانزده نفر در اطراف پیکر بی سر او 5 دقیقه این ندا را از حلقوم بریده اش می شنیدند و آن شهید این عنایت را در وصیتنامهاش از خدا خواسته بود.
🔻این واقعه توسط راوی زندهی ماجرا و شهید زنده، حجت الاسلام محمد صادقی سرایانی، در سایت خودشان در بخش خاطراتشان نقل شده { SadeghiSarayani.com/مردان-بی-ادعا }، که مینویسند:
🔸 «من صحنهای دیدم که همیشه در ذهنم باقی است؛ دیدم که دستی از بدن کسی کاملاً جدا شده و آن طرف روی زمین افتاده بود. در این دست جدا شده کتاب دعایی بود که ظاهراً میبایست با پرت شدن دست، کتاب هم جدا میشد ولی کتاب دعا محکم به دست چسبیده بود. یک طرف کتاب دعا نوشته بود ارتباط با خدا و طرف دیگر فرازهایی از زیارت عاشورا بود که خون آن شهید روی آن ریخته بود، نوشته شده بود، «السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره».
🔻شما چنین صحنهای را هر کاری بکنید نمیتوانید به قلم بیاورید و در صحنههای هنر زنده کنید. خدا در آن جا میخواسته یکی از درسهای خودش که نتیجهی خلوص است را بدهد. و این خون هم خون خداست.
🔻یا *شهید علیاکبر دهقان* که وقتی ما میخواستیم جنازهی او را در جاده بصره_خرمشهر جمع کنیم، دیدیم سر بریدهاش در محوطه دارد میرود، سری که از پشت قطع شده بود و روی زمین داشت میغلتید و تنش هم داشت میدوید. سر این شهید حدود ۵ دقیقه فریاد یاحسین، یاحسین سر میداد.
🔻این فریاد را همهی ما که حدود 10_15 نفر بودیم، (از جمله برادران حدادی، آذربیک، مصطفی خراسانی، طوسی و...) میشنیدیم و همه به جای اینکه جنازه را جمع کنند، داشتند گریه میکردند.
🔻یا در کتاب «پیشانی سوختهها» آوردهام که طلبهای به نام آقاخانی در کربلای ۵ شهید شده بود که پس از شهادت از حنجره بریدهاش چند بار صدای «السلامعلیک یا اباعبدالله» میآمد.
این نمونهها در صحنههای جنگ بسیار بوده است.
🔻البته *شهید علیاکبر دهقان* یک وصیتی هم داشت که ما از توی کولهپشتیاش پیدا کردیم. یک تکه کاغذ بود که نمیدانم شب نوشته بود یا همان روز:
⚡«خدایا من شنیدم که امام حسین با لب تشنه شهید شده، من هم دوست دارم اینگونه شهید شوم.»
🔻 نمیدانم لابد شهید لبتشنه هم بوده چون مسائل مشابه دیگری که ما دیدیم اتفاق افتاده بود. نوشته بود :
⚡«خدایا من شنیدم که امام حسین سرش را از قفا بریدند، من هم دوست دارم سرم از قفا بریده شود».
🔻بعد ما دیده بودیم که یک ترکش از پشت سر، سرش را قطع کرد.
یا نوشته بود:
⚡ «خدایا من شنیدم که سر امام حسین (علیه السلام) بالای نی قرآن خوانده. من که مثل امام حسین اسرار قرآنی نمیدانستم که بتوانم با آن انس بگیرم که حالا بعد از مرگم قرآن بخوانم ولی به امام حسین(ع) خیلی علاقه و عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید میشوم سر بریدهام به ذکر یا حسین یا حسین باشد»
🔻و ما آن صحنه را دیدیم که سر جدا شدهاش پنج دقیقه ذکر یا حسین میگفت.
(پایان نقل حاج آقای صادقی سرایانی)
🔸
🔻البته خود راوی (جناب حجت الاسلام صادقی سرایانی) برای خودش هم واقعه زیبایی اتفاق افتاده که ٢۵ روز در برزخ بوده، و با عنایت امام رضا (علیه السلام) پس از مرگ زنده شدند. خاطره شفای خود ایشان خیلی متذکر کننده است:
🎞 تصویری:
🌐 aparat.com/v/3iQJD
🌐 dalfak.com/w/i4jhw
🔈 صوتی:
🌐 SadeghiSarayani.com/wp-content/uploads/2018/02/Shahid_zende_malakoot01.mp3
🔖 متنی (از سایت خودشان):
🌐 SadeghiSarayani.com/دیدار-با-امام-رضاعلیه-السلام/
🌐 SadeghiSarayani.com/خاطرات-بیمارستان-تا-شفا-گرفتن
🔸
✅ *داستان دوم: #شهید حجتالاسلام سیدمجتبی صالحی*
🔸حضور شهید حجّتالاسلام سیّد مجتبی صالحی خوانساری، که بعد از شهادتش، اهل خانه و فامیل و دوستان صداى تلاوت قرآن و دعا و مناجات شهید را مکرر در خانه میشنیدند و نور سبزی از نحوهی حضور او میدیدند، و بالاتر اینکه شهید عزیز خودش بعد از شهادتش کارنامهی امتحانات ثلث دوم دخترش (خانم زهراسادات صالحی) را برای مدرسه اش امضا نمود👇👇
🌐 shohadayeiran.com/fa/news/171748
🔸
✅ *داستان سوم: #شهید سیدمرتضی دادگر*
🔸حضور شهید سیّد مرتضی دادگر (اهل ساری) که بعد از شهادتش، قرضهای یک بسیجی گروه تفحص شهدا را به تمام مغازهها و قصابی و میوه فروشی محله اش داد و مبلغی هم برای امورات زندگی به اهل خانهی او رساند (و همه این وقایع در همان روزی که پیکرش در تفحص پیدا شده بود و اهل خانه و مغازه دارها و ... با دیدن تصویر مدارک شناسایی شهید، متوجه حضور عینی او در دادن قرضهای آن بسیجی شدند) 👇 👇
🌐 mashreghnews.ir/news/331021
🔸👇
▫️٢
✅ *داستان چهارم: #شهید سیّد مرتضی آوینی*
🔸حضور شهید سید مرتضی آوینی (ره) بعد از شهادتش، که راوی دفاع مقدس، مرحوم حجت الاسلام ضابط در مورد این واقعه اینطور میگفت:
🔻«خیلی دلم میخواست سیدمرتضی آوینی رو ببینم (در زمان حیاتش). یه روز به رفقایش گفتم یه موقعیتی جور کنید ما سیدمرتضی رو ببینیم، نشد. بالاخره سید شهیدان اهل قلم تو فکه رفت روی مین و شهید شد و من نتوانستم سید مرتضی رو ببینم.
🔻بعد از مدتی قسمت شد با یکی از کاروانهای راهیان نور آمدم برای بازدید از مناطق جنگی. یک جایی شب ماندیم و مستقر شدیم. شب که خوابیدم دیدم شهید آوینی آمد به خوابم. در خواب به او گفتم: آقا سید! من خیلی دوست داشتم وقتی زنده بودی ببینمت ولی توفیق نشد. شهید آوینی توی خواب به من گفت: نگران نباش! فردا صبح ساعت 8 بیا سر پل کرخه منتظرتم.
🔻صبح بیدار شدم و من بیچاره که هنوز به زنده بودن شهید شک داشتم گفتم: آخه این چه خوابی بود! آوینی که خیلی وقت است شهید شده.
بلند شدم رفتم سر قراری که با من گذاشته بود و نیم ساعت دیر رسیدم. دیدم خبری از آوینی نیست. دیگر داشتم مطمئن میشدم که خواب و خیال و اینجور چیزها واقعیت ندارد که یه دفعه سربازی که آن نزدیکیها پست میداد آمد پیش من و گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟
گفتم بله با یکی از رفقا قرار داشتم.
گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهای جو گندمی، محاسنش اینجوری بود، عینکش... سرباز گفت: رفیقت آمد اینجا و تا ساعت 8 منتظرت شد، نیامدی. بعد که میخواست برود، به من گفت: یک کسی میآید با این اسم و این قیافه، بهش بگو مرتضی آمد. خیلی منتظرت شد، نیامدی، کار داشت رفت. کنار پل، یک چیزی برایت نوشته برو بخوان!
🔻رفتم دیدم کنار پل با انگشتش نوشته: «فلانی! آمدیم نبودید، وعده ما بهشت. سیدمرتضی آوینی»
🌐 tasnimnews.com/fa/news/1391/12/15/31049
🔸
🔸آخرالکلام:
🔻مقامات شهدا و حضور و تصرّفشان در عالم هستی، و حضور تاریخیشان ذیل حقیقت اشراقی قلبی امام روح الله (رحمة الله علیهم)، از آن جهت که ظهور شعاع اشدّ اتصال ایشان به روح الهی در شمس نور محمّدیه (ص) است، قابل توصیف و تصور اذهان بشری نیست (إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا - اینکه اشدّ اتصالاً هست، یعنی اینکه چقدر شدیدتر و بالاتر است دیگر قابل توصیف با الفاظ و بیان نیست).
🙏ان شاء الله ما بتوانیم ادامه دهندگان راه امام و شهدا و مجاهدین به نتیجه رساننده انقلاب با اتصالش به قیام قائم (علیه السلام) باشیم.
- الهی آمین🙏
🔸
@Salehi786