🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸
#بادبرمیخیزد
#قسمت49
✍ #میم_مشکات
راحله برخلاف معصومه اهل خیال بافی نبود و منتظر شاهزاده ولز*، سوار بر یک بوگاتی شیرون نبود. او هیچ انتظار سخت و یا خاصی از همسر آینده اش نداشت. تنها میخواست همسرش بتواند به خوبی نقش مردانه ای را که بر دوشش گذاشته می شود ایفا کند. نقشی که برای ایفای آن به پول هنگفت، تحصیلات آنچنانی، قیافه ای شاخص و یا حتی اخلاقی پیغمبر گونه نیاز نبود. کافی بود مردی باشد راستگو و متعهد به زندگی زناشویی. آدمی که بتواند حداقل بعضی از -و نه همه- راه های آرامش همسرش را بداند و در کنار بعضی ایرادات اخلاقی ( که همه انسان های معمولی چند تایی از آنها را دارند) بتواند نگهبان بنیان زندگی باشد. با این وصف مرد رویایی راحله، مردی کاملا معمولی بود. هرچند گاهی برای داشتن بعضی صفات معمولی هم سخت است.
در میان همین فکر و خیال ها، زیر چشمی نگاهی به نیما انداخت. نیما با قیافه ای جدی و متفکر داشت صحبت های دو طرف را گوش میداد. برای یک لحظه راحله احساس کرد میتواند این فرد را دوست بدارد. در چهره اش متانت خاصی بود. راحله مشغول خیال پردازی های خودش بود برای همین نفهمید پدرش جواب مادر محسنی را چه داد، فقط یکدفعه دید که همه بلند شدند و خانواده محسنی قصد رفتن دارند.
اینطور که معلوم بود پدر مجابشان کرده بود که جلسه اول برای صحبت دو جوان زود است. راحله همیشه با این حرف موافق بود اما این بار حس میکرد بدش نمی آمده گپی با هم میزدند تا ببیند این آقا چقدر شبیه چیزی است که خیال میکند و لیاقت مهری را که راحله قصد دارد به او ببندد دارد یا نه.
بعد از رفتن مهمانها فضای خانه به حالت عادی برگشت و همه دنبال کار خودشان رفتند به جز معصومه که دوست داشت نظر خواهرش را بداند و وقتی با زیرکی زیر زبان خواهرش را کشید، لبه پنجره روبروی باغ نشست و با خوشحالی گفت:
-چه خوب! فکر کن اگه عقد دوتامون یه روز باشه... وای چقد عالی
راحله سعی کرد ادای خواهر بزرگ های قجری را در بیاورد:
-خوبه ،خوبه..دختره گیس بریده... قدیما اسم شوهر می اومد دخترا هفت رنگ میشدن حالا نشسته اینجا از روز عقدش میگه
و خندید. معصومه هم پشت چشمی نازک کرد و ادای دخترکان مد روز فمنیست را در اورد:
-اوا خواهر، اینا چه حرفیه... دیگه قرن بیست و یکمه... زنا مستقل شدن..اصن مگه ما چه فرقی با اونا داریم..اذیت کنی خودم میرم خواستگاریاااا
راحله خندید و با خودش فکر کرد که خواهرش از او هم خیال باف تر است. برای همین گذاشت تا همانجا بنشیند و خیال بافی اش را بکند و با حرفهای رویایی اش که زیر گوش خواهرش زمزمه میکرد و با شرح و تصور مراسم عروسی و لباس عروس و ملحقاتش گوشش را نوازش بدهد. حرفهایی که زاییده طبع لطیف است و طبیعی ایام شباب
پ.ن:
*شاهزاده ولز( Prince of Wales)
عنوانی است که به بزرگترین پسر پادشاه یا ملکهٔ بریتانیا که قرار است پس از شاه یا ملکه به پادشاهی برسد اعطا میگردد
#ادامه_دارد...
.....★♥️★.....
@Sarall
.....★♥️★.....