eitaa logo
♡مشڪےبہ‌رنگ‌حجاب♡
515 دنبال‌کننده
6هزار عکس
364 ویدیو
443 فایل
دوستان پیام سنجاق شده رو بخونید و وارد کانال جدید بشید تا با قدرت دوباره شروع کنیم عذر بخاطر کمکاری این چند وقت اما درس میشع️
مشاهده در ایتا
دانلود
ساده گفت:« احمق جون چرا نمیفهمی؟ میخوام کمکت کنم.» آلما عصبی رو کرد به آسمان:« بار پروردگارا! منو از شر دوستانم نجات بده!» ساده گفت:« هر چی میخوای بگو. خیر، شر برای من فرقی نداره. اگه نمیخوای با پری حرف بزنم باید خودت همه چیو بگی.» آلما به ماشینی که آن سوی خیابان ایستاده بود اشاره کرد و گفت:« حالا بیا بریم تا بعد بت بگم.» ساده با دیدن ماشین جا خورد:« با کی اومدی؟» _با مامانم. ساده زیر لب گفت:« مامانت!» و تند رو برگرداند:« تو برو من کار دارم.» آلما تقریبا داد زد:« چرا نمیفهمی الاغ؟ حرف زدن با پری فایده ای نداره.» ساده هم صدایش را بلند کرد:« لازم نیست پری رو تو به من معرفی کنی.» _باور کن من پری رو بهتر از تو میشناسم. برای همین سراغش نرفتم. ساده گفته ی شیدا را به یاد آورد:« خودم میدونم برای چی به پری کاری نداری.» آلما یکه خورد:« برای چی؟» همین موقع مادر آلما از ماشین بیرون آمد و آلما را صدا زد. آلما دست ساده را کشید:« بیا!» _کجا؟ _مگه نمیخوای بری خونتون؟ ساده نگران شد:« شما هم میخواین بیاین خونه ی ما؟» از عرض خیابان گذشتند:« نه بابا. الان چه وقت خونه ی دوست رفتنه!» مادر آلما همانطور بود که ساده فکر میکرد: خوش فکر و خوش سخن و خوش پوش. ........ @Sarall