#پارت109
آدم های روی زمین و زیر زمین پاک گیجش کرده بودند.
شیدا آمد توی آشپزخانه و جلد کتابی را که در درست داشت روبه روی ساده گرفت و گفت:« ببین چی میخونم.»
ساده عنوان کتاب را خواند: زندگی سالم و بدون کشتار.
بعد گوجه فرنگی های رنده شد را توی یک ظرف ریخت.
شیدا یک دانه گوجه فرنگی برداشت و آن را بو کرد:« خیلی کتاب خوبیه. حسابی روم تأثیر گذاشته.»
ساده در ظرف را بست و آن را داخل یخچال گذاشت:« یعنی تصمیم گرفتی دیگه کسی رو نکشی؟»
_بحث آدما نیست که، بحث حیوونای مظلومه. همین گاو وگوسفندای بی نوا.
_نکنه میخوای گیاه خوار بشی؟
چشم های شیدا برق زد و سرش را تکان داد:« اوهوم، نظرت چیه؟»
صدای زنگ خانه ساده را از نظر دادن معاف کرد و او را به طرف دربازکن برد.
گوشی را برداشت:«کیه؟»
از جوابی که شنید یکه خورد و مبهوت ماند.
شیدا نگران جلو آمد:« سهرابه؟»
_نه!
_پس کیه؟
به زحمت شنید:«پری!»
#به_قلم_مینو_کریم_زاده
#ادامه_دارد........
@Sarall