eitaa logo
♡مشڪےبہ‌رنگ‌حجاب♡
513 دنبال‌کننده
6هزار عکس
364 ویدیو
443 فایل
دوستان پیام سنجاق شده رو بخونید و وارد کانال جدید بشید تا با قدرت دوباره شروع کنیم عذر بخاطر کمکاری این چند وقت اما درس میشع️
مشاهده در ایتا
دانلود
ساده موقع تعریف کردن ماجرا از شدت هیجان صدایش میلرزید. مادربزرگ از شیدا خواست یک لیوان آب قند به ساده بدهد. ساده آن را سر کشید. با نگرانی به همه نگاه کرد:« خدا میدونه الان آلما چه حال و روزی داره.» شیدا لبخند زد:« چقدر کلاس شما باحاله! هر روز خدا یه ماجرا داره.» مادر گفت:« خدا آخر و عاقبت همه ی جوونا رو به خیر کنه. انگار هر کدوم یه جور خل شدن. آخه من نمیدونم این دختره چه کم و کسری داره؟» شیدا پرسید:« کی؟ پری؟» مادر گفت:« پری که کم و کسری زیاد داره. آلما رو میگم.» شیدا گفت:« اتفاقا آلما هم کم و کسری داره.» مادربزرگ با غصه گفت:« همه ی این بدبختی ها از بی ایمانیه. از نداشتن اعتقاده. اون از پسر همسایتون، اینم از دوست ساده. خدا به داد شماها برسه که چه چیزهایی باید ببینین و بشنوین! من که الحمدلله دارم فلنگو میبندم.» شیدا خندید اما مادر یک ته لبخند هم نزد. ساده نگران پرسید:« شما میگین من چی کار کنم؟» مادر گفت:« هیچی. چی کار میخوای بکنی؟» _آخه من نزدیک ترین دوستشم. نمیشه که دست رو دست بزارم. شیدا گفت:« خب، برو خونشون ببین چه خبره.» ساده نگران تر شد:« جرأت نمیکنم.» مادر گفت:« بهش زنگ بزن.» _زنگ بزنم چی بگم؟ _بگو به اون مامان بیچارت رحم کن و دست از این مسخره بازیا بردار! _مسخره بازی نیست، اگه حال و روزش رو دیده بودین! مادربزرگ دست ساده را گرفت:« بچم چقدر یخ کرده!» _شما بگین مادربزرگ. چی بهش بگم؟ مادربزرگ گفت:« بگو اول بره حمام، بعد اگه اهل نمازه دو رکعت نماز بخونه، اگه نیست گردویی، بادومی، لوبیایی برداره و بره توی باغچه یا گلدون بکاره. بعد آبش بده. اگه پرنده ای هست براش دونه بریزه. اون وقت بره کنار درختی، گیاهی بشینه و با خدا درد و دل کنه.» ساده تا شب هزار بار شماره ی آلما رو گرفت، خاموش بود. شماره ی خونشون هم جواب نمیداد. سهراب گفت:« اه! کوفت بگیره این پری! چطوری دلش میاد با آلمایی به این نازنینی اینطوری رفتار کنه!» ........ @Sarall