#پارت93
پدر گفت:« آلمایی به این نازنینی حتما چند بار حسابی پری رو اذیت کرده. وگرنه پری که دیوونه نیست همچین کاری بکنه.»
شیدا گفت:« اما خیلی کینه ایه. از این خصلتش حالم به هم میخوره.»
ساده تأیید کرد:« شیدا راست میگه. درسته که آلما هم پری رو ناراحت کرده بود اما کار پری خیلی وحشتناک تر بود. تازه آلما خیلی سعی کرد از دل پری دربیاره. خودش روی خوش نشون نداد.»
شیدا گفت:« اصلا چطوره به این پری دیوونه زنگ بزنی و مجبورش کنی همه چیزو بگه.»
ساده گفت:« با من قهره.»
سهراب گفت:« قهر باشه الان موضوع....»
زنگ تلفن حرف سهراب را قطع کرد.
همه ی نگاه ها رو به ساده رفت.
گوشی را برداشت.
همه با اشاره از او پرسیدند کیه؟
ساده بیصدا جوابشان را داد.
همه لب خوانی کردند: آلما.
آلما گفت برای این زنگ زده که خیال ساده رو راحت کنه و بگه خوبه اما ساده خیالش راحت نشد:« حالا واقعا حالت خوبه؟»
_آره خوبم ساده. مطمئن باش. مامانم یه راست بردم بیمارستان.
_چرا؟ تو که مریض نبودی.
_ولی اونجا آمپولی به من زدن که حالمو خیلی بهتر کرد. تا الان خواب بودم.
_قضیه چی بود آلما.
#به_قلم_مینو_کریم_زاده
#ادامه_دارد........
@Sarall
#پارت94
_مهم نیست. فراموشش کن!
ساده نفس عمیقی کشید:« الان چطوری؟»
_فقط دوست دارم گریه کنم. اگه گریه کنم خوب میشم اما به خاطر مامانم نمیتونم. مدام رفت و آمدش رو پشت در اتاقم حس میکنم.
ساده راه حل های مادربزرگ را به او گفت.
آلما خندید:« خوش به حالت! چه مادربزرگ باحالی داری! همین الان میرم تو حیاط یه چیزی میکارم.»
_باغچه رو هم حسابی آب پاشی کن.
_و یه جایی درست میکنم مخصوص دونه ریختن واسه پرنده ها.
_درد دل هم فراموش نشه.
آلما نفس عمیقی کشید:« باور نمیکنی ساده. همین که فقط حرفشو میزنم احساس میکنم حالم بهتر شده. فکر کنم مادربزرگت ابو علی سینای دورانه.»
ساده خندید:« آره.»
مدتی بینشان سکوت افتاد.
_شنبه میای مدرسه؟
_نه مامانم نمیذاره. میگه تا از ته و توی قضیه سر در نیاره اجازه نمیده برم مدرسه.
_خب حداقل ماجرا رو برای اون تعریف کن!
_ماجرایی نیست.
_به بابات بگو. بابا ها این جور وقتا بهتر کمک میکنن.
_گفتم که. چیزی نیست که بخوام تعریف کنم.
#به_قلم_مینو_کریم_زاده
#ادامه_دارد........
@Sarall
متولدین ماهای سال بر حسب غذا 😋
فروردین (قرمه سبزی🍛) : زرنگ و فعال و بچه خووب😍
اردیبهشت(پیتزا🍕) : شیک و باکلاس تودل برو با نمک😍
خرداد (فسنجون🍲) : میمیری واسش ولی خیلی خودشونو میگیرن😍
تیر(کباب ترش🥓) : خوش رو با جذبه ولی زود رنج هستن😍
مرداد(کوبیده 🍡) : مهربون و شیک پوش، با اینا بحث نکنین کم میارین😍
شهریور(چلو کباب🍘) : همه عاشقشونن گرم و صمیمی، بی زبون ولی شجاع هستن😍
مهر(کباب برگ🍢) : باجذبه، دوستداشتنی، خوشگل و ناز 😍
آبان(آش رشته🍜) : دوست نیمه راه ولی باحالو پایه، خیلی هم پر حرف😍
آذر(قیمه🍛) : همیشه در دسترس
همیشه تک و عالی😍
دی(مرغ پلو🍗) : پایه و دوس داشتنی
اما کمی دروغ گو😍
بهمن(لازانیا🍝) : خوشگل و مهربون
تو دل برو و خوش اخلاق😍
اسفند(کباب بره🍖) : همه دوسشون دارن، اینا خیلی خاصن😍
بفرستین واسه دوستاتون❤️
@Sarall
💖💝💖💝
💝💖💝
💖💝
💝
💝حکایت:
عارفی راگفتند:
خداوند را چگونه میبینی؟
گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد،
اما دستم را میگیرد...
@Sarall
💐💐💐💐💐💐
💐💐💐💐💐
💐💐💐💐
💐💐💐
💐💐
💐
یه آرزو داشت که همیشه به زبون مےآورد.
مےگفت"میخام روز عاشورای امام حسین ع عاشورایے بشم"
روز عاشورا،داشت جعبه های مهمات رو جا به جا مےکرد،که صدای انفجار بلند شد!
وقتی گرد و غبار خوابید،
دیدم سرش از بدنش جدا شده؛
سر جدا،پیکر جدا...
#شهید_محمد_تکلو
@Sarall
از شـــــهيد بابايى پرسيدند :
" عــــباس جـــــان چه خبر ؟
چه كــار ميـــكنى ؟ "
گــــفت :
" به نگهبانى دل مشغوليم .. كه غير از #خـــــــدا كسي وارد نشود .. ! "
@Sarall