#بازگشت
#انتشاراتشهیدابراهیمهادی
#پارت32
بقیه از جمله کاظم به او تذکر میدادند.نماز جماعت و نمازش بچههای اتاق ترک نمیشد.برنامه توسل به صورت منظم برگزار میشد.بعد پلهپله کار را بالاتر برد.مدتی روی بحث اسراف کار کرد.خیلی روی این موضوع تاکید میکرد.براساس آنچه دیده بود میگفت بسیاری از درجات را با اسراف از دست می دهیم.حالا بعد از اصلاح رفتار و اخلاق افراد و دوری از گناهان،نوبت به نوسازی معنوی بود.ابتدا باهم قرار گذاشتیم که بیوضو نباشیم.حتی خود کاظم،اگر نیمهشب از خواب بیدار میشد و میخواست دوباره بخوابد،بلند میشد و وضو میگرفت بعد می خوابید!برای ما روایت عجیبی بیان کرد اینکه فرمودند:«زمانی بر مردم بیاید که کار های ناشایست و زنا بسیار گردد.هر یک از شما که آن زمان را درک کند،نباید شب ها بدون وضو به خواب برود.»یا اینکه رسول اکرم(صلی اللهعلیه وآله)فرمودند:هر کس با وضو به خوابد اگر در آن شب مرگش فرا رسد شهید است¹.
یکبار یکی از بچهها وارد اتاق شد.کاظم بیمقدمه به سراغش رفت و آرام به او اشاره کرد که برو وضو بگیر.گویی نور وضو را در چهره افراد میدید.مدتی گذشت احساس کردم برخی از بچه های اتاق ما،مانند کاظم به درجاتی رسیدهاند.کاظم از اینکه توانسته بود برخی از بچهها را رشد معنوی دهد بسیار خوشحال بود.نمیدانید چه حالتی معنوی عجیبی بود.زندگی ما رنگ بوی خدایی گرفته بود.خیلی از بچه ها میخواستند داد بزنند و بگویند که چه شرایط و لحظات زیبایی را میگذرانند.انها چیزهایی میدیدند که گفتنی نیست!حتی میخواستند کاظم را به دیگران معرفی کنند.اما کاظم میگفت:حرفی نزنید.برای خودتان گرفتاری درست میکنید.لذت معنوی آن دوران دیگر برای ما تکرار نشد.