eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
33 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
با شهدا گم نمی شویم
#برشی_از_کتاب #برای_خدا_مخلص_بود روز دهم عملیات خیبر, به دستور فرماندهی قرارگاه فتح, عملیات در م
از قرارگاه دستور دادند تا دو گردان از لشکر محمد رسول الله "صلی الله علیه و آله" یعنی گردان های حبیب ابن مظاهر و مالک اشتر به جزیره جنوبی اعزام شوند. این کار انجام شد, اما آنها وضع بسیار اسفباری داشتند. غذا بهشان نمی‌رسید, نیروها روحیه شان را از دست داده بودند, از بالا هم دستور رسیده بود که فکر برگشت را از سرتان بیرون کنید, باید آنجا بایستید و تا آخرین فشنگ تان بجنگید. حاج همت تصمیم گرفت که سری به آن ها بزند, من هم با او رفتم. بسیجی ها با دیدن همت خیلی خوشحال شدند و به سمت او آمدند. حاجی پس از خوش و بش, خطاب به آن ها گفت: "برادر های رزمنده, بسیجی های با ایمان, درود به این چهره های غبار گرفته تون, درود به اراده و شرفتون. اینجا سختی داره, زخمی شدن و قطعی دست و پا داره, اسیری داره, مفقودالاثر شدن داره, شهادت داره, اما این ها را همه می دانیم, اما عزیزان, ما نباید گول این چیزها را بخوریم, نباید فراموش کنیم که با چه هدفی توی این راه قدم گذاشتیم. ما برای جهاد در راه خدا اینجا هستیم. باید به یکی از این دو تن دهیم, یا اینکه از خودمون ضعف نشون بدیم و پرچم سفید ذلت و تسلیم به دست بگیریم و کاری کنیم که حرف امام روی زمین بمونه, یا اینکه تا آخرین نفس مردونه بجنگیم و شهید بشیم و با عزت از این امتحان سخت بیرون بیاییم. حالا بسیجی‌ها, به من بگین چه کنیم؟ تسلیم بشیم یا تا آخرین نفس بجنگیم؟" خدا گواه است که حرف همت به اینجا که رسید, بسیجی‌ها با گریه فریاد زدند: "می جنگیم, می میریم, سازش نمی پذیریم." بعد هم هجوم آوردن سمت حاجی و او را در آغوش گرفتند. @Sedaye_Enghelab
ای برادر! کجا میروی کمی درنگ کن! آیا با کمی گریه ویک فاتحه شما بر مزار من وامثال من مسئولیتی راکه با رفتن خود بر دوش شما گذاشته ایم از یاد خواهی برد یانه؟ مانظاره گر خواهیم بودکه تو بااین مسئولیت سنگین چه خواهی کرد. "شهید رضا نادری" @Sedaye_Enghelab
ما‌ در قِبال‌ تمام‌ کسانی که راه کج‌ می‌روند مسئــول‌ هستیم‌ و حق‌ نـداریم‌ با آنهــا‌ بــر خورد‌ تند کنیم از کجــا معلوم‌ که ما‌ در انحراف اینهــا نقش‌ نداشته باشیم؟ "شهید حاج‌ ابراهیم‌ همت" @Sedaye_Enghelab
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ. @Sedaye_Enghelab
فرازی ازوصیت نامه شما ای پاسداران، ای عزيزانی که امام مي‌گويد:« ای کاش من هم يک پاسدار بودم.» پس بنگر امام در حقت چه‌ها گفته و اين سخن چه مسؤوليت سنگينی به دوش شما نهاده. هر آنچه لياقت اين سخن است انجام دهيد تا مديون امام و خون شهدا نباشيد. و اما شما رزمندگان سنگر دانشگاه و مدرسه همت کنيد در سنگر مدارس همچون سنگر جبهه‌ها هميشه پيشتاز و سربلند باشيد و باعث آبرو و حيثيت براي انقلاب و اسلام باشيد نه باعث تضعيف. و اما شما مسؤولينی که امور امت حزب الله در دست شماست! مبادا اين خونها را با کارهايي که در شأن يک مسؤول در جمهوری اسلامی نيست به هدر دهيد و باعث دلسردی مردم و به خصوص خانواده شهدا شويد که در پيشگاه شهدا هميشه سرافکنده خواهيد بود. و اما تو اي خواهر! به حفظ حجاب، عفت و وقارت همت کن که فاطمه زهرا الگو و اسوه شماست. مبادا با کارهاي ناپسند حاصل خون شهدا را هدر دهی و يک مشت آدمهای عوضي از خدا بی خبر را از خود راضی کنی! اميد آن روزی که راه کربلا باز شود و قدس عزيز هم از چنگال صهيونيست‌های خون آشام خارج شود و به اميد آن روز که امت ما سربازان و ياران حضرت امام مهدی باشند که قيام به قسط ميکند. والسلام. سرباز حقير و خدمتگزار اسلام "شهید محمدرضا خالصی" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علی علیه السلام میفرمایند: ـ في صِفَةِ أهلِ الجَنَّةِ ـ :قَومٌ لَم تَزَلِ الكَرامَةُ تَتَمادى بِهِم حَتّى حَلّوا دارَ القَرارِ ، وأمِنوا نُقلَةَ الأَسفارِ . ـ در توصيف بهشتيان ـ :آنان گروهى هستند كه همواره از كرامت [الهى ]بهره مندند ، تا آن گاه كه در سراى ماندن فرود آيند و از جا به جايى هاى سفر ، آسوده گردند. نهج البلاغة : الخطبة ۱۶۵ @Sedaye_Enghelab
عرفان است که شهادت را مقدس جلوه میدهد، عرفان است که پرستش خدا را نیاز درونی و انسان را از بیهودگی باز میدارد. "شهید مصطفی چمران" @Sedaye_Enghelab
ای مردم ما برای بقای ناموس شما و خود جنگیدیم، برای مساوات، برای برپایی حق و برای ریشه‌کنی ظلم جنگیدیم. سزاوار نیست که خونمان پایمال شود. "شهید علی آلیان برین" @Sedaye_Enghelab
هشت گام رفاقت باشهدا شهید حاج قاسم سلیمانی ۲۰ اسفندماه سال ۱۳۳۵ در روستای قنات ملک از توابع رابر کرمان در یک خانواده کارگری چشم به جهان گشود. ۱۱ سال بیشتر نداشت که پس از پایان تحصیلات ابتدایی به کرمان رفت. پس از اخذ دیپلم به شغل بنایی مشغول شد و بعد‌ها فعالیت خود را به عنوان پیمانکار در اداره آب کرمان آغاز کرد. @Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#برشی_از_کتاب #برای_خدا_مخلص_بود از قرارگاه دستور دادند تا دو گردان از لشکر محمد رسول الله "صلی
در عملیات خیبر, حاجی داخل سنگری بود که با خط یک کیلومتر بیشتر فاصله نداشت. جایی را با لودر کنده بودند, رویش را هم تراوس انداخته بودند و اسمش را هم گذاشته بودند سنگر. ما هم توی خط بودیم و با بی‌سیم با حاجی در ارتباط بودیم و به همین منوال می گذشت که حاجی با من تماس گرفت و گفت: "قرار امشب بچه های لشکر امام حسین(ع) بیان اینجا, کسی را ندارن, می مونی توجیه شون کنی؟" گفتم: "حتما." ً گفت: "پس غروب بیا سنگر تا خودت هم توجیه بشی, باهات کار دارم." گفتم: "باشه, چشم. الان کجا میری؟" گفت: "میرم پیش عباس, مشکل داره شاید بتونم کمکش کنم." در عملیات خیبر من و حاجی در ضلع مرکزی بودیم, عباس کریمی و زجاجی هم در ضلع شرقی. حاجی بعد از این که با من صحبت کرد, سراغ قاسم سلیمانی رفت و سید حمید میرافضلی را که معاون قاسم سلیمانی بود با خود برداشته و با موتور به سمت ضلع شرقی حرکت کرده بودند. شب شد, اما هنوز حاجی نیامده بود. به خودم گفتم: "گفت شب بیا سنگر, حتما اومده, من نبودم, رفته." رفتم پیش قاسم سلیمانی و سراغ حاجی را گرفتم, گفت: "نه, اینجا نیومده." یک موتور برداشتم و به ضلع شرقی رفتم. وقتی به مقر عباس کریمی و بچه هایش رسیدم, گفتم: "حاجی اینجا نیومده؟" عباس کریمی گفت: "نه." گفتم: "اومده بود سمت شما که کمکتون کنه." گفت: "مسئله خاصی نبود. پاتک شد, اما مشکل حادی پیش نیومد." گفتم: "عباس, غلط نکنم حاجی طوریش شده." گفت: "چطور همچین فکری می کنی؟" گفتم: "حاجی هرجا می خواست بره بعید بود به من نگه." @Sedaye_Enghelab
روز های دوشنبه و پنجشنبه روزه میگرفت، دعای توسل زیارت عاشورا، دعای کمیل و تفسیر قران هم شرکت میکردهم برگزارمیکرد درمسابقات مجله مکتب انقلاب شرکت میکرد وبرنده چندین دوره مسابقات شد..... "سردار شهید محمد جعفر سعیدی" @Sedaye_Enghelab
آخرین باری که ابراهیم به تهران آمده بود، کمتر غذا میخورد، وقتی با اعتراض ما مواجه میشد میگفت: باید این بدن را آماده کنم، در شب های سرد زمستان بدون بالش و پتو میخوابید و میگفت: این بدن باید عادت کند روزهای طولانی درخاک بماند، میگفت: من از این دنیا هیچ نمیخواهم حتی یک وجب خاک، دوست‌دارم انتقام سیلی حضرت زهرا(س) را بگیرم، دوست‌دارم بدنم در راه خدا قطعه قطعه شود و روحم در جوار خانم حضرت زهرا (س) آرام گیرد. "شهید ابراهیم هادی" @Sedaye_Enghelab
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ. @Sedaye_Enghelab
فرازی ازوصیت نامه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم دنیا محل گذر است همه روزی می‌آیند و بعد از مدتی می‌روند چقدر خوش است در هنگام رفتن روی یار را دیدن. هم اکنون که این چند‌خط را برایتان می‌نویسم نزدیک مغرب است و نمی‌دانم چه سرنوشتی در انتظارم می باشد. از خداوند متعال می‌خواهم دیر یا زود مرا هم به صف عاشقان برساند، چون دیگر ماندن سخت است، دوری یاران بسیار مشکل. هر‌وقت که در تهران بودم هرجا را نگاه می‌کردم یاد عزیزان و دوستانم می‌ا‌فتادم که به شهادت رسیده بودند و از خود بی‌خود می‌شدم. هر موقع که چشمم به خانواده شهدا می‌افتاد ناراحت می‌شدم و شرمسار و سر‌افکنده از جلوی آنها می‌گذشتم. خیلی علاقه به شهادت دارم و همیشه از خدا میخواستم اگر يک روز هم به آخر جنگ باقیمانده مرا هم شهید بمیراند. چون ماندن برایم بسیار سخت است و دیدن صلح برایم بسیار دشواراست، دیگر نمیتوانم بمانم در تمام اوقات با دشمنان اسلام و رهبر مقابله کنید، نگذارید امام تنها بماند. نماز و روزه را سبک نشمارید و در مصائب ائمه (ع) شرکت کنید و خود را با نورائمه و مصائب آن‌ها آشنا کنید. به امید پیروز نهایی پروردگارا مرگ ما را شهادت در راهت قراربده "والسلام" "شهید علی فخارنیا" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای استاد پناهیان در مورد برگزاری مراسمات محرم امسال برگزاری مراسمات در محیط های باز اتفاقا باعث رونق مجالس عزاداری خواهد شد @Sedaye_Enghelab
▪️ای آنکه قبرت بی چراغ و سایبان است ▪️روضه نمی خواهی؛ مزارت روضه خوان است ▪️گلدسته ات سنگی ست، روی تربت تو ▪️گنبد نداری...گنبد تو آسمان است 🏴شهادت امام محمد باقر (ع) تسلیت باد... @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام باقر علیه السلام میفرمایند: وَاللَّهِ، ما تَرَكَ اللَّهُ أرضاً مُنذُ قُبِضَ آدَمُ عليه السلام إلّا وفيها إمامٌ يُهتَدى‏ بِهِ إلَى اللَّهِ، وهُوَ حُجَّتُهُ عَلى‏ عِبادِهِ، ولا تَبقَى الأَرضُ بِغَيرِ إمامٍ حُجَّةٍ للَّهِ‏ِ عَلى‏ عِبادِهِ. به خدا سوگند، خداوند از هنگامى كه آدم عليه السلام را قبض روح كرد، زمين را بدون امامى كه با او به خدا ره جويند رها نكرد و او حجّت بر بندگان خداست و زمين، بدون امامى كه حجّت خدا بر بندگانش باشد، باقى نمی‌‏ماند». الکافی ج ۱ ص ۱۷۸ ح ۸ @Sedaye_Enghelab
در یکی از سخنرانی های خود ، به این صحبت های امام حسین علیه السلام اشاره فرمودند : خطر مرگ بر فرزندان آدم کشیده شده است و برای آن ها زینت است مانند خطی که از اثر گردنبند بر گردن دختران آشکار می گردد .... زمینی برای کشته شدن من اختیار شده است که به آن خواهم رسید و هرکه با من همراه شود شهید شده و هر آنکه از همراهی سر باز زند ، از دست یافتن به پیروزی باز می ماند . این سخنانی است که پشت سر اباعبدالله حسین سیدالشهدا تکرار می کنیم و ما در رسیدن به سرزمین هایی که در آن می میریم ، شهادت و رسیدن به پیروزی را انتخاب کردیم . "شهید جهاد مغنیه" @Sedaye_Enghelab
‌يکبار به ابراهيم گفتم: داداش، اينهمــه پول از کجا مياري؟! از آموزش و پــرورش ماهي دو هزار تومان حقوق ميگيري، ولــي چند برابرش را براي ديگران خرج ميکني! نگاهي به صورتم انداخت و گفت: روزي رسان خداست. در اين برنامه ها من فقط وسيله‌ام. من از خدا خواستم هيچوقت جيبم خالي نماند. خدا هم از جایی که فکرش را نميکنم اسباب خير را برايم فراهم ميکند. "شهید ابراهیم هادی" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طرح رفاقت باشهدا نام:محمدحسین نام خانوادگی:حدادیان فرزند:فرهاد متولد:۱۳۷۴/۱۰/۲۳ تاریخ شهادت:۱۳۹۶/۱۲/۱ آشوب‌گران قصد تخریب کلانتری پاسداران را داشتند و خوشبخاته آشوبگران با هشدارهای ناجا عقب نشینی کردند و پس از مدتی آن حادثه هولناک رخ داد که منجر به شهادت 3 نفر از نیروهای نیروی انتظامی شد. پس از آن آشوبگران با چوب و سنگ و سلاح شکاری به سمت نیروی انتظامی و مردم هجوم آوردند و قصد آسیب زدن به اموال مردم را داشتند. این در حالی بود که نیروی انتظامی قصد داشت بدون خشونت به این غائله پایان دهد و چندین بار ناجا به آنها اخطار و تذکر داده بود اما آنها اقدامات شوم خود را انجام دادند. که در شب حادثه ما در مراسم عزاداری حضرت فاطمه(س) حضور داشتیم که متوجه شدیم این آشوب ها آغاز شده  است. با شنیدین این موضوع به صورت داوطلبانه برای مقابله با اشرار رفت. من نیز همراه او تا ساعت 3 بامداد در محل حادثه حضور داشتیم. در همان لحظات بامداد، محمدحسین در ابتدا با اسلحه شکاری مجروح شد و سپس توسط یک اتومبیل سمند زیر گرفته شد. این خودرو دوبار از روی او رد شد و او را به شهادت رساند. ایشون خادم ائمه بودن و در شب شهادت حضرت زهرا(س)به شهادت رسیدن یادش گرامی باذکر صلوات @Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#برشی_از_کتاب #برای_خدا_مخلص_بود در عملیات خیبر, حاجی داخل سنگری بود که با خط یک کیلومتر بیشتر ف
حاجی کاری را به من سپرده بود تا انجام دهم. با رضا پناهنده رفتیم و پس از اجرای دستور حاجی, به سمت مقر خودمان حرکت کردیم. در راه برگشت, جنازه دو شهید را در جاده دیدیم که یکی از آنها سر نداشت. آن ها وسط جاده بودند, به پناهنده گفتم: "بیا اینا رو بذاریم کنار, یه وقت ماشینی, چیزی از روشون رد می شه." شهیدی که سر نداشت, بادگیر آبی تنش بود. آنها را کنار جاده گذاشتیم و برگشتیم قرارگاه. دنبال همت گشتم تا گزارش کارم را به او بدهم. توی سنگر نبود. یکی از بچه‌ها آمد و گفت: "حاجی رو ندیدی؟" گفتم: "منم دنبالشم, ولی پیداش نیست." گفت: "بین خودمون باشه ها, ولی میگن مثل اینکه حاجی شهید شده." برق از سرم پرید. ناخودآگاه یاد شهیدی که وسط جاده بود, افتادم. هم بادگیرش شبیه حاجی بود, همچنین شلوار پلنگی اش. به رضا پناهنده گفتم: "رضا, بیا بریم ببینیم, نکنه اون شهیدی که وسط جاده بود, حاجی باشه؟" سوار موتور شدیم و رفتیم به همان محل, اما اثری از آن دو شهید نبود. آنها را برده بودند. برگشتیم قرارگاه. مانده بودیم چه کنیم, کسی هم نبود تا از او خبری بگیریم یا کسب تکلیف کنیم. یک روز تمام بلاتکلیفی بودیم. روز دوم بود که خبر دادند: "حاجی شهید شده, ولی جنازه‌اش را پیدا نمی‌کنیم." من و حاجی عبادیان مامور پیدا کردن جنازه حاجی شدیم. به ستاد معراج شهدا در اهواز رفتیم و شروع کردیم به گشتن. من دو تا نشانی در ذهنم بود. یکی زیر پیراهنی قهوه ای حاجی و دیگری چراغ قوه قلمی که به پیراهنش آویزان بود. در حال جستجو رسیدیم به همان شهیدی که سر نداشت و در جاده دیده بودم. سریع دکمه پیراهنش را باز کردم, هم زیر پیراهنی اش قهوه ای بود و هم چراغ قوه به گردنش آویزان. @Sedaye_Enghelab