eitaa logo
🕋 سدرةالمنتهی 🕋
3.3هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
19.4هزار ویدیو
206 فایل
مجری سفرهای زیارتی: #حج_عمره_عتبات_عالیات_عراق_سوریه #زیرنظرحج_و_زیارت کدشرکت :٥٧٥٣٠ ثبت: ٥٥٤٦٦٨ تأسیس: ١٣٩٨ 📳تلفن: ٠٩١٩٩١٨٩٤٧٢ ٠٩١٠٠٠١١٩٧٨ ٠٢١٧٧١٥١٦٥٩ 🔴تهران_سی متری نیروی هوایی نبش خ هشتم-خ۷/۲۵روبروی بوستان پیروزی مسجد بقية الله الاعظم طبقه٤
مشاهده در ایتا
دانلود
شروع صبح و تعجیل در فرج امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) باصلوات برمحمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وآل محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله)♥️ اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــدٍ وآلِ مُحَمَّد 🕊‌↙️ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸
🕋 سدرةالمنتهی 🕋
◾️روز شمار حوادث منتهی به شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها - #تقویم_شهادت 🔷 در سقیفه، ابوبکر سخنرانی
◾️روز شمار حوادث منتهی به شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها - 🔷 بیعت گرفتن از سایران 🔹 پس از آنکه گروهی از حاضران در سقیفه با ابوبکر بیعت کردند، عده‌ای برای تثبیت آن به راه افتادند. 🔸 ابن ابی الحدید به نقل از براء بن عازب می‌نویسد: عده‌ای از بنی هاشم مشغول غسل رسول خدا صلوات الله علیه بودند و من از شدت غصه و ناراحتی مصیبت وارد شده و از ترس اینکه مبادا خلافت را از دست بنی هاشم خارج سازند، بین این گروه و مسجد در رفت و آمد بودم. 🔸 در این اثناء خبر رسید که عده‌ای در سقیفه اجتماع کرده‌اند. ناگهان عمر و ابوبکر ناپدید شدند. سپس خبر رسید که با ابوبکر بیعت کردند. 🔻 طولی نکشید که عمر، ابوعبیده جراح و عده‌ای از اهل سقیفه را به همراه ابوبکر دیدم که به راه افتادند و هر که را می‌بینند دستش را گرفته، به عنوان بیعت به دست ابوبکر می‌دهند، خواه به چنین عملی باشد یا از آن داشته باشد. 🔺به سرعت خود را به بنی هاشم رساندم. آنها در را (برای غسل دادن رسول خدا صلوات الله علیه) به روی خود بسته بودند. با شدت تمام در را کوبیدم و با فریادی بلند آنان را از بیعت مردم با ابوبکر آگاه ساختم. 🔸 عمر، ابوعبیده، ابوبکر و همراهانشان وارد مسجد النبی شدند، در حالی که عمر مرتب اطراف ابوبکر می‌دوید و فریاد می‌زد: مردم باب ابوبکر بیعت کرده‌اند! 🔹 سپس ابوبکر بر منبر رسول خدا نشسته، خطبه‌ای خواند. ابوذر، که از مسئله بیعت آگاهی یافته بود به مسجد رفت و طی سخنانی مردم را به اطاعت از علی فراخواند. 🔹 در این هنگام، «قبیله بنی اسلم» از اعراب خارج مدینه، که برای تأمین آذوقه وارد مدینه شده بودند، با بیعت کنندگان برخورد کردند. 🔹 عمر به اطلاع آنان رساند که اگر در بیعت گرفتن یاریشان کنند در عوض، آذوقه آنان را تأمین خواهد نمود. آنان نیز پذیرفته، چوب به دست به راه افتادند. تعداد آنها به قدری زیاد بود که کوچه‌های اطراف مسجد النبی از آنان پر گردید. آنان هرکه را می‌دیدند او را گرفته، به زور و کشان کشان برای بیعت نزد ابوبکر می‌آوردند. این روند بیعت‌گیری تا شب ادامه یافت و با فرا رسیدن شب آنها به منازل خود بازگشتند. 📚 حقیقت مکتوم، محمد میرزامحمدی، ص۸۰ . 🕊‌↙️ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸
سَلَامُ اللَّهِ وَسَلَامُ مَلَائِكَتِهِ المُقَرَّبِينَ، وَالمُسَلِّمِينَ لَكَ بِقُلُوبِهِم يَا أَمِيرَ المُؤمِنِين♥️ 🕊‌↙️ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در میان شعله‌ها... مادرت زده صدا.... یابن‌العسکری بیا... 🚩 ایستاده بودی؛ ایستاده‌ایم ما مرزبان خط سرخ فاطمیه‌ایم... 🏴 🕊‌↙️ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر وقت قلبم می تپد نبضم می گوید ❤️ 🥀❃━━━━━──    🕊‌↙️ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸
Part04_خار و میخک.mp3
9.54M
📚کتاب صوتی " خار و میخک " 📎 نوشته شهید یحیی سنوار 📌 قسمت چهارم 🕊‌↙️ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸
🕋 سدرةالمنتهی 🕋
✍️ رمان سپر سرخ /قسمت دوم ▫️ماشین‌ها به سرعت از کنارم رد می‌شدند و انگار هیچ‌کدام سراغ مسافر نبود
✍️ رمان سپر سرخ /قسمت سوم ▫️پس از صرف شام، ما در قسمت زنانه موکب، تکیه به دیوار خستگی این روز طولانی را در می‌کردیم و صدای صحبت مردها از آن طرف شنیده می‌شد که نورالهدی با دقت گوش کشید و زیرکانه حدس زد: «صدا ابومهدی میاد!» ظاهراً حاج قاسم و ابومهدی هم امشب مهمان همین موکب بودند و شنیدم جوانی ایرانی به سختی عربی صحبت می‌کند و ظاهراً خطابش به ابومهدی بود: «حاجی یکی از تهران زنگ زده میگه شنیدیم حشدالشعبی با تانک‌هاشون تا خوزستان اومدن و شادگان رو هم گرفتن!» ▪️همهمه آرام خنده در سمت مردان پیچید و لحن نرم ابومهدی در گوشم نشست: «بگو اگه جز لودر و بیل مکانیکی چیزی همراه ما دیدن، غنیمت بگیرن، آهنش رو بفروشن خرج سیل زده‌ها بکنن!» از نمک نشسته در لحن شیرین ابومهدی، صدای خنده مردها بلند شد و من با دلخوری پرسیدم: «یعنی چی؟» ▫️نورالهدی میان خنده نفسی گرفت و با صدایی آهسته پاسخ داد:«از وقتی حشدالشعبی برا کمک اومده خوزستان، بعضیا شایعه کردن که ما اومدیم اینجا سرکوب ایرانی‌ها!» اما حکایت به همینجا ختم نمی‌شد که کم‌کم رنگ خنده از صورتش رفت، دردی در نگاهش پیدا شد و انگار قلب صدایش شکست:«حتی ابوزینب عصری می‌گفت بعضیا توئیت زدن که چرا عراقی‌هایی که جوونای ما رو کشتن باید بیان کمک سیل‌زده‌هامون!» ▪️از سنگینی حرف‌هایی که از زبان نورالهدی می‌شنیدم خستگی امروز مثل آواری روی دلم خراب شد و لحن نورالهدی غرق غم بود:«آخه مگه شهدای ایرانی تو جنگ رو ما کشتیم؟ما شیعه‌های عراق که خودمون بیشترین ظلم رو از صدام دیدیدم!حتی تو جنگ ایران و عراق، صدام جوونای ما رو به جرم حمایت از ایران اعدام می‌کرد!» و دیگر فرصت نشد بیشتر شرح این شایعه را بدهد که دوباره طنین کلام ابومهدی در فضا پیچید:«زمان داعش ملت ایران خالصانه و بی‌توقع به ملت عراق کمک کردن! الانم که تو کشور شما سیل اومده ما احساس وظیفه کردیم برا جبران قسمت کوچیکی از محبت‌هاتون بیایم کمک.» ▫️صدای تشکر میزبانان ایرانی میان صحبت‌های ابومهدی شنیده می‌شد و او همچنان با مهربانی و آرامش می‌گفت:«البته ما فقط وسایل مهندسی اوردیم برا کمک به جلوگیری از پیشرفت سیل. گروه‌های بهداری هم اوردیم برا اینکه مریضی‌های بومی ما با منطقه شما یجوره! از طرفی پزشک و پرستار ما عرب‌زبانه و راحت‌تر با مردم عرب‌زبان شادگان و سوسنگرد ارتباط برقرار می‌کنه!» تلخی طعنه‌های فضای مجازی با شیرینی کلام ابومهدی کمتر می‌شد و دلم می‌خواست باز هم بگوید که لحن محجوب حاج قاسم به دلم نشست:«ما با این‌همه نیرو درست نیس مزاحم صاحبخونه باشیم، پس عزیزان حرکت!» ▪️شاید دل دریایی او هم از تیرهایی که به سمت رفقای عراقی‌اش هدف گرفته بودند، شکسته و می‌خواست با ابومهدی خلوت کند که به نیت بازدید از مناطق سیل زده از موکب خارج شدند و من تا صبح از غصه قصه غریبانه‌ای که شنیده بودم، خوابم نبرد. پس از نماز صبح دوباره در چادر درمانی مستقر شدیم و دست خودم نبود که با معاینه هر بیمار ایرانی، کاسه دلم از غم تَرک می‌خورد و تلاش می‌کردم با خوش‌زبانی و مهربانی، لکه گناه نکرده را از دامنم بشویم مبادا گمان کنند به نیت شومی به ایران آمده‌ایم. ▫️هرچه آفتاب بلندتر می‌شد، هوای زیر چادر بیشتر می‌گرفت و باز کارمان راحت‌تر از مردانی بود که به جنگ هجوم آب رفته و با کیسه‌های شن و گِل و لودر تلاش می‌کردند مانع پیشروی آب شوند. نورالهدی مرتب به دیدن ابوزینب می‌رفت و هربار با شور و هیجان خبر می‌آورد که جوانان حشدالشعبی در کنار پاسداران ایرانی، مردانه مقابل آب ایستاده و راه سیل را سد کرده‌اند. ▪️نزدیک اذان ظهر شده بود،آفتاب درست در مغز چادر می‌خورد و نفسم را گرفته بود که صدای مردی از پشت چادر بلند شد. نورالهدی برای وضو بیرون رفته و باید خودم پاسخ می‌دادم که روسری‌ام را مرتب کردم و از چادر بیرون رفتم. ▫️مرد جوانی از نیروهای سپاه ایران کودکی دو ساله را در آغوشش گرفته و تا چشمش به من افتاد، سراسیمه خبر داد:«تب داره!مادرش مریضه نتونست بیاد.» به نظرم از عرب‌های خوزستان بود که به خوبی عربی حرف می‌زد و دلواپس حال کودک خواهش کرد:«میتونید معاینه‌اش کنید؟» ▪️صورت گندمگونش زیر تیغ آفتاب خوزستان خش افتاده بود، پیشانی‌اش خیس عرق شده و لباس خاکی‌رنگش تا کمر، غرق آب وگل بود. دست به پیشانی کودک گرفتم تا دمای بدنش را بسنجم و باید هر چه سریع‌تر سِرم می‌زدم که چادر را بالا گرفتم و گفتم:«بیاید تو!» ▫️پشت سرم وارد چادر شد، کودک را روی تخت قرار داد و مقابلم کمر راست کرد که مستقیم نگاهش کردم و پرسیدم:«آب آلوده خورده؟»و پیش از آنکه پاسخم را بدهد،حسی در نگاهم شکست. بی‌اراده محو چشمانش شده بودم و او پریشانی چشمانم را نمی‌دید که فکری کرد و مردد پاسخ داد:«نمی‌دونم، الان از جلو چادرشون رد می‌شدم،مادرش گفت بیارمش اینجا.»...
🕋 سدرةالمنتهی 🕋
#فضائل_فاطمی_قرآن_روایت شماره 14 🔅وإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَا
شماره 15 🌹 بهشت مشتاق فاطمه سلام الله علیها 🌹 وَ مِنْ كِتَابِ مَوْلِدِ فَاطِمَةَ لِابْنِ بَابَوَيْهِ رُوِيَ أَنَّ النَّبِيَّ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله قَالَ: اشْتَاقَتِ‏ الْجَنَّةُ إِلَى أَرْبَعٍ مِنَ النِّسَاءِ مَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ وَ آسِيَةَ بِنْتِ مُزَاحِمٍ زَوْجَةِ فِرْعَوْنَ وَ هِيَ زَوْجَةُ النَّبِيِّ ص فِي الْجَنَّةِ وَ خَدِيجَةَ بِنْتِ خُوَيْلِدٍ زَوْجَةِ النَّبِيِّ ص فِي الدُّنْيَا والآخرة، وفاطمةَ بنتِ محمّد صلى الله عليه وآله. از پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: بهشت بچهار نفر از زنان اشتياق دارد: 1- مريم بنت عمران 2- آسيه بنت مزاحم زن فرعون كه در بهشت زوجه پيامبر اسلام خواهد بود 3- خديجه دختر خويلد كه در دنيا و آخرت زوجه پيغمبر اسلام است 4- فاطمه زهراء دختر حضرت محمّد 📕بحارالانوار، ج 43، ص53
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥لحظاتی از روضه‌خوانی میثم مطیعی در دومین شب مراسم عزاداری ایام فاطمیه‌ در حسینیه امام خمینی(ره)
🕋 سدرةالمنتهی 🕋
◾️روز شمار حوادث منتهی به شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها - #تقویم_شهادت 🔷 بیعت گرفتن از سایران 🔹
◾️روز شمار حوادث منتهی به شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها - 🔷 روز سه‌شنبه 🔹صبح؛ تثبیت بیعت سقیفه 🔸 صبح روز سه‌شنبه پس از شهادت رسول خدا عمر به ابوعبیده جراح به ابوبکر برخورد کردند. در حالی که لباس‌هایی را دور گردن خود انداخته و برای فروش آنها، راهی بازار بود! 🔺 آنها وی را از انجام این کار منصرف کردند و به وی گفتند: تو خلیفه مسلمانان هستی. از این رو، برای وی از بیت المال مقرری تعیین نمودند تا وی به جای پرداختن به کسب و کار، به انجام امور مسلمانان مشغول شود! 🔺 سپس عمر گفت: من منصب قضاوت را بر عهده می‌گیرم. ابوعبیده نیز مسئله غنائم را عهده‌دار گردید. 🔸 آنان پس از تقسیم این مقام‌ها در بین خود، به سمت مسجد به راه افتادند. ابوبکر بر منبر رسول خدا(ص) نشست و عمر به ایراد سخنرانی پرداخت و در پایان آن، از مردم خواست مجدداً با ابوبکر به عنوان خلیفه مسلمانان بیعت کنند. 🔸پس از اتمام بیعت ابوبکر نیز سخنانی ایراد کرد. ظاهراً این دو سخنرانی و بیعتِ مجددِ مردم از صبح تا ظهر به طول انجامید؛ زیرا ابوبکر در پایان سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «خداوند شما را مورد رحمت خویش قرار دهد. برخیزید و نماز خود را بخوانید.» 🔶 نکته ظریف این سخن آن است که ابوبکر نه تنها خود را امام جماعت آنان معرفی نکرد، بلکه در هیچ منبعی نیز به اقامه نماز جماعت در این ایام به امامت وی اشاره نکرده است، در حالی که یکی از مهمترین علل انتخاب ابوبکر به خلافت در میان منابع اهل تسنن ادعای امام جماعت وی در روزهای پایانی عمر پیامبر (ص) است. 📚 حقیقت مکتوم، محمد میرزامحمدی، ص۸۱,۸۲
🕋 سدرةالمنتهی 🕋
🎥لحظاتی از روضه‌خوانی میثم مطیعی در دومین شب مراسم عزاداری ایام فاطمیه‌ در حسینیه امام خمینی(ره)
خوشا بحالتون مردم عزیز و ولایی ایران،امشب مدینه شب شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است و ما در کنار درب های بسته و فضای خاموش بقیع حق عزاداری نداشتیم😭😭 همه میگن کاش شب شهادتت بقیع بودیم وبرات عزاداری می کردیم ،اما دلا بسوزد برای پاره تنت یا رسول الله صلوات الله علیها که در بقیع خیمه عزایش برپا نیست😭😭😭