عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #صد_وبیست_وهشت نیم ساعت بعد مهرادباعصبانیت اومد تواتاق وباصدای بال
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#صد_وبیست_ونه
باگریه کفش هارو برداشتم وفندکو روشن کردم..
اومدم بندازمش روی تخت که محکم به عقب کشیده شدم وافتادم زمین..
مهراد هم همراهم افتاد زمین...
مهراد باصدای ترسیده وعصبی گفت:
_داشتی چه غلطی میکردی؟ دیوانه اگه میسوختی چی؟ هـــــان؟
باگریه گفتم:
_مگه سوختن من واسه تو مهمه؟
مهراد_ روانـــــی!! داشتی خونه رو میسوزوندی!
_ولم کن.. سعی میکردم خودمو از زیردستش بیرون بکشم اما زور اون قوی تربود وحتی یک میلیمتر هم جابجا نشدم!
نعره ای بلند کشید:
_بتمرگ!
ازترس به خودم لرزیدم.. ساکت شدم.. اما شدت گریه ام اوج گرفت!
کنارگوشم عصبی زمزمه کرد_ میخواستی خونه ی منو آتیش بزنی؟ این همون خونه ای نیست که یه روز باحسرت ازش حرف میزدی؟ هان؟
اگه خونه ی تو وعشقت بود چی؟ بازم میسوزوندیش؟
صداش ازشدت عصبانیت وترس میلرزید..
_بهت گفتم دست روم بلند کنی خونه رو به آتیش میکشم! جیغ کشیدم وادامه دادم:
_بهت گفتم من برده ی تونیستم!
مهرادبا لحنی خسته_ گورخودتو کندی که!
_ولم کن مهراد.. بذار برم.. توروخدا ولم کن.. تومریضی..
دستشو همونجوری که پشتم بود محکم روی دهنم گذاشت وفشار داد..
مهراد_ ههشش! خفه شو! خفه شو تا توی همین آتیشی که درست کردی نسوزوندمت.. هیش!
داشتم نفس کم میاوردم.. با دست ازاد محکم دستشو چنگ زدم که محکم پرتم کرد وروم خیمه زد..
به صورتم زل زد و گفت:
_وحشی شدی!؟
_ولم کن لعنتی..
مهراد_ منم وحشی دوست دارم اتفاقا.. هرچند مثل سگ ازت بیزارم و موهامو چنگ زد و..
داشتم خفه میشدم.. دست وپا میزدم اما اون...
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥