هدایت شده از قلمدار (سعید احمدی)
از نسل غدیر
✍
#سعیداحمدی
آمار و ارقام دقیقی ندارم از تعداد خشت و ملاتی که بدنم را سر پا نگه داشته و به سوی نفسهای تازهتر میکشاند؛ ولی میدانم دستکم یکی از سلولهای وجودم دنبال بقیه نمیآید. علاقهی به گذشته، تعلق آن را به آینده عقیم کرده است. همیشه عقب قافله راه میرود؛ در حالیکه پشت به آینده و رو به گذشته دارد. اغلب هم سر از زمانی درمیآورد که سر و گوش اولین نسل از ذرات انسانی جنبید. من نمیدانم اولین عروس و داماد سیارهی هبوط برای تکثیر نوع خود «انکحت و زوجت و قبلت» خواندند یا نه؟ عاقد و شاهد آوردند یا نه؟ ولی برایم روشن است در محضر خدا به گشت ارشاد و بهپا و دورباش و کورباش نیاز نداشتند. ذات عالم و طبیعت، آن دو را برای هم ساخته و خواسته بود. کسی هم برچسب ناروا به نسل آنان نزد. در و تخته از همان اول باید جور در میآمد که آمد. همینطورند بقیه چیزها. فرقی هم نمیکند جاندار باشند یا بیجان. حضور گل آفتابگردان وسط زبالهها توی ذوق میزند؛ همانطور که الماس کوه نور روی گوش الاغ یا موی زرد روی سر ترامپ یا چهرهی زیبا و ظریف برای میرغضبها و خائنها. فنجان چینی، چای سماور را خوشمزهتر و دلپذیرتر میکند. دیبا به تن عروس زیباتر است. خنده و چربزبانی سارق و قاتل کجای دل آدم مینشیند؟ هرگز نباید فراموش کرد که این جهان پر از همه چیز و همه کس، هندسهای از تناسب و توازن است. نام آدم است که از حوا جدا نمیشود؛ حتی در ذهن و یاد همان سلول عاشق تاریخ من؛ اما خیلیها به خیلیها ربط و تعلقی ندارند؛ حتی به منصب و عنوانی که عمرشان را خرج آن کردهاند. پهلوانی به رستم، میآید؛ اما به اسفندیار رویینتن چه؟ اگر ارهی قضا برای گردنکلفتهای زباندراز، زنگزده و کند و کماثر باشد و برای ضعفا دو دم داشته باشد تیز و تند، آیا باز هم عدلیه است؟ لباس خواب چه دخلی به میدان رزم دارد؟ هیچ سیاستمدار پرابهتی لباس دلقک به تن نمیکند. جامه وقتی جامعهپذیر است که به تن آدمی زار نزند؛ داد نزند؛ جیغ رسوایی نکشد؛ بهویژه لباس سرداری و سالاری. ویژهتر لباس پیامبری. عصا فقط در دست موسی معجزه میکند. تبر ابراهیم است که بت میشکند. لمس و مس قرآن فقط از قلب محمد میآید. لباس پیامبری را باید کسی بپوشد که خدا لیاقتش را ببیند و بسنجد و بپسندد. کدام ارباب اختیار گله و رمهاش را میدهد دست چوپان دروغگو؟ امانت، امین میخواهد؛ مانند خلافت؛ مثل امامت؛ همچون وصایت. وقتی بخواهی نور واحد را سهمه همهی ازمنه و اعصار کنی، وقتی بخواهی امیر همهی مؤمنان باشی، روی پر جبرئیل راه بروی، چراغ راه گمگشتگان بیابانهای بی سر و ته باشی، علم مجسم باشی، راههای آسمانها را از زمین رصد کنی، باید «علی» باشی. ردای خلافت به تن هر کسی جز او لباس ضلالت است. قبای رهبری دین و دنیای مردم به جثهی هیچ کس نمیآید جز قامت شیر خدا. وقتی خدا مهر و نشان کامل کردن دین و تمام کردن نعمت خود را به نام «روز غدیر» زد، «سقیفه» کجا بود؟ غدیر یعنی عقد اسلام و ایمان را فقط به نام «علی» بستهاند؛ مانند عقد آدم و حوا، تا کسی نسبت ناروا به هیچ نسلی ندهد.
🌱
@ghalamdar