دو جلوهی ابدی از درخششی ازلی
به خلق و خو دو محمد، به رنگ و بو دو علی
نه آسمان؛ که زمین مملو از ارادتشان
دوشنبههای جهان تشنهی زیارتشان
چگونه باید از این وصف جاودانه نوشت؟!
دو سروِ باغ بهشتند، خوش به حال بهشت!
دو سر گذاشته بر شانههای پیغمبر
و در مباهله «ابناءنا»ی پیغمبر
به عزت و عظمت دادهاند نام و نشان
دو باوقار، که خون علی ست در رگشان
نگاه روشنشان آیه آیه الرحمان
و در تلاقی بحرین، لؤلؤ و مرجان
چگونه سر نگذارد جهان به محضرشان؟!
که مهربانِ خدا فاطمه است مادرشان
به یک نگاه، هزاران کمیت میسازند
دو مصرعاند که یک شاهبیت میسازند
اگر شتاب کنند و اگر درنگ کنند
اگر که صلح کنند و اگر که جنگ کنند
به یک نماز شبیه است عمر این دو امام
که گاه وقت قعود است و گاه وقت قیام
شده ست زندگی ما زیارت حسنین
شب بقیع حسن، صبح کربلای حسین
#سید_محمد_جواد_شرافت
#مثنوی
#آیینی
@Selectedpoems
به شوق دیدنت طفل دبستان، پیش از اردویم
همه آماده؛ کفش و کوله، حتی گیرهی مویم...
به گوشَت میرسم از دورها از دورهای دور
ببین من هم صدای کوچکی در این هیاهویم
"الابیکم... هلابیکم..." نمیدانم چه میگوید
غذاهای بهشتی را تعارف میکند سویم
ببین انگشت پایم تاولی کوچک زده اما
به یاد کودکان کربلا چیزی نمیگویم
▪️
"کسی در بین جمعیت ندیده مادر من را؟"
زنی با مهربانی مینشیند _آه! پهلویم...
#راضیه_مظفری
#غزل
#آیینی
@Selectedpoems
همین که خلق شدیم ابتدا علی گفتیم
نداشتیم دهان، بیصدا علی گفتیم
شبیه زلف به خود پیچ خورده بود جهان
گشوده شد گره از کار، تا علی گفتیم
هزار آینه چیدند در برابر هم
در آن تجلی بیانتها علی گفتیم
خدا به خلقت حیدر، تبارک الله گفت
و ما به خلقت خود مرحباعلی گفتیم
فرشته گفت که عشق است و بارِ سنگینی است
به روی دوش گرفتیم و "یاعلی" گفتیم
به هر دلیل که باشد به نفع ما شده است
در آن سحر -چه بدانم؟- چرا علی گفتیم
نه جبر بود نه تفویض شرح قصهی ما
«قدر» که سخت گرفت، از «قضا» علی گفتیم
به روی آب نوشتیم مرتضی و سپس
به گوش آتش و خاک و هوا علی گفتیم
نمانده است زمان خالی از ارادت ما
همیشه با یکی از انبیا علی گفتیم
شدیم شاخهی طوبی و چیدمان موسی
و قبل معجزهاش با عصا، علی گفتیم
به شکل باد گذشتیم از دهانهی غار
و با رسول خدا در حرا علی گفتیم
دعا به چشمه بدل کردمان زلال و طهور
بدون دغدغه سر تا به پا علی گفتیم
و اهل خاک بگویند هرچه میگویند
نظر به غیر نکردیم؛ ما علی گفتیم
#سعید_مبشر
#غزل
#آیینی
@Selectedpoems
نشستم پیش او از خاک و از باران برایم گفت
خدا را یاد کرد، از خلقت انسان برایم گفت
«الم اعهد الیکم یا بنی آدم» برایم خواند
از آن عهدی که آدم بست - آن پیمان - برایم گفت
برایم یک به یک تاریخ انسان را ورق میزد
به یاد نوح بود، از کشتی و طوفان برایم گفت
به ابراهیم و موسی و به اِلیاسین سلامی کرد
به نور حق پناه آورد و از شیطان برایم گفت
«محبت زنده زنده دفن شد با دختران در خاک»
زمین را زیر و رو کرد، از غم پنهان برایم گفت
سپس «ان الذین آمنوا» را بر زبان آورد
نگاهی سوی مولا کرد، از ایمان برایم گفت
مرا خوف و رجای حرفهایش جذب خود میکرد
که آیه آیه از تکویر و الرحمان برایم گفت
هزار و چندصد سال است در دل حرف ها دارد
شکایت کرد و از عصیان و از نسیان برایم گفت
سراسر شوق بودم سِیر در آیات عالم را
سراپا گوش بودم آنچه را قرآن برایم گفت
#عاطفه_جوشقانیان
#غزل
#آیینی
@Selectedpoems
آفتاب از پشت کوه آمد هدیً للمتقین
میروم نعنا و آویشن بچینم از «میلین»
باز آب از چشمه آوردم بیا دستی بشوی
باز چای تازه دم کن زندگی یعنی همین
عشق در این خانه هردم دارد اسم تازهای
ماه بانو، حاج خانم، ام احمد، نازنین
حبذا قندانِ خالی!
-از کمین بچه ها-
مرحبا شامی که تو سوزانده باشی! آفرین!
زندگی یعنی دو قطره اشک روضه روز عقد
عکس لبخند من و تو لای دیوان «حزین»
روی پایت کودکی خوابیده باشد؛ تا سحر
هی بخوانی: "زینت دوش نبی روی زمین..."
بگذرد عمر و ببینی یک به یک قد میکشند
آرزوهایت کنار سفرهی ام البنین
عشق یعنی پُرزهای چادر چلسالگی
عشق یعنی وصلههای کولهبار اربعین
باز هم شکر خدا نان و نمک در سفره هست
عمر شیرین است با عشق امیرالمومنین
#حسن_بیاتانی
#غزل
#آیینی
@Selectedpoems
ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
در مقام شامخ سقاییات
بند میآید زبان آبها...
بر ضریح دست تو پیچیدهاند
التماس گیسوان آبها
بعد لبهای تبسمریز تو
گریه افتاده به جان آبها
از وداع تو حکایت میکند
دستهای پرتکانِ آبها...
#علیاکبر_لطیفیان
برشی از یک #غزل
#آیینی
@Selectedpoems
مثل همیشه از همه سرها سری حسین!
بر نیزه دیدمت، چقدر محشری حسین!
«کهف الرّقیم...» نغمهی داوودی است این!
قرآن بخوان که از همه دل میبری حسین!
از هرکجای دشت شمیم تو میوزد
عطر گل محمّدی پرپری حسین!
تو قبل قتلهگاه علی اکبری، ولی
تو بعد قتلهگاه علی اصغری حسین!
تا گفت: «یا أخا...» به خدا مطمئن شدم
عبّاس را به خیمه نمیآوری حسین!
من که هنوز هم کمرم درد میکند
حالا بگو تو از کمرت... بهتری حسین؟
چشمم به توست ای سر بی تن! که سال هاست
تنها پناه بی کسی خواهری حسین!
حتّی به شمر و عاقبتش فکر میکنی
تو جلوهگاه رحمت پیغمبری حسین!
#حسن_خسرویوقار
برشی از یک #غزل
#آیینی
@Selectedpoems
من به غمهای تو محتاجتر از لبخندم
من به این ناله به این اشک، ارادتمندم
کوچه پس کوچه خیابان به خیابان همه تو
قطرهام باز به دریای تو میپیوندم
دائماً ذکر تو را زیر لبش میگوید
همصدا با همۀ سینهزنان سربندم
عشق دنیای عجیبی ست؛ که با بودن آن
از غم و سوختن و آه شدن خرسندم
پای داغت همهی هستی من میسوزد
و چه خوشبختم اگر دانهای از اسپندم
«یَومَ تَبیَضُّ وُجوهٌ» اثر روضۀ توست
با همین آیه چه خوب است که بشناسندم
#علی_گلی_حسین_آبادی
#غزل
#آیینی
@Selectedpoems
کنار فضّه صمیمانه کار میکردی
به کار کردن خود افتخار میکردی
درختهای بهشتی به پایت افتادند
همان شبی که هوای انار میکردی
فقیر هرچه میآمد اسیر برمیگشت
تمام عالمیان را دچار میکردی
دلیل خندۀ حیدر! چه شد که بعد پدر
مدام گریۀ بیاختیار میکردی؟
چه شد محبت همسایهها؟ دعایت را
چه مادرانه به آنها نثار میکردی!
تمام مردم اگر کور و کر، علی دیدهست
فدک فدک همه جا را بهار میکردی
و شقشقیه به نهجالبلاغه رو آورد
شبی که پشت به این روزگار میکردی
چقدر خانه مرتب شد آن شب آخر
اگر مریض نبودی چکار میکردی؟
#عاطفه_جوشقانیان
#غزل
#آیینی
@Selectedpoems
زمین حسینیهی کوچک حسینی هاست
غمش قشنگ ترین اتفاق این دنیاست
به جای عالم و آدم به خویش زحمت داد
کسی نخواست از او، او خودش چنین میخواست
برای هیچ کسی آرزوی مرگ نداشت
«هوالکریم» یکی از صفات این آقاست
خودش تمام جهان را سوار کشتی کرد
بگو به نوح که آقای ما دلش دریاست
دلیر بود ولی جنگ را شروع نکرد
حریف مرد نباشد، جدال بی معناست
حریف آمد و جای حسین، خود را کشت
حسین علت هستی، حسین روح بقاست
سرش به نیزه علم شد که بعد اینهمه سال
به یاد او سر عشاق تا ابد بالاست
و با شهادت خود آنچنان قیامت کرد
که تا قیام قیامت عزای او برپاست
ازآن زمان که لباس حسین غارت شد
الی الابد به تن شیعیان لباس عزاست
نگو دلیل ندارد به سینه کوبیدن
دلیل، سینه مجروح سید الشهداست
به یاد حاجی ششماهه شور باید داشت
چنانکه هروله از واجبات سعی و صفاست
حسین غایت دین است و عالِم شیعه
اگر حسین شناس است صاحب فتواست
غبار قبر بروجردی ام همانکه نوشت
گل عزای لرستان به درد چشم شفاست
مرید «شاخسیِ» پرشور آذری هایم
خروش غیرت آنان زبانزد دنیا ست
ببین چه روضهی داغی ست نخل یزدیها
که یاد یک تن عریان میان یک صحراست
جریده و کتل و چلچراغ و طوق و علم
...علم بزرگترین یادگار عاشوراست
علم نماد قیام است مثل سرو، رشید
علم به یاد علمدار،خوش قد و بالاست
لوای زادهی مرجانه سرنگون گردید
ولی هنوز علم مثل کوه پا برجاست
#مجید_تال
#قصیدهواره
#آیینی
@Selectedpoems
رد میکنی شاید پس از زنگ دبستان
طفل کلاس اولی را از خیابان
شاید که دلداری دهی رانندهای را
وقتی شکایت میکند از راهبندان
میآوری تا کوپه کیف مادری را
که ناتوان راهی شده سوی خراسان
شاید صدامان کردهای با نام کوچک
در غربت یکریز شهری نامسلمان
شاید تو را یک صبح جمعه دیده باشیم
که چای میریزی برای ندبهخوانان
گاهی میاندیشم در این سرما کجایی؟
شاید کنار آتش یک مرد چوپان
شاید تو را هر جای دنیا دیده باشیم
در زیر باران...زیر باران... زیر باران...
#اعظم_سعادتمند
#غزل
#آیینی
#مهدوی
@Selectedpoems
هرکجای خاک من بوی شهادت میدهد
عشقم ایران است ایران حسین بن علی
#ناصر_حامدی
#تک_بیت
#آیینی
@Selectedpoems