eitaa logo
˒‌ سِلنادرجنگلِ‌قورباغه‌ها ˓️
249 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
183 ویدیو
6 فایل
We should be able to be a good supporter for the helpless frogs! - هم‌اینک‌محفلی‌سرسبز‌‌برای‌رویاپردازان :> محلِ‌تراوشات‌ذهنی‌من به‌‌وسعت‌ِ‌جنگل‌ِبی‌پایانِ‌خیالم و با بوی ِشیرین‌ِ‌شکوفه‌های ِنارنج‌عه🪴 صندوق‌قدیمی‌پست𝟹› : https://daigo.ir/secret/87866428
مشاهده در ایتا
دانلود
دیروز خیلی روز خسته‌کننده‌ای بود ، از هر جهت بهش نگاه کنم به همین حرف میرسم .
دوستان به دلیل ِخستگی ِزیادم نتونستم تقدیمی‌ها و جواب ِ‌ناشناس‌ها رو دیروز قرار بدم و خب الآن یه خورده از لحاظ ِروحی زیاد خوب نیستم ، با عرض ِپوزش ِفراوان یکشنبه قرار میگیرن .
۲۷ دیروز- کیک ِتولد با خامه‌ی ِبسی زیاد _ گوش‌کردن‌ ِقسمت ِاول ِپادکست ِموردعلاقم در راه ِمهمونی _ ساندویچ ِناگت ِخونگی با گوجه‌های ِکوچولو _ شیرقهوه وقتی استرسی شدی _ چت‌کردن در پیوی ِفلور _ سریال‌دیدن _ ذوقی‌شدن از اومدن ِکتاب ِجدید >
4_6046097691044220745.mp3
3.39M
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌- 1:08 - ( If you go, I’ll stay. You come back, I’ll be right here‌. Like a barge at sea. In the storm, I stay clear. Cause I’ve got my mind on you. I’ve got my mind on you‌. )
همین الآن توانایی ِاین رو دارم که چندین ساعت با این آهنگ ِلانا دل ری گریه کنم و خودم رو خالی کنم .
انگاری که امروز یه جور خاصی غمگینه برام .
اتاق ِمورد ِپسند و مورد ِتایید ِننه‌سلنا🙏🏻 :
هدایت شده از آبیِ‌مَن؛💙
یه intj به شدت آدم "من میتونم باهات بحث کنم ولی تو غلط میکنی درجواب با من بحث کنی "ـی هست
_سبز خواهیم شد .
من جدی روی ِادبیاتی که فرد موقع ِحرف زدن باهام استفاده میکنه حساسیت ِزیادی دارم ، نمیدونم چرا قابل ِدرک نیست برای ِیه سریا .
واقعاً من کم از مریم ِامیرجلالی ندارم توی ِزندگیم🙏🏻
من بعد از یک طومار نوشتن ِچیزهایی که نشون بدم و ثابت کنم با اون فرد شدیداً و به صورت ِقوی مخالفم : هرچی که تو بگی .
‏خوردن ِچایی دیگه واقعاً از کنترلم خارج شده جوری که دیگه نمیتونم متوقفش کنم ، یه بند دارم چایی میخورم و اصلاً هم برام مهم نیست هوا بیش از ۳۰ درجه‌ست .
با اینکه آهنگ‌های ِلانا دل ری با صدای ِخودش قشنگ‌ترن ولی این واقعاً خیلی آرامش داره و قشنگه .
_ But I don't want you to leave me _
و در نهایت میفهمید رفیق ِبیشعوری که ضعف‌هاتون رو بهتون گوش‌زد میکرد چقدر دوستتون داشت و شما چقدر دیر این رو متوجه شدید .
۲۸ پادکست‌گوش‌کردن _ انرژی‌زای ِزم‌زم [ بهشت ] _ تماشاکردن ِستاره‌ها با تلسکوپ _ شیرقهوه‌ی ِعزیزم _ خوابیدن ِبسی زیاد [ بیهوشی۲ ] _ ماکارونی ِشکلی همراه با سس ِخرسی ِمهرام _ دویدن تا جایی که نفس داشتم و احساس ِرهایی _ سعی در ترند کردن ِهشتک ِ در ایتا و سایر پلتفرم‌ها >
واقعاً امروز روز تابستونی ِتقریباً مفیدی بود و از جایی شروع شد که ساعت ِ۸ ناخودآگاه از خواب بیدار شدم و یه دوش‌گرفتم و بعد از اون تا ساعت ِیک ِبعد از ظهر تمرین ِنوشتن ِداستان رو کردم و یه داستان ِکوتاه ِکاملاً چرت و پرت🙏🏻از بین ِتخیلاتم نوشتم .
بعد از ظهر رو با اولین جلسه‌ی ِباشگاه و درحالی که خوابم گرفته بود و با گوشزد ِخودم به اینکه براش پول دادم از خونه بیرون رفتم و پس از به فنا رفتن ِفراوان برای ِاینکه خیلی وقت بود ورزش نکرده بودم ، ساعت ِ۵ و ربع به خونه برگشتم و بیهوش روی ِتختم افتادم و تا نیم ساعت ِپیش رو خواب بودم .