دیروز خیلی روز خستهکنندهای بود ، از هر جهت بهش نگاه کنم به همین حرف میرسم .
دوستان به دلیل ِخستگی ِزیادم نتونستم تقدیمیها و جواب ِناشناسها رو دیروز قرار بدم و خب الآن یه خورده از لحاظ ِروحی زیاد خوب نیستم ، با عرض ِپوزش ِفراوان یکشنبه قرار میگیرن .
۲۷ دیروز-
کیک ِتولد با خامهی ِبسی زیاد _ گوشکردن ِقسمت ِاول ِپادکست ِموردعلاقم در راه ِمهمونی _ ساندویچ ِناگت ِخونگی با گوجههای ِکوچولو _ شیرقهوه وقتی استرسی شدی _ چتکردن در پیوی ِفلور _ سریالدیدن _ ذوقیشدن از اومدن ِکتاب ِجدید >
4_6046097691044220745.mp3
3.39M
- 1:08 - #لانایروحنواز
( If you go, I’ll stay. You come back, I’ll be right here. Like a barge at sea. In the storm, I stay clear. Cause I’ve got my mind on you. I’ve got my mind on you. )
همین الآن توانایی ِاین رو دارم که چندین ساعت با این آهنگ ِلانا دل ری گریه کنم و خودم رو خالی کنم .
هدایت شده از آبیِمَن؛💙
یه intj به شدت آدم "من میتونم باهات بحث کنم ولی تو غلط میکنی درجواب با من بحث کنی "ـی هست
من جدی روی ِادبیاتی که فرد موقع ِحرف زدن باهام استفاده میکنه حساسیت ِزیادی دارم ، نمیدونم چرا قابل ِدرک نیست برای ِیه سریا .
من بعد از یک طومار نوشتن ِچیزهایی که نشون بدم و ثابت کنم با اون فرد شدیداً و به صورت ِقوی مخالفم : هرچی که تو بگی .
خوردن ِچایی دیگه واقعاً از کنترلم خارج شده جوری که دیگه نمیتونم متوقفش کنم ، یه بند دارم چایی میخورم و اصلاً هم برام مهم نیست هوا بیش از ۳۰ درجهست .
#ستادطرفدارانچایی
با اینکه آهنگهای ِلانا دل ری با صدای ِخودش قشنگترن ولی این واقعاً خیلی آرامش داره و قشنگه .
و در نهایت میفهمید رفیق ِبیشعوری که ضعفهاتون رو بهتون گوشزد میکرد چقدر دوستتون داشت و شما چقدر دیر این رو متوجه شدید .
۲۸
پادکستگوشکردن _ انرژیزای ِزمزم [ بهشت ] _ تماشاکردن ِستارهها با تلسکوپ _ شیرقهوهی ِعزیزم _ خوابیدن ِبسی زیاد [ بیهوشی۲ ] _ ماکارونی ِشکلی همراه با سس ِخرسی ِمهرام _ دویدن تا جایی که نفس داشتم و احساس ِرهایی _ سعی در ترند کردن ِهشتک ِ#سلنا_ترسناکه در ایتا و سایر پلتفرمها >
واقعاً امروز روز تابستونی ِتقریباً مفیدی بود و از جایی شروع شد که ساعت ِ۸ ناخودآگاه از خواب بیدار شدم و یه دوشگرفتم و بعد از اون تا ساعت ِیک ِبعد از ظهر تمرین ِنوشتن ِداستان رو کردم و یه داستان ِکوتاه ِکاملاً چرت و پرت🙏🏻از بین ِتخیلاتم نوشتم .
بعد از ظهر رو با اولین جلسهی ِباشگاه و درحالی که خوابم گرفته بود و با گوشزد ِخودم به اینکه براش پول دادم از خونه بیرون رفتم و پس از به فنا رفتن ِفراوان برای ِاینکه خیلی وقت بود ورزش نکرده بودم ، ساعت ِ۵ و ربع به خونه برگشتم و بیهوش روی ِتختم افتادم و تا نیم ساعت ِپیش رو خواب بودم .