Beheshty950509_05.mp3
6.75M
🔻آرزویم اینه که #شهید_مدافع_حرم باشم....
🔻روسفید پیشه خواهر #شاه_کرم باشم
شهادت آرزومه...
شهادت آبرومه...
🎤🎤با نوای سیدرضا #نریمانی
#خیلی_زیبا👌👌
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
#امام_زمانےام_313 ❣
http://eitaa.com/joinchat/2664169472C4f3a257aa7
﷽
🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
#شهید_مدافع_حرم
#راوی_خواهر_شهید
🌷 عادت خیلی خوبی داشت معمولا برای هر کار خیری که می خواست انجام بده دو رکعت نماز می خوند.
با این کارش می خواست اثر وضعی روی مخاطب و کارهاش بزاره و همین طور هم می شد. 👌
من برای ازدواجم خیلی سخت گیر بودم
🌷 دوست نداشتم از کانون پر مهر خانواده و سایه پدر و مادر جدا بشم.
تا اینکه یکی از دوستان سید میلاد به خواستگاریم اومد.
هر چقدر با هام صحبت کرد مجاب نشدم. ☺️
تا اینکه یه روز اومد خونه ، آستیناشو بالا زد و رفت وضو گرفت سجاده اش رو پهن کد و الله اکبر گویان مشغول نماز شد.
🌷 دو رکعت نماز خوند نمی دونم چه نمازی خوند و به چه نیتی خوند اما حال عجیبی داشت.
بعد از اینکه نمازش تموم شد اومد نشست کنارم. 😇
خیلی با محبت شروع به صحبت کردن کرد، از علاقش به من گفت و اینکه من رو چقدر دوست داره و ...
کم کم دیدم چشماش پر از اشک شد.همینطور که داشت باهام صحبت می کرد از چشماش اشک میومد.😢
🌷 سید بامن که خواهرش بودم خیلی با محبت صحبت کرد و الحمدالله خیلی زود این مشکل حل شد.
نفس سید حق بود ... نسبت به خانواده خیلی با عاطفه بود. 😍✌️
در مراسم ازدواج من خیلی گریه کرد.
با اینکه ممکنه خیلی از هم سن و سال های میلاد از روی حیا و غرور و ... هیچوقت اینکار رو انجام ندن.
🌷 اما سید قلبش مثل آینه صاف صاف بود.
هنر تمامی شهدا و سید میلاد این بود که با این همه عاطفه از خانواده دل کندند و رفتنند... 👊
✍ برگرفته از کتاب : مهمان شام
#دو_رکعت_نماز_عشق
🏴امـام زمانےامــ³¹³
http://eitaa.com/joinchat/2664169472C4f3a257aa7
﷽
🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
#شهید_مدافع_حرم
#راوی_خواهر_شهید
🌷 عادت خیلی خوبی داشت معمولا برای هر کار خیری که می خواست انجام بده دو رکعت نماز می خوند.
با این کارش می خواست اثر وضعی روی مخاطب و کارهاش بزاره و همین طور هم می شد. 👌
من برای ازدواجم خیلی سخت گیر بودم
🌷 دوست نداشتم از کانون پر مهر خانواده و سایه پدر و مادر جدا بشم.
تا اینکه یکی از دوستان سید میلاد به خواستگاریم اومد.
هر چقدر با هام صحبت کرد مجاب نشدم. ☺️
تا اینکه یه روز اومد خونه ، آستیناشو بالا زد و رفت وضو گرفت سجاده اش رو پهن کد و الله اکبر گویان مشغول نماز شد.
🌷 دو رکعت نماز خوند نمی دونم چه نمازی خوند و به چه نیتی خوند اما حال عجیبی داشت.
بعد از اینکه نمازش تموم شد اومد نشست کنارم. 😇
خیلی با محبت شروع به صحبت کردن کرد، از علاقش به من گفت و اینکه من رو چقدر دوست داره و ...
کم کم دیدم چشماش پر از اشک شد.همینطور که داشت باهام صحبت می کرد از چشماش اشک میومد.😢
🌷 سید بامن که خواهرش بودم خیلی با محبت صحبت کرد و الحمدالله خیلی زود این مشکل حل شد.
نفس سید حق بود ... نسبت به خانواده خیلی با عاطفه بود. 😍✌️
در مراسم ازدواج من خیلی گریه کرد.
با اینکه ممکنه خیلی از هم سن و سال های میلاد از روی حیا و غرور و ... هیچوقت اینکار رو انجام ندن.
🌷 اما سید قلبش مثل آینه صاف صاف بود.
هنر تمامی شهدا و سید میلاد این بود که با این همه عاطفه از خانواده دل کندند و رفتنند... 👊
✍ برگرفته از کتاب : مهمان شام
#دو_رکعت_نماز_عشق
🏴امـام زمانےامــ³¹³
http://eitaa.com/joinchat/2664169472C4f3a257aa7