eitaa logo
۱۳۵۷صراط | علی بختیاری
400 دنبال‌کننده
759 عکس
307 ویدیو
46 فایل
▫️ته تغاری اهل کتاب ▫️قائل به خمینیسم و خامنه ایسم سیاسی 🔸️سردبیر صراط ۱۳۵۷ | چند رسانه ای دین و مطالعات فرهنگی 🔸️عضو کانون نویسندگان حوزوی | مداد الفضلا 🔺گرد آوری محتوای تبلیغی صراط 👇👇👇 @mohtavatablighSerat
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه قسمت اول : به وقت اعزام (۲) پس از حرکت کردن به سمت قطار ، رفته رفته در کوپه های خود مستقر شدیم . در قطار توفیق شده بود که با پسر آقای اخباری از قدیمی های خانه (خانه طلاب جوان) هم کوپه شده بودیم ، پسرش هم دارای همان روحیه های خوش مشربی بود ، منتها شرینی کار این بود که کوپه کوپه ی تدارکات بود و خلوت ، این ویژگی از نعمات الهی بود که درآن زمان خدای متعال به بنده اعطا نمود 😂 کمی بعد آقای صالحی آمد ، آقای صالحی مسئول تبلیغ امسال بشاگرد بودند ، اولش کمی با هم گرم نبودیم و حسی خجالت آمیز در بین کوپه مان بود ، لیکن کمی بعد صحبت را شروع کردیم و درباره ی نوشتن و نویسندگی با ایشان گفتگو کردیم ، جناب صالحی از نویسندگان برجسته ی اعضای خامه طلاب هستند که با رؤیت بستر رسانه ای صراط ۱۳۵۷ نکاتی را پیرامون این مسئله گوشزد کردند . قطار در حال حرکت به سمت بندر عباس بود ، در همان حال، در حال چک کردن فضای مجازی بودم که دریافتم آن روز ، روز اهالی قلم بوده است ، با خود گفتم یادداشتی پیرامون این مسئله بنویسم و مدتی را به همین منظور در حال یادداشت برداری بودم . رفته رفته به بندر عباس نزدیک شده بودیم ، شرجی بودن بندر از همان داخل قطار حس میشد ، وقتی که پیاده از قطار شدیم و به سوی ایستگاه راه آهنِ بندرعباس رفتیم از همان جا خیسِ عرق شدنِ بندر را تجربه کردیم . جمعه بود و به گواهی تاریخ ۱۵ تیرماه بود ، مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری .. وبر همین اساس پس از انجام نماز بلافاصله برای شرکت درانتخابات ، همه ی مبلغین به سمت شعبه ی اخذ رای در ایستگاه راه آهن بندر راهی شدند .. در بین صف ایستاده بودم که فهمیدم یکی از بچه ها امروز رای اولی است وهمین امروز روز اول رای دادنش بود ...😉 بعد از مدتی نوبت ما شد ورای خود را به صندوق انداختیم .... گرچه که هم اکنون که درحال نوشتن روایت تبلیغ هستم در دوران و به قول خودشان به سر می‌بریم اما خوشحالم از انتخابی که کرده ام ....😊 علی بختیاری 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد @Serat1357talabe | صراط
راهی که طی شد ...قسمت دوم : میناب و حال و هوای آن (۱) 🔺بعد از انداختن رای در شعبه اخذ رای در ایستگاه راه آهن بندر عباس و استراحت کردن در آنجا ، مدتی بعد به سمت میناب حرکت کردیم . هوا چه در داخل مینی بوس و چه در بیرون مینی بوس فرقی نمی‌کرد ، قصد خود بر این بود که در آن لحظات که از بندر به سمت میناب در حرکت بودیم مدام استراحت کنم و ... تا خستگی راه اذیتم نکند .گذشت و گذشت ، مجبور شدم که ارتباط بگیرم،در مینی بوس در پشت صندلی راننده ی مینی بوس نشسته بودم و با خود گفتم چه خوب است که ارتباط را باهمین راننده ی بومی میناب برقرار کنم .... ■ اوس عباس و حال وهوای آن از میناب ... 🔺اسمش اوس عباس بود ، به گفته ی خودش ۱۵ سال راننده ی همین مسیر ها بوده است ، اول از گرمای بیش از حد شرجی بودن بندر پرسیدم و او گفت : مردمان این منطقه در این ایام از اول صبح کولر گازی در خانه یا درمحل کار روشن می‌کنند و دیگر این کولر بیست و چهار ساعته روشن است . و خودش هم حتی از گرمای بیش از حد بندر گله داشت . مدتی گذشت و پس از مدتی به ورودی های میناب رسیدیم ، حال وهوای میناب هم تقریبا مثل بندر بود ، منتها شرجی بودن و گرمای آن از بندر کمتر ... 🔺نکته قابل توجه برای من "سبک معماری" خانه های میناب بود و شلوغی خیابان ها و گرمی ارتباطی که این مردم با همدیگر داشتن ، علتش را از داش عباس جویا شدم او گفت : در این جا همه من را در میناب می‌شناسند و من هم مثلا آن پسر که در آنجا راه می‌رود اگر بگویم ای پسر فرزند که هستی و اسم پدرش را بگوید من پدر او را می‌شناسم! "همه دراین جا بیرون هستند ، همه همدیگر را می‌شناسند" ، این مسئله یکی از ویژگی های بارز شهر میناب است ... 🔺و همین مسئله باعث شده است که در برابر تمامی هجمه هایی که دشمن بسمت نابود کردن خانواده و فرهنگ و اصالت ما ایرانی ها وارد می‌کند، مینابی ها پیروز باشند ، چرا که اصالت و فرهنگ خود حفظ کرده اند و اجازه نمی دهند که این فرهنگ ازبین برود ... علی بختیاری 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد @Serat1357talabe | صراط
ادامه قسمت دوم : میناب و حال و هوای آن (۲) به وقت ناهار میناب ... به وقت ناهار نزدیک می‌شدیم، ظاهرا توقفی کوتاه برای صرف ناهار را در ساختمان کمیته امداد میناب داشتیم و همین هم شد ، ناهار را در آنجا میل کردیم و پس از آن دیگر به سمت خمینی شهر رهسپار شدیم ، از میناب تا خمینی شهر با مینی بوس چیزی حدود ۴ یا ۵ ساعت طول کشید و در این بین بچه ها در اتوبوس برای اینکه حوصله ها از بین نرود یا با همدیگر صحبت می‌کردند و یا خود را برای منبر و روضه و یا حتی کار با بچه ها آماده می‌کردند. جرقه ی آن را هم حاجقای ذوالفقاری در مینی بوس زد . حاجقا ی ذوالفقاری از شاگردان استاد میرزامحمدی بودند که در این تبلیغ بشاگرد مارا همراهی می‌کردند. مسیر صعب العبور است و تنها چیزی که بدن انسان را بهم می‌زند همین مسیر کوهستانی و همراه سنگ و لای است که بنده حتی از مرتبطین حاج عبدالله والی پرسیدم که چگونه حاج عبد الله این جاده ها را صاف کرده اند ، ایشان گفتند اکثر این جاده ها در همان اوایل با دست خالی صاف شده است ، یعنی با کلنگ و بیل صاف شده است و بعدا دستگاه های هندسی آمدند و کار سرعت بخشید . علی بختیاری 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد @Serat1357talabe | صراط
روایت بیست و هشتم ⭕️موقعیت جغرافیایی بشاگرد @Serat1357talabe | صراط
راهی که طی شد .... ■قسمت سوم : خمینی شهر و حال وهوای آن 🔺پس از ساعتها پی نمودن مسیر الحمد لله به خمینی شهر که محل اسکانمان بوده رسیدیم ، خمینی شهر به عنوانی مرکز فعالیت های فرهنگی بشاگرد حساب می‌شود و اکثرا هر رویداد فرهنگی ، مذهبی اگر بنا باشد در دل بشاگرد صورت گیرد از خمینی شهر خط می‌گیرد، خمینی شهر محل استقرار حاج عبدالله والی هم بود و دفتر خود را در این منطقه بنا کرده بود ،حاج عبدالله در کمیته کار میکرد و او رئیس کمیته امداد شهرستان بشاگرد بود به همین واسطه محل اسکان ما واحد فرهنگی کمیته خمینی شهر بود . ● حضور حاج عبد الله و تحولات آن : 🔺زمانی که او پا در این منطقه گذاشت ، اهالی بشاگرد روحیه ی محکوم به شکست داشتند و می‌گفتند: "نمیشود" "مانمی توانیم " و ما در این منطقه خواهیم "مُرد" ، حاج عبدالله برای اینکه بفهماند که این منطقه برای آنان سود خواهد داشت دست به کار شد . 🔺چند درخت در محوطه ی کمیته کاشت مثل " نخل" " سرو" و... که همگی در این منطقه جواب داد . وبخاطر همین وقتی وارد کمیته شدیم ، چند درختی در فضای محوطه کاشته شده بود که از همه ی درخت ها بلند تر و... که بعدا فهمیدیم شاهکار حاج عبد الله والی است . 🔺حاج عبد الله دراین مرکز کارهای دیگری هم انجام داده است و یکی از آنها ساخت "مرکز فرهنگی خمینی شهر" بوده که در این جا رو به ساخت نو کپر برای مسافرین کرده بود که درنوبه خودش بی‌نظیر است .... هم توانسته هویت کپر در آن حفظ شود وهم کپر از آن حالت محرومیت خارج ودر نو کپر دارای یک شکل و شمایل تمییز و بصرفه شده و همراه با برق و آب و گاز و دهها کار های دیگر که مجال پرداختن به آنها نیست وفقط از آنها نام برده می‌شود: "حوزه علمیه خمینی شهر" ، "سالن سینمای خمینی شهر" (در دست ساخت) ، "مسجد خمینی شهر" ، "گلزار شهدای خمینی شهر" و..... 🔺بعد از گشت و گذاری اولیه در محوطه ی کمیته حال و هوای آن به سمت محل اسکان یعنی مجتمع فرهنگی هنری خمینی هر رفتیم و در آنجا اسکان داده شدیم . علی بختیاری 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد @Serat1357talabe | صراط
"راهی که طی شد " روایتی ازسفر تبلیغی محرم ۱۴۰۳ شهرستان بشاگرد ، حومه ی خمینی شهر ✍علی بختیاری 👇👇👇 فهرست روایت@Serat1357talabe | صراط
روایت بیست و هشتم ⭕️مجموعه عکس های خمینی شهر ... از نمای کلی خمینی شهر تا مسجد ، گلزار شهدا ، باغ و.... ✅@Serat1357talabe | صراط
روایت بیست و نهم درخت نخل و سرو ی که حاج عبد الله برای اولین بار در خمینی شهر کاشت تا بفهماند در خاک بشاگرد می‌شود چیزی کاشت ... ✅@Serat1357talabe | صراط
● "راهی که طی شد" ...قسمت چهارم : روز اول 🔺در اسکان ، استراحتی کوتاه کردیم و پس از آن مقرر شد که فضای داخلی محل اسکان کمی مرتب و حال و هوای محرم را داشته باشد . حاج‌آقای استاد حسینی به بنده فرمودند که بروم مداحی در بلندگوی دستی بگذارم تا کمی حال وهوا عوض شود .. 🔺یادم هست زمینه شب دوم‌ هیئت ریحانه الحسین در محرم ۹۲ گذاشته بودم ، به اذعان برخی از دوستان کمی خواب آور بود 😉، دیگر نوبت، نوبتِ حاجقای ذوالفقاری بود که به میدان آمد و نوای "حسین مولا" جناب حسین طاهری را در دل محل اسکان پیچاند .... ، با خود گفتم خوب شد آنچه مورد سلیقه خود بود را برای بچه ها نگذاشتم یعنی حضرت "حاج منصور" ، "جناب میرزا" و "حاج مهدی" ، و ءاِلاّ ...😂 🔺بعد از آن ، همه یاعلی گفتند و هرکسی به گونه ای مشغول شده بود ، قرار شده بود که بخشی از محل اسکان بشود حسینیه ی محل اسکان و محل تجمع هر روز ی ما در آن ... 🔺عده ای از بچه ها مشغول چنین کاری شده بودند و عده ای دیگر نیز مشغول بریدن کتیبه های تهیه شده برای محل تبلیغ بودند . 🔺حال و هوای محل اسکان مثل شب اول محرم بود و همه به گونه ای درگیر آماده کردن خود برای آن بودند ... علی بختیاری 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد @Serat1357talabe | صراط
روایت سی ام حسینیه ی محل اسکان ، مجتمع فرهنگی جهادی خمینی شهر ✅@Serat1357talabe | صراط
"راهی که طی شد"...قسمت پنجم : اعزام به منطقه ی تبلیغ ... 🔺پس از مدتی استراحت کردن ، نوبت، نوبتِ شُور کردن سر انتخاب شدن محل تبلیغ بود، در بشاگرد گروه ۳۵ نفره ی ما حدود ۱۵ روستای محروم وبعضا صعب العبور بشاگرد را برای تبلیغ پیش بینی کرده بود، از جمله روستا ها : بهتیش ، خمینی شهر ، کهناب بالا و پایین ، در کلاهو ، پوسمن ،گازُم بَز و.... 🔺طبق اعلامی که به ما کردند قرعه ما به نام ما روستای "درکلاهو" بود ، روستایی محروم و از جمله روستا هایی بود که مسافتش با خمینی شهر که محل اسکانمان بود بیشتر بود . 🔺درکلاهو نزدیک امامزاده ای است به نام "امامزاده نجم الدین" ، امامزاده نجم الدین محل تجمعی بشاگردی ها در سال در آنجا بود و همین مسئله موجب شده بود که وقتی حاج عبدالله وارد منطقه بشاگرد شد ، بدنبال محل "تجمع" بشاگردی ها می‌گشت،و چه بهتر است اینکه حاج عبد الله در این مکان با اهالی بشاگرد صحبت های خودش را بزند و در اوایل سال ۶۰ که به این منطقه حضور یافت و وسخنان اساسی اش را درجمع اهالی بشاگرد گفت: 🔺«ما به خاطر تأکید و دستور حضرت امام خمینی به اینجا آمده ایم. تمام مشکلات شما به خاطر ظلم و فساد رژیم طاغوت و شاههای ظالم قدیم است که همه فقط به فکر خوش گذرانی و عیش و نوش خودشان بودند و هیچ توجهی به مناطق دورافتاده و محروم مثل بشاگرد نداشتند. اما انقلاب به دست خود مردم مستضعف پیروز شد و ان شاء الله "با کمک خود شما این وضع عوض میشود" (تاخمینی شهر ص ۷۳۹) 🔺همراه بنده در روستای در کلاهو کسی نبود جز حاجقا محسن حسنی ، فردی خوش رو و خوش سفر ، که همان روز عازم درکلاهو شدیم .... 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد @Serat1357talabe | صراط