eitaa logo
سیاست و فرهنگ. شعبانی سارویی
1.2هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
6.2هزار ویدیو
758 فایل
کانال سیاست و فرهنگ به ارائه چالش ها و ظرفیت های دو حوزه سیاست و فرهنگ می پردازد. ارتباط با ادمین: @Shabaniesaroui
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 | در حلقه لشکر فرشتگان 👈 روایت حاشیه‌های مراسم جشن تکلیف دختران ⭐️ حسینیه وزین و موقر همیشگی، شبیه مدرسه دخترانه شده بود! 📍«از کجا اومدید بچه‌ها؟» اولین سؤالی بود که می‌پرسیدم. از همه‌جا بودند. تهران، اراک، تبریز، کاشان، سمنان و حتی دختران مدرسه کپرنشین زهکلوت کرمان. ⭐️ اگه آقا اومد دوست دارید بهش چی بگید؟ یاسمین گفت: «من از آقا یه دونه کربلا خواسته‌ام، یه دونه هم دوچرخه صورتی نو!» ⭐️ چند تا از بچه‌های معلول را با ویلچر آوردند و نزدیک ما جا دادند. پرستو، یک دختر نابینا را هم توی جمع نشانم داد. ⭐️ از صدای جیغ و کف و بالا پایین پریدن بچه‌ها متوجه ورود آقا شدیم. ⭐️ آقا نماز مغرب را شروع کردند. ما هم در یکی از صف‌های انتهایی در اتصال به «لشکر فرشته‌ها» به آقا اقتدا کردیم. ⭐️ بچه‌ها یک بار دیگر سرودشان را برای آقا اجرا کردند و آقا برایشان دست زدند و با تشویق‌ از شعر و اجرایشان تعریف کردند. ⭐️ نماز عشا را هم به جماعت خواندیم و یک هو انگار رستاخیز شد. خیلی صحنه قشنگی بود. آقا «در حلقه لشکر فرشته‌ها» نشسته بودند و عجله‌ای برای رفتن نداشتند. 🔹@Shabaniesarouie
🔍 | قبل از مراسم اهدای مدال به مربیم گفتم چادرم تو کیفمه اگر نمی‌خوان بذارن چادر سر کنم، منم مدالم رو نمی‌گیرم 🔹 روایتی از دیدار اخیر قهرمانان ورزشی با رهبر انقلاب 🔹 جنس چادرسرکردن خانم دارابیان روی ویلچر و کنترل آن با یک دست، نشان از تسلط ایشان داشت. دو زانو نشستم کنارشان و گفتم: چقدر چهره‌تون آشناست. خندید و عکسش را روی تابلوی نشسته بر روی سه پایه در گوشه‌ی حسینیه نشان داد و گفت: چون اونجا دیدی! خندیدم و گفتم: خب پس حالا که لو رفتم خودتون بگید چی شد که مدال رو تقدیم شهدای غزه کردین؟ لبخند روی لبش جمع شد: من خیلی روی بچه‌ها حساسم، در حالی تو روز اول مسابقات مدال طلا گرفتم که اسرائیل بیمارستان المعمدانی رو بمبارون کرده بود. خدا می‌دونه برنامه‌ریزی شده نبود. وقتی تو راهروی دریافت مدال بودیم و گزارشگر ازم مصاحبه گرفت، احساس کردم حالا وقتشه که بی‌تفاوت ‌نبودنم رو به این نسل‌کشی نشون بدم و گفتم که مدالم رو به شهدای غزه تقدیم می‌کنم و خب خداروشکر بعد از اون جریان خوبی بین کاروان ما راه افتاد و چندتا دیگه از بچه‌ها هم همین کار رو کردن. تو فضای بایکوت سیاسی اونجا، این تنها کاری بود که از دست ما بر میومد. 🔹 پرسیدم: چطور مگه؟ گفت: مثلاً لباس اولیه‌ی ما طرح خلیج فارس داشت، مسئولین مسابقات اجازه ندادن بپوشیمش و طرح رو عوض کردن، دیگه فکر کن در مقابل مسئله‌ی فلسطین فضا چجوری بود. 🔹 گفتم: پس یجورایی جهاد کردید؟ خندید و گفت: جهاد واسه وقتیه که بتونیم کمیته‌های ورزشی بین‌المللی رو قانع کنیم که اسرائیل رو هم بعد از جنگ غزه از میدون مسابقه محروم کنن. 👈 فضای گفت‌وگو را مناسب دیدم و پرسیدم: حالا قضیه‌ی با چادر مدال گرفتنتون چی بود؟ لحن جدی به خودش گرفت و گفت: من چادریم. همه جا هم با چادر می‌رم. اصلا مدال گرفتم که بتونم با این حجاب برم رو سکوی جهانی. قبل از مراسم اهدای مدال به مربیم گفتم چادرم تو کیفمه اگر نمی‌خوان بذارن چادر سر کنم، منم مدالم رو نمی‌گیرم.» دلم می‌خواست همانجا روی پا بایستم و برای این باور عمیق قلبی تشویقش کنم. باوری که حاضر بود نتیجه‌ی ماه‌ها و سال‌ها تلاش شبانه‌روزی را نادیده بگیرد اما یک قدم از اعتقاداتش پاپس نکشد. دوربین مصاحبه که به سمت او آمد، از مقابل پایش بلند شدم و نشستم روی صندلی. مرشد نوجوان داشت ضرب و صدایش را امتحان می‌کرد وتوی بلندگو می‌خواند: بلند شو علمدار، علم رو بلند کن / بازم پرچم این حرم رو بلند کن. 👈 حاج قاسم گفته بود که جمهوری اسلامی -ایران- حرم است، پس دور از واقعیت نیست اگر تک‌تک چهره‌های حاضر در این قرار را، به چشم یک علمدار در خاطرم می‌سپردم. علمدارانی که یکی‌درمیان هدفی که باعث می‌شد تا سختی‌های تلاش برای مدال‌آوری را تحمل کنند، بالابردن پرچم ایران ذکر می‌کردند.