🌹ناگفتههایی از شهادت طلبه بسیجی آرمان علیوردی
🔹روز گذشته یکی از دوستان شهید آرمان علیوردی ناگفتههایی از شهادت وی را بیان کرد؛ ناگفتههایی دردناک که نشان از اوج مظلومیت این شهید دارد. در ادامه این روایت آمده است.
روایت ماجرا از زبان دوست شهید علیوردی:
🔹حالا که داریم به روز عاشورا نزدیک میشویم یک سری از ناگفتههای شهادت آرمان را بهتان میگویم. آرمان را دو مرتبه و دو گروه مختلف زدند. اولین گروهی که آرمان را گیر آوردن تا سرحد مرگ با هرچی که دستشان آمد آرمان را زدند. همان فیلمهایی که از شهادت آرمان منتشر شد یک بخش زیادی مربوط میشود به گروه اول. اما آخرش یک دختر که او هم داشت آرمان را میزد رو به جمعیت میگوید که بس است دیگر کشتینش! بسشه...آنها هم آرمان را رها میکنند.
🔹آرمان از جایش بلند میشود و خونین سمت خیابون اصلی میرود. صدای بسیجیها را میشنود که داشتند حیدر حیدر میگفتند. میرود سمت صدا، اما وقتی میپیچد داخل کوچه میبیند که سر کوچه یک گروهی دختر و پسر ایستادند و دارند شعار مینویسند. آنها تا وضعیت آرمان را میبینند میفهمند بسیجی بوده و کتکش زدند. میروند سمت آرمان. آرمان که دیگر رمقی برایش نمانده خیلی راحت میافتد دست این جماعت. اینها شروع میکنند به قصد کشت آرمان را زدن. گویا چندتاشون حالت عادی هم نداشتند و مواد مصرف کرده بودند.
ادامه در👇
🔹یک دختر بینشان که اسپری دستش بوده با همان میکوبد به صورت آرمان. یکیشان یک میلگرد داشته که نوکش را تیز کرده بوده و به عنوان سلاح از آن استفاده میکرده. با همان میلگرد میکوبد روی جمجمه سر آرمان. وقتی آرمان را رساندن بیمارستان جمجمهاش شکسته بود. اما یکی دیگهشان که واقعاً امیدوارم قیافش را یک روز ببینم میشیند جلوی آرمان و به بقیه میگوید دست نگهدارین. رو به آرمان میکند و همزمان که داشته فیلم میگرفته به آرمان میگوید به امام اولت فحش بده ببينم سریع...به علی فحش بده...به حسین فحش بده، به خامنهای فحش بده... آرمان چیزی نمیگوید.
🔹با ناخونگیر پوست بدنشو آروم آروم میکند و از او میخواهد فحشاشو تکرار کند. اما آرمان هیچی نمیگوید. انقدر آرمان را میزنند تا بیهوش میشود. وقتی آرمان بیهوش میشود شروع میکنند به رقصیدن و لگد زدن به بدن شهید و از اینکارشان فیلم هم میگیرند.
🔹وقتی میروند یک کارگر افغانستانی که گویا نگهبان یکی از ساختمانهای اطراف بوده میآید و زیر سر آرمان بالش میگزارد و روی بدنش پتو میاندازد اما زنگ نمیزند به آمبولانس. البته اگر زنگ هم میزد فرقی نمیکرد توی آن شلوغی آمبولانس به آرمان نمیرسید.
🔹وقتی رساندنش بیمارستان، هوشیاری آرمان سه بوده. یکی از رفقا میگفت وقتی رسیدم بیمارستان دستایش را به تخت بسته بودن، شاید برای اینکه اگر به هوش آمد تشنج نکند و همه صورتش ورم کرده بود. نصف روز توی حالت کما میماند و آخر به شهادت میرسد.
🔹تمام این وقایع توسط خود قاتلها فیلمبرداری شده ولی وقتی از بازپرس پرونده پرسیدیم چرا این فیلمها را قطره چکانی منتشر کردید و فیلمهای اصلی را منتشر نمیکنید گفت که من توی عمر کاری خودم همچین جنایتی تو ایران ندیده بودم. برای مراعات حال خانواده و شایدم متشنج نشدن بيشتر فضا فیلمهای اصلی هنوز هم منتشر نشده. البته شاید بعد دادگاه آرمان منتشر بشوند.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ملت ایران....
حال رقیه را خوب می فهمد....
علمداری که....بیدارماند
تاخواب خوش ملتش برهم نریزد
وقتی چشم گشودیم
مجری با صدایی لرزان
انا لله وانا الیه راجعون را
درگوشمان زمزمه می کرد.
ما در ساعت ۱:۲۰ متوقف شدیم.
واین ازتلخ ترین زمان عمرمان بحساب می آید.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
✨امام صادق عليهالسلام ميفرمايد: در آن هنگام که آقا اباعبدالله عليهالسلام به شهادت رسيدند، يک نفر از لشکر عمر سعد، شخصي را ديد که به شدت فرياد مي زند. گفتند:اي مرد! بس کن اين همه ناله و فرياد براي چيست؟
✨آن مرد گفت: چگونه ناله و فرياد نزنم در حالي که پيغمبر خدا را ميبينم که ايستاده و به آسمان نظر ميکند و ميترسم که از خدا بخواهد و در حق ما نفرين کند و هلاک شويم. بعضي از افراد لشکر به همديگر نگاه کردند.
✨گفتند: اين مرد: ديوانه شده و سخن بيهوده مي گويد. گروهي ديگر که به آنها توابين ميگويند از اين کلام متنبه شدند و گفتند: به خدا قسم! ستم بزرگي بر خود کرديم و به خاطر خشنودي ابن زياد، سيد جوانان اهل بهشت را کشتيم، سپس در آن جا توبه کردند و عليه ابن زياد جنگيدند. به امام صادق عليهالسلام عرض شد: صاحب آن ناله چه کسي بود؟
✨حضرت فرمودند: ما او را کسي جز جبرئيل عليهالسلام نميدانيم و اگر خداوند به او اجازه ميداد، فريادي ميزد که روح آنها از بدنشان خارج ميشد و وارد آتش جهنم ميشدند؛ ولي خداوند براي اين که بر گناهانشان بيفزايد و عذابشان بيشتر شود به آنان مهلت داد.
( منتهي الامال، ج 1، ص 727. )
🕋 اللهم عجل لولیک لولیک الفرج
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
راستگفتہاند ؛
عالمازچهارعنصرتشڪیلشده :
آب،آتش،خاك،هوا🥀
آبۍکہازتودریغڪردند
آتشیکہدرخیمہگاهتافتاد
خاڪۍکہشدسجدهگاه
وطبیبدردها
وهواییکہعمریستافتادهدردلها🍂
ترڪیباینچھارعنصر
مۍشود:ڪربلا💔…!'
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
خودم دیدم.mp3
3.03M
میون همه دلها
امون ازدل زینب...
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍💎آدمی اگر بهترین هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا :
اگر بسیار کار کند، میگویند احمق است !
اگر کم کار کند، میگویند تنبل است!
اگر بخشش کند، میگویند افراط میکند!
اگراهل اندوختن باشد، میگویند بخیل است!
اگر ساکت و خاموش باشد میگویند لال است
اگر زبانآوری کند، میگویند ورّاج و پرحرف است
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند میگویند ریاکاراست!
و اگر نکند میگویند کافراست و بیدین
لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد
و جز ازخداوند نباید ازکسی ترسید.
پس آنگونه که دوست دارید.
زندگی کنید ؛
مهم نیست زیستن شما چگونه قضاوت شود.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
کرامتی از حضرت رقیه سلام الله علیها
طی نامهای در تاريخ دوم جمادی الثانی
۱۴۱۸ هجری قمری دو كرامت به دفتر
انتشارات مكتب الحسين سلام الله عليها
ارسال نموده و مرقوم داشتهاند:
روزی وارد حرم حضرت رقيه سلام الله عليها
شدم ديدم جمعی مقابل ضريح مقدس
مشغول زيارت خواندن و عزاداری میباشند
و مداحی با اخلاص به نام حاج نيكوئی
مشغول روضه خوانی است
از او شنيدم كه میگفت: خانههای اطراف
حرم را برای توسعه حرم مطهر
خريداری مینمودند
يكی از مالكين كه يهودی يا نصرانی بود
به هيچ وجه حاضر نبود خانهٔ خود را
برای توسعه حرم بفروشد
خريداران حاضر شدند كه حتی به
دو برابر و نيم قيمت خانه را از او بخرند
ولی وی حاضر به فروش نشد!
بعد از مدتی زن صاحب خانه باردار شده
و نزدیک وضع حمل وی میشود او را نزد
پزشک معالج میبرند بعد از معاينه میگويد:
بچه و مادر هر دو در معرض خطر میباشند
و خانم بايد زير نظر ما باشد
قبول كردند تا درد زايمان شروع شد
صاحب خانه میگويد: همسرم را به
بيمارستان بردم و خودم برگشتم و آمدم
درب حرم حضرت رقيه سلام الله عليها
و به ايشان متوسل شدم و گفتم:
اگر همسر و فرزندم را نجات دادی
و شفای آنان را از خدا خواستی و گرفتی
خانهام را به تو تقديم میكنم
مدتی مشغول توسل بودم بعد به بيمارستان
رفتم و ديدم همسرم روی تخت نشسته
و بچه در بغلش سالم است
همسرم گفت: كجا رفتی؟
گفتم رفتم جايی كاری داشتم
گفت: نه، رفتی متوسل به دختر امام
حسين علیهالسلام شدی!
گفتم از كجا میدانی؟
زن جواب داد: من در همان حال زايمان
كه از شدت درد گاهی بيهوش میشدم
ديدم دختر بچهای وارد اطاق بيمارستان شد
و به من گفت: ناراحت نباش ما سلامتی
تو و بچهات را از خدا خواستيم
فرزند شما هم پسر است
سلام مرا به شوهرت برسان و بگو نامش را
حسين بگذارد!
گفتم: شما كی هستيد؟
گفت: من رقيه دختر امام حسين هستم
بعد از روضه خوانی از مداح مذكور سؤال
كردم اين داستان را از كه نقل میكنی؟
در جواب گفت: از خادم حرم حضرت رقيه
نقل میكنم كه خود از اهل تسنن میباشد
و افتخار خدمتگزاری در حرم نازدانه امام حسين علیهالسلام را دارد و پدرش نيزاز خادمين حرم حضرت رقيه بوده است.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
#شهید_والامقام
#محمدحسین_میردوستی
محمد حسین زیارت عاشورا را زیاد میخواند و قرائت آن را از کودکی ترک نمیکرد و در کودکی سر خواندن زیارت عاشورا بعد از نماز جماعت به امامت پدرش با خواهرش دعوا میکرد.
از او می پرسیدم که "محمد حسین چرا زیارت عاشورا میخوانی؟
در جوابم گفت که "هرکس زیارت عاشورا بخواند شهید میشود!"
من گفتم "باب شهادت دیگر بسته شده چجوری شهید میشوی؟"
گفت که " بالاخره شهید میشوم"
وقتی در روز عاشورا خبر شهادتش را بهمن دادند, به یاد حرفش افتادم که گفت شهید میشوم.
او غرق زیارت عاشورا بود و همان در زیارت عاشورا حاجتش را گرفت.
راوی :مادرشهید
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬
✘ با امام | یا | بر امام
این بحران انتخابی بود که مردم کوفه باهاش روبرو شدن!
#استاد_شجاعی
#آیتالله_حائری_شیرازی
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
🖤 قلبهایمان به ۱۰ دلیل مرده است
🔹اول: خدا را شناختیم ولیکن حقش را ادا نکردیم.
🔹دوم: گمان بردیم که پیامبر خدا را دوست داریم سپس سنتش را آنچنان که اومی پسندد ادا نکردیم.
🔹سوم: قرآن را قرائت کردیم ولی کامل بدان عمل نکردیم.
🔹چهارم: نعمت خدا را خوردیم ولی شکرش را بجا نیاوردیم.
🔹پنجم: گفتیم شیطان دشمن ماست ولی با او در امور توافق کردیم.
🔹ششم: گفتیم بهشت حق است ولی برای رسیدن به آن کوشش نکردیم.
🔹هفتم: گفتیم جهنم حق است ولی از آن نگریختیم.
🔹هشتم: دانستیم مرگ حق است اما برای آن آماده نشدیم.
🔹نهم: به عیب مردم مشغول شدیم و عیب خویش را فراموش کردیم.
🔹دهم: مردگانمان را دفن کردیم ولی عبرت نگرفتیم.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدام این حرفا رو واسه خودتون مرور کنید به آرامش برسید
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
شـمر نمازش را میخواند،
روزهاش را هم میگرفت،
آشکارا هم فسق و فجور نمیکرد،
و شاید اهل رشوه و ربا هم نبود...
معاویه و ابنزیاد و عمربنسعد هم همینطور...
امافقط نیت وعملی شیطانی آنهارا
جهنم نشین کرد.....
آن هم دنیاطلبی.....
یادمان باشد،
زیارت عاشورا که میخوانیم
وقتی رسیدیم به «وَ لَعنَ الله...»هایش؛
لحظه ای به خودمان گوشزد کنیم:
نکند این «لعن الله...» شامل حال ما هم بشود؟
چون
آدمهایی هم هستند که گاه خودشان را "ارزانتر" از شمر و عمر و ابنزیاد میفروشند...
جمله ای بس سنگین از شهید آوینی:
"کربلا"به رفـــتن نیست...
به شـــدن است ...!
که اگر به رفـــتن بود!
شمر هم "کربلایی" است!
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
سلام.
بنده شهیدبرزگر رو قبل ازاینکه کانالی بنامشون افتتاح بشه می شناختم.
حقیقت من یک دختر امروزی بودم که مُدگرایی هدف اصلی زندگیم شد.از
آرایش؛رقص؛جمع مختلط ؛وکارای اینچنینی لذت می بردم.
تا اینکه قرارشد کنکور بدم...
دوست داشتم رشته مهندسی قبول بشم برای همین خیلی تلاش میکردم.
یک شب خواب دیدم...
یک مردجوان روبروی من نشسته
بهم گفت :
من شهیدمحمدعلی برزگرم
چه خواسته ای دردنیاداری؟
گفتم میخام مهندسی قبول بشم.
گفت:من قول میدم کمکت کنم.
اماتوهم بخاطرخدا کارایی که دل حضرت زهرا روخون کرده بزارکنار....
روزبعدکمی متاثرشدم ولی رفته رفته خوابمو فراموش کردم.
دانشگاه قبول شدم.رشته ای که میخاستم.
یک روزهمینطورکه بادوستم ازکلاس بیرون میومدیم.دیدم یه عده چسبیدن به برد دانشگاه.
باکنجکاوی ماهم سراغ برد رفتیم.
قراربود۲تا اتوبوس ازدانشجوهاروببرند راهیان نور....
ناخواسته به اصراردوستم ثبت نام کردم.
هفته بعدباکمال تعجب اسمم بعنوان نفر۵ مسافرا دراومد....
خلاصه بادوستم راهی شدیم.
چندشب ازحضورم در جنوب کشور
می گذشت.
یه شب دوباره همون جوان دوسال پیش سراغم اومد....
بهم گفت:فردا ۳راهی شهادت می بینمت....
من اصلا ازبرنامه فردا اطلاعی نداشتم.
عصرفرداش رسیدیم ۳راهی شهادت.
دنبال اون جوان بودم .یه گوشه ای
راوی یک کاروانی ازشهدا صحبت میکردکه دلمپیش حرفاش گیرکرد.
وقتی به خودم اومدم هوا کاملا تاریک بود وهیچکس از همسفرام رو نمیدیدم....
ترسیده بودم...مدام ازآدمای اونجا سوال می پرسیدم ....
ناامیدانه بادل پر شهیدروصدازدم...
که ناگهان شهیدرو باچشمای خودم توی بیداری در دل تاریکی دیدم....
سلام خواهرم....
تا خواستم گله کنم....
گفت:نترس تازه خودت روپیداکردی...
ازفردا یه آدم دیگه ای میشی...
گفتم:میشه منوبه کاروانم برسونی...
گفت:واسه همین اومدم...گفتم که میام...
پشت سرشهیدقدم برمیداشتم تارسیدم به اتوبوسای خودمون...
شناختم کاروان خودم بود...
بچه ها هنوزحرکت نکرده بودند.
برگشتم وتا خواستم ازشهید خداحافظی کنم... هیچکسوندیدم....
همه اون اطرافو گشتم ...ولی شهید رفته بود.
رسیدیم پادگان...
شب که همه خوابیدن...
لاک ناخنهامو ؛آرایشموپاک کردم . وضوگرفتم نمازخوندم...توبه کردم...که آرایشمو؛رقصمو؛گذشتمو برای همیشه بزارم کنار...
فردای اون شب همه مات رفتارم بودند.
وقتی به خونه برگشتم...
تصمیم گرفتم حجابموکامل کنم...
برای همین بامادرم رفتیم ویک چادرمشکی خریدم....
اوایل برام سخت بود...
همه دوستای قدیممو ازدست دادم...
ولی درعوض خدا دوستان جدیدبهتری مثل شهدا؛بچه های بسیج رو برام جایگزین کرد....
انتخابی که نه تنها ازش پشیمون نیستم که باعث رشدفردی واجتماعی خودم میدونم...
واین تغییر و اعتبار رو مدیون شهیدم.
این جریان مربوط به قبل کروناست.
دوستان معجزات شهید؛تحقیق شده درکانال نوشته میشه...
وگرنه ماهی چندین اعجاز وخواب ارسال میشه برامون..که مابعداز حصول اطمینان جریان رومی نویسیم.
ماازوضعیت ظاهری گذشته وحال این دوستمون کاملا اطلاع داریم.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
خيلي قشنگه 👌
حرف حساب :
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ، ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشه ﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ، مثلِ.. "دل آدما"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺍﮔﻪ ﺑِﺮﯾﺰﻩ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧِﻤﯿﺸﻪ جَمعش ﮐﺮﺩ، ﻣﺜﻞِ... "آبرو"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺑُﺨﻮﺭﯼ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑِﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ، مثلِ... "مال بچه یتیم"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ هرچقدر هم ﻗَﺪﺭﺷﻮ بدوﻧﯽ، بازم کمه مثلِ...."پدر و مادر"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺗَﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍد، ﻣﺜﻞِ... "گذشته"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ پوﻟﯽ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺧَﺮﯾﺪ، ﻣﺜﻞِ..."ﻣُﺤﺒﺖ"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﻧَﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩَﺳﺖ ﺩﺍﺩ، ﻣﺜﻞِ..."دوستِ ﻭﺍﻗِﻌﯽ"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺗَﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ،
ﻣﺜﻞِ..."ﺁﺩﻣﺎﯼِ ﭼﺎپلوﺱ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﮕو"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﻫَﺰﯾﻨﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ، اﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝتو خوب میکنه، ﻣﺜﻞِ..."لبخند؛دعاکردن"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﮔِﺮﻭﻧﻪ، ﻣﺜﻞِ...."تاوان"
یه چیزایی به اندازه تمام عمرت بدست میاد؛مثل "تجربه"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ تَلخه، ﻣﺜﻞِ...."ﺣَﻘﯿﻘﺖ"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺳَﺨﺘﻪ،
مثلِ...."ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺯِﺷﺘﻪ، ﻣﺜﻞ..ِ.."ﺧﯿﺎﻧﺖ"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍَﺭﺯﺷﻪ، ﻣﺜﻞِ...."ﻋِﺸﻖ"
یه چیزایی توزندگی تاوان داره مثل "اشتباه"
یه کسایی روبایدتوی زندگی داشته باشیم تاراه گم نکنیم مثل"قران و اهل بیت"
اما باهمه اینا یادتون باشه...
یه کسی هَمیشه هَوامون رو داره،
اونم...."خدااااست"
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
#عارف_و_نانوا
عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود.
روزی به آبادی دیگری رفت
عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟
گفت: نه. گفت: فلان عابدبود،
نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم،
عابد قبول نکرد.
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد.
وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی
ولی برای رضایت دل بنده خدا
یک آبادی را نان دادی!
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
سر و صورتمان پر بود از خاک و غبار؛ حتی روی مژه هایمان خاک نشسته بود. شرجی هوای تابستان و گرمای دشت مهران هم که جای خود داشت؛ بدن ها زیر عرق بود و لباس ها پر از شوره!
وقتی از عملیات برگشتیم عقبه،
یک صف طولانی و پر پیچ و خم ایستاده بودند بروند حمام،
تدارکات لشکر سی چهل تا حمام صحرایی زده بود.
با بچه ها رفتیم آخر صف.
پشت سر من هم یک جوان بسیجی آمد و ایستاد؛ با چفیه صورتش را پوشانده بود.
تا نوبتمان شود، دو ساعتی طول کشید.
وقتی نوبتم رسید، طبق عادت به نفر پشت سری بفرما زدم.
داشت چفیه را از صورتش باز می کرد. خشکم زد؛
حاج قاسم سلیمانی بود!
فرمانده لشکر دو ساعت ایستاده بود توی صف حمام،مثل بقیه نیروها!
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🕊🌹
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
مسلماني رفت خانه يك مسيحي ...
برايش انگور آوردند خورد،
برايش شراب آوردند گفت : حرام است
مسيحي گفت:
عجبا از شما مسلمانان انگور ميخوريد اما ميگوييد شراب حرام است
در حالي اين از آن بدست آمده...
مسلمان گفت:
ببين اين زن شماست و اين هم دختر شماست درسته ؟ * گفت بله *
گفت: ببين خدا اين را به شما حلال كرده
و آن را حرام...
در حالي كه آن از اين به دست آمده است...
مسيحي همانجا گفت:
أشْهَدُ أنّ لا اله الا الله و أشْهَدُ أنّ محمد رسول الله ...👌🏻
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65