eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
8.1هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ما و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات @Mahya6470 لینک کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️ 🌨⚡️ 🥀🕊 شهید‌ محمدابراهیم همت اولين‌ دورهٔ نمايندگی مجلس‌ 🔖 داشت‌ شروع‌ می شد. بهش‌ گفتم: ‌«خودتو آماده‌ كن‌، مردم‌ میخوانت.» قبلاً هم‌ بهش‌ گفته‌ بودم‌ اما جوابی نمی داد. اون روز گفت:‌ «نمیتونم‌ خداحافظی شب‌ عمليات‌ِ بچه ها رو 🥺 با هيچی‌ عوض‌ كنم‌.» "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
☑️ 🌨⚡️ 🥀🕊 شهید ناصر نجار رسولی 🌀به روایت: مادر شهید روزی عکسی را آورد و به من داد و گفت: مادر! می خواستم بزرگش کنم ولی وقت نشد، پيش خودت باشد. عکس را گرفتم و روی طاقچه گذاشتم. يک روز که دور هم نشسته بوديم، ديديم عکس ناصر خود به خود از روی طاقچه افتاد. دلم هری ريخت 🥺. حس عجيبی به من دست داد. بعدها فهميدم که ناصر درست در همان موقع که عکسش بر زمين افتاد، شهيد⚘️شده است. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
☑️ 🌨⚡️ 🥀🕊 شهید محمدابراهیم همت 🌀به روایت: همسر شهید وقتی به خانه می آمد، من دیگر حق نداشتم کار کنم! بچه را عوض می کرد، شیربرایش درست می کرد، سفره را می انداخت و جمع می کرد، پا به پای من می نشست لباس ها را می شست ، پهن می کرد، خشک می کرد و جمع می کرد! آنقدر محبت به پای زندگی می ریخت که همیشه به او می گفتم: درسته که کم می آیی خانه ولی من تا محبت های تو را جمع کنم، برای یک ماه دیگر وقت دارم! نگاهم می کرد و می گفت: تو بیشتر از اینها به گردن من حق داری! 🖤 "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
☑️ 🌨⚡️ 🥀🕊 شهید غلامرضا آلویی پرسید: ناهار چی داریم مادر؟ گفتم: باقالی پلو 🍚 با ماهی 🐟 با خنده گفت: ما امروز این ماهی ها رو می خوریم‌ و یه ‌روزی این ماهی ها ما رو چند وقت بعد تو عملیات ‌والفجر ۸ درون اروند رود گم شد 😭 مادرش تا آخر عمر لب به ماهی نزد. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
☑️ 🌨⚡️ 🥀🕊 شهید شاهرخ ضرغام معروف به حر انقلاب اسلامی فراموش نمی کنم! یکبار زمستون خیلی سردی بود. در حال برگشت به سمت خونه بودیم. پیرمردی مشغول گدایی بود و از سرما می لرزید. ❄️ تا اونو دید، فورا کاپشن گرون قیمتشو درآورد و به اون پیرمرد داد، بعدم یه دسته اسکناس بهش داد! پیرمرد که از خوشحالی نمیدونست چی بگه، مرتب می گفت: جوون! خدا عاقبتت رو به خیر کنه. گاهی یک عمل خیری که تنهاخدا شاهدشه رو به بهای بهشت برین ازت میخرن ... چی ازلبخندخدابالاتره؟؟؟! "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید محمد بروجردی ۱۷ سالش که شد ازدواج کرد؛ با دختر خاله اش. عروسی شان خانه پدرزنش بود؛ برّ بیابان. همه را که دعوت کرده بودند، شده بودند پنج شش نفر. موقع خرید حلقه گفت: من حلقه نمی خواهم. چیزی نگفتم. من هم پیش تر گفته بودم که آیینه و شمعدان نمی خواهم. مشهد که رفتیم، برایش به جای حلقه، یک انگشتر عقیق خریدم و گفتم باشد به جای حلقه. بعد از شهادت ناصر، وسایلش را برایم آوردند. انگشتر عقیقش هنوز خونی بود ❤️‍🔥 📚 کتاب یادگاران / ج ۱۲ کتاب شهید بروجردی / ص ۶ "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
☑️ 🌨⚡️ 🕊 شهید علی چیت سازیان (شخص سمت چپ) لباسای خیس به تنشون سنگینی می كرد. ستون گردان دمِ ارتفاع قامیش و زیر پای عراقیا بود. همهمه بسیجیا میان رعد و برق و شق شق بارون گم شده بود. حالا گونی هایی هم كه عراقیا پله وار زیر كوه چیده بودن، از گل و لای لیز شده بود و اسباب دردسر... بچه ها از كت و كول هم بالا میرفتن كه از شر بارون خلاص بشن و خودشونو داخل غار بزرگ زیر قله برسونن. انگار یه گونی، جنسش با بقیه فرق داشت لیز و سر نبود بسیجیا پا روش میذاشتن، میپریدن اونور آب و بعد داخل غار... اما گونی هر از گاهی تكون میخورد. شاید اون شب هیچ بسیجی ای نفهمید كه علی آقا پله شده بود برای بقیه... یكی دو نفرم كه متوجه شدن، دم غار اشكهاشون با بارون قاطی شده بود 🌹سالگرد شهادتت گرامی مرد فداکار @ShahidBarzegar65
☑️ ✈️⚡️ 🕊 خلبان شهید احمد کشوری در جبهه هر بار كه از مريم ۳ ساله و على ۳ ماهه اش صحبت مى شد، مى گفت: "آنها را به اندازه اى دوست دارم كه جاى خدا را در دلم، تنگ نكنند" 🆔@ShahidBarzegar65
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید عباسعلی کریم آبادی شهیدی که به دلیل نورانیت چهره، منوّر نام گرفته بود به روایت: جانباز تخریبچی، اویس زکی خانی انقدر نورانی بود که وقتی وارد اتاق می شد، من چراغ را خاموش می کردم دوستان همرزم اعتراض می کردند که چراغ💡را روشن کن! من می گفتم تا وقتی منور هست چراغ لازم نیست 😅. خداوند به دلیل معصومیت ایشان نوری در چهره اش قرار داده بود. وقتی به درجه رفیع شهادت نائل آمد، دوستان برای اعلام خبر شهادت به خانواده ایشان مراجعه کردند. پدرشان گفته بود: قبل از اینکه چگونگی شهادت او را بیان کنید، چند سوال می پرسم: ۱. عباس آیا سر به تن دارد؟ گفتیم نه ۲. آیا دو دست دارد؟ گفتیم نه پدرشان با یک اطمینان خاطر گفت: خیالم راحت شد پرسیدیم چطور؟! گفت: دلیل انتخاب نام عباسعلی این بود قبل از اینکه او به دنیا بیاید خواب آقا اباالفضل العباس (ع) را دیدم و به همین دلیل نام او را عباسعلی گذاشتم و من اطمینان داشتم که او نیز همانند حضرت (ع) به شهادت می رسد 🦋 🆔@ShahidBarzegar65