eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
8.3هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ما و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات @Mahya6470 لینک کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 «مادر است ؛ عادت به دل بستن دارد نه دل بریدن .... » 🔹 حاجیه خانم خدیجه حسنخانی ، مادر شهید حق وردیان می‌گوید: داود در میان بچه های من یک چیز دیگری بود ، داود آنقدر به خدا نزدیک بود و در زمان نوجوانی او شبی، خواب دیدم در عالم رویا سیدی نورانی، به من گفت این داود تو به دنیا ماندنی نیست و به زودی پر خواهد کشید وبه همین علت ترس از دست دادن او همیشه قلبم را می آزرد. ◇ شب‌ها هر از گاهی که بیدار می شدم می‌دیدم زمزمه‌ای از داخل اتاق داود به گوش می‌رسد وقتی در را آهسته باز می‌کردم می‌دیدم فرش را کنار زده روی خاک نشسته و گریه می‌کند، می‌گفتم داوود جان تو این راه رو میروی مدرسه و میای آخه تو که گناهی نکردی چرا گریه می‌کنی؟ می‌گفت: مادر جان برای شما دعا می‌کنم…! 📎 پ.ن تصویر: گیلان_تصویر وداع مادر با فرزندش چند روز قبل از شهادت 🆔@ShahidBarzegar65
🌹 عباس امانی ( ) : ۲۵ ۱۳۶۵_جزیره مینو __فرزند آخر بود.سر کوره کار می‌کرد.هفده رفت . سالگی هم رسید.تو وصیت‌نامه ش نوشت : ببینید چقدرقشنگه👇 📩 خدایا مرا بسوزان؛ همراه سوختن گناهان من را هم بسوزان. خدایا : چه بگویم که از بار گناهانم باخبری و میدانی در خلوت چقدر معصیت کردم.خدایا توبه کردم... قبول دارم عهد شکنم، قبول دارم بند عاصی و گنه کارم، خدایا دستم به دامان توست ، اول پاکم کن و بعد خاکم کن. خدایا در جوانی آمدم و در جوانی خودم را به تو سپردم... خدایا مرا ببخش که محتاج عفو و بخشش تو هستم. . 🆔@ShahidBarzegar65
🌹 . 🔹بسم الله الرحمن الرحیم... ۴ سال پیش رفته بودم دیدار خدمت حاج خانم حامدی...▪️مادرش میگفت : داشتیم ناهار می‌خوردیم ، فرج یهو گفت : مامان میدونی من پسر فاطمه زهرام.بهش گفتم فرج لوس نشو ؛ ناهارتو بخور...چند وقتی از اون روز گذشت و جنگ شد و پسرم رفت جبهه و شد و وقتی آوردنش سرش قطع شده بود. .▪️خیلی بی تابی میکردم.۲۰ سال منتظر بودم که فقط یک شب هم شده خوابش و ببینم. تا اینکه یه شب خواب دیدم تو گلزار نزدیک مزارشم.از اون دور مشخص بود که خانمی سر مزارش ایستاده با کلی رزمنده.صدای فرج اومد که برو جلو پیش خانم فاطمه زهرا...سراسیمه رفتم جلو خدمت خانم .بعد از سلام و احوالپرسی ، حضرت زهرا گفت : مادر انقدر بی تابی نکن ؛ پسرت و در راه پسرم دادی مثل سر جدا شد ، اونم پسر منه ؛ ببال به خودت که شدی مادر ، ما انتخاب میکنیم که چه کسی بشه مادر ، همسر ، پدر شهید و ..... .▪️بعد گفت میخای جایگاه پسرتو ببینی ؟ گفتم آره، قبرش باز شد و رفتم داخل و فضایی رو که دیدم آرامش عجیبی به وجودم تزریق شد.اومدم بیرون از خانم تشکر کردم و گفتم برم ، حین رفتن دیدم صدای پسرم دوباره اومد و گفت : مامان دیدی گفتم من پسر فاطمه زهرام ...... ✍️ احمدی اتویی . 🌹 شادی روح شهید فرج الله حامدی دلاور قائم شهری لشکر ویژه ۲۵ کربلا و طول عمر مادر شهید صلوات.... . 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 . ▪️خاطره ای از خانم فاطمه صدیقی همسر سردار شهید احمد شکی:ماه مبارک رمضان سال ۶۲ بود؛من و احمد به مشهد مقدس مشرف شدیم. در پابوس آقا علی ابن موسی الرضا(ع) احمد خوابی دید و به من گفت: فاطمه جان! دیشب در خواب یکی از شهدای محله را دیدم. همگی در حرم آقا بودیم. به او گفتم: تو که شهید شدی! ▪️ گفت: آره احمد جان! من آمده ام بشارتی بهت بدم که ان‌شاءالله خیلی طول نخواهد کشید که تو هم در زمره یاوران سیّدالشهداء(ع) مهمان ما می شوی. پرسیدم: حالا کی؟ گفت: منتظر باش تا سه سال دیگر... بعد انگار وسط زوّار محو می شود. تا به خودم آمدم حیران شدم که این شهید کجا غیبش زد... .
بعضی لباس دامادی هم گرفته بودند ولی لباس غواصی پوشیدند و به معشوق رسیدند ... شهید غواص حمیدرضا گودرزی (سمت‌ چپ) در وصیت نامه‌اش نوشت : 📩 مادرم پدرم می‌دانم حالا هم برای دیدن من درونِ لباس دامادی دیر نشده است آیا مرا نمی‌بینید که در لباس سفید در کنار عروسم "شهادت" و در جوارِ فرزندم آزادی سر افراز ایستاده‌ام. مادرم هنوز هم برای جبران زحمات شما دیر نشده است ان‌شاءالله در آخرت اگر من شهید واقعی بودم از شما شفاعت می‌کنم و آنقدر در کنار دربِ بهشت خواهم ایستاد تا شما بیائید. "روحش‌شادباصلوات"
🌹 . ▪️پسرش بیسیم چی لشکر ۲۵ کربلا بود.بدست کومله تو غرب کشور اسیر شد و بر اثر شکنجه بشهادت رسید.وقتی پیکرش به زادگاهش بهشهر مازندران بازگشت ؛ مادر خودش پیکر غرق به خون و سوخته و اربا اربای علی اصغر را غسل داد و کفن کرد...عکسی که میبینید لحظه ی عاشقی مادر با فرزند شهیدش است.براستی که این مادران عظمتی خلق کردند و در پيشگاه حضرت زهرا رو سفید شدند.... . 🦋 روح علی اصغر و ... .
💢 . ▪️یک روز دیدم شهید مهرزادی(1) در ستاد لشکر از فرط خستگی و بی خوابی، خوابش برد.تا آن موقع نمی دانستم که زن و بچه های ایشان در پایگاه شهید بهشتی اهوازند.یکی از برادرها به من گفت:- «ایشان مدتی است زن و بچه هایش را آورده اهواز.» وقتی بیدار شد، پرسیدم: «حاجی! چرا اینجا؟ چرا نمی روی خانه پیش زن و بچه ات؟» گفت:«خجالت می کشم.» گفتم:«از کی؟»جواب داد: «از نگهبان پایگاه که زن و بچه اش این جا نیستند و فرسنگ ها از او فاصله دارند.» ( راوی سردار مرتضی قربانی) .
💢 یک لحظه بود آن اعزام...! یک عکس خانوادگی آن دم آخر و دقایقی بعد رفت ....زود هم رفت. من ماندم و ۳۷ سال تماشای همان یک قاب عکس و دنیایی حسرت و فراق یک مرد که بابا می نامیدمش... . 📷 نورعلی جهانیان ( از شهرستان ) .
📸 از عزیزالله رودباری ( اهل رودبار قزوین ) که از ویژه ۲۵ در بمباران # بشهادت رسید. 👌دو هفته بعد از و پسرش در رسید. شهادت ۲۴اردیبهشت ۶۵ش شهادت پسرش شعبان رودباری ۹ اردیبهشت فرمانده به آقا «عزیز» گفت برای تشییع پسرش به مرخصی برود، اما ایشان می‌گفت: من احساس می‌کنم قرار است در این عملیات مزدم را بگیرم، دلم نیست بروم.
💢 . ▫️همسر شهید : ايشان علاقه زيادی به ولايت و رهبری داشتند...بعد از ازدواج ما ،ايشان به تهران رفتند تا با امام ملاقات کنند . اما در آنجا به او اجازه ديدار را از نزديک ندادند ولی او با اين وجود دو روز تمام در پشت درب بيت رهبری بدون آب و غذا نشستند تا اينکه يکی از ياران امام نزد امام رفتند وبه او گفتند که يک بسيجی برای ديدن شما آمده و دو روز است که برای ملاقات خصوصي پافشاري کرده و پشت درب مي نشيند . امام دستور داد:که او را نزد امام ببرند . ناصر موفق شد با امام ملاقات خصوصي داشته باشد . امام سر ناصر را بوسيد و سخنی زير گوشش گفت: که شهيد آن را به هيچ کس نگفت.ناصر بهترين رزمنده در جبهه معرفي شد و از امام جمعه ی اهواز انگشتری هديه گرفت .که روی عقيق آن نوشته بود: روح منی خمينی بت شکنی خمينی✨ . https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9486