eitaa logo
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ•
1.6هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
166 فایل
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ• - إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ . - به خاطر بهشت عاشق شهادت نباش ! به خاطر قرب الهـی، رسیدن به خدا عاشق شهادت باش '! کپی ؟ صدقه‌جاریست . خادم تبادل : @moohham .
مشاهده در ایتا
دانلود
. در روزگاری که جامعه ی بی هویت غرب، از نبود اسطورهای واقعی رنج می برد، و برای مخاطبین خود آرنولد و بت من و مرد عنکبوتی و صدها قهرمان های پوشالی می سازد، ما قهرمانان واقعی داریم که می توانند برای تمام جوامع انسانی الگوی واقعی باشند. در روزگاری که امریکا و اسرائیل به کلاهک های هسته ای خود می نازند، محور مقاومت با سیلی محکمی که بر صورت استکبار زده است ، کلاهک های هسته ای غرب را بی تاثیر ترین سلاح نظامی دنیا کرده. رخدادهای سال های اخیر و واکنش های جوانان نسل سوم انقلاب و جان فشانی های این نسل به همگان ثابت کرد که این جوانان جنگ ندیده و انقلاب نچشیده، از جوانان پرشور ۵۷ انقلابی ترند. وقتی بر چهره نورانی مقام معظم رهبری بنگری و خمینی را تصور کنی، همین می شود که پر شورتر از نسل اول انقلاب؛ آماده ای بالاترین دارایی خود را فدای اسلام و انقلاب نمایی ... آری، نسل سوم انقلاب ما اگر چه هادی ندارد، اما جوانانی دارد که کپی برابر اصل شهدای جنگ تحمیلی هستند، کپی برابر اصل ابراهیم هادی ... اما حکایت این مجموعه به جوانی اختصاص دارد که علاقه عجیبی به ابراهیم هادی داشت. همیشه سعی می کرد مانند ابراهیم باشد، تصویری از هادی را جلوی موتورش و در اتاق خودش زده بود که بسیار بزرگ بود. با اینکه بعد از جنگ به دنیا آمده بود و چیزی از آن دوران را ندیده بود، ولی را خوب می شناخت. کتاب سلام بر ابراهیم را بارها خوانده بود و مانند بسیاری از جوانان این سرزمین، می خواست ابراهیم را الگوی خود قرار دهد. نوع لباس پوشیدن و برخورد و گفتار و رفتار او همه ی دوستان را به یاد شهید ابراهیم می انداخت. او ابراهیم هادی از نسل سوم انقلاب بود. اجازه بدهید کمتر حاشیه برویم. برخی دوستان به ما می گفتند ابراهیم هادی برای دوران جنگ بود. در آن زمان، همه مردم انقلابی و ... بودند. اما حالا دیگر دوران این حرفها تمام شده، اصلاً نمی شود آنگونه زندگی کرد. اما جواب ما برای آنان که این تفکر را دارند، زندگی آقا هادی ذوالفقاری است. جوانی که زندگی اش، رفتار و اخلاقش برای ما درس شد. و نشان داد که خلق و خوی ابراهیم هادی را خوب فرا گرفته. پس با هم این اوراق را ورق می زنیم تا هادی نسل سوم را بهتر بشناسیم. @ShahidMohammadHadizolfaghari
#خاطره_گوتاه #شهید_ابراهیم_هادی 🌹 دوران دبیـــرستان بود، #ابراهیم عصر ها در بازار مشغول به کـــار بود. برای خودش درآمــد💰 داشت، متوجہ شد یکےاز همســایہ ها مشکل مالے شدیدے دارد. آنها علیرغم از دست دادن مــرد خانواده، کسےرا برای تامین هزینہ ها نداشتند. ابراهیم به کسے چیــــزے نگفت . هرماه وقتے حقوق💵 مےگرفت بیشتر هزینہ ی ان خانواده را تامیــــن مےکرد . هروقت در خانه زیاد غذا پختہ🍵 مےشد حتــــما برای آن خانواده مےفرستاد. این ماجرا تا سالہا و تا زمان #شہـــادت ابراهیم ادامـــــه داشت 👏... #شهید_دلاور @ShahidMohammadHadizolfaghari
#عاشق_شهیدابراهیم🌹 عاشق شهیـد #ابراهیم هـادی بود💞 به هرکسی از دوستـان میرسید یک جلـد #کتاب ابراهیم رو میداد میگفت بخـون بعد بهـم بده 😊 چنـد جلدشو تو #ماشین داشت همین طـور گردشی میدادش به دوستاش و آشناها... #گاها خواننده کتـاب از بس عاشــ❤️ق کتاب میشد که دیگه بازگشتـی تو کار نبـود و آقا سجـاد اون کتـاب رو #هدیه میـداد بهـش...😍 #شهید_سجاد_طاهرنیا🌹 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
#چکیده_از_کتاب_پسرکه_فلافل_فروش کمدش پر بود از عکسهای حاج همت، شهید دین‌شعاری و ابراهیم هادی 💞💞 مادرش می‌گوید: «وقتی هنوز ایران بود عاشق جنگ و دفاع از اسلام 🇮🇷و انقلاب بود. همیشه از این علاقه‌اش حرف می‌زد. کمدی 🗄که در خانه داشت پر بود از عکس‌های #شهدا. 🍃🌹🌹🌷🍃 همیشه از #شهدا اسم می‌برد و نحوه شهادت 🌹و زندگی‌نامه‌هایشان را برایمان می‌گفت. به چند #شهید علاقه خاصی داشت شهید همت، #ابراهیم هادی، #محسن_دین‌شعاری. همیشه از این‌ها حرف می‌زد و از هر فرصتی استفاده می‌کرد تا از آن‌ها بگوید. اغلب بسته‌های بزرگی از تصاویر #شهدا دستش بود. دائما این‌ها را به خانه می‌آورد و از خانه به مسجد می‌برد. بخش زیادی از زندگی‌اش به این چیزها تعلق داشت». 🍃🌹🍃🌹 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
💐خاطره از شهید🌺🌺🌺 💐عصر يکي از روزها بود. از سر کار به خانه مي آمد. وقتي واردکوچه شــد براي يك لحظه نگاهش به پسر همســايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا را ديد بلافاصله از دختر خداحافظي کرد و رفت! ميخواست نگاهش به نگاه نيفتد. چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شــد. اين بار تا ميخواســت از دختر خداحافظي کند، متوجه شــد که در حال نزديک شدن به آنهاست. دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و در مقابل آن پسر قرار گرفت. شــروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود اما مثل هميشه لبخندي بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواده ات رو کامل ميشناسم، تو اگه واقعا اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که... جوان پريد تو حرف و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ... گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشــغول کار هستي، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر ازدواج کني، ديگه چي ميخواي؟ جوان که ســرش را پائين انداخته بود خيلي خجالــت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه. جــواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناســم، آدم منطقي و خوبيــه. جوان هم گفــت: نميدونم چي بگم ، هر چي شــما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت. شــب بعد از نماز، در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و همسر مناســبي پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اينصورت اگر به حرام بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حالا اين بزرگترها هســتند که بايد جوانها را در اين زمينه کمک کنند. حاجي حرفهاي را تأييد کرد. اما وقتي حرف از پســرش زده شــد اخمهايش رفت تو هم! پرســيد: حاجي اگه پســرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟ حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه! فرداي آن روز مادر با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... يک ماه از آن قضيه گذشــت،# ابراهيم وقتي از بازار برميگشــت شب بود. آخرکوچه چراغاني شده بود. لبخند رضايت بر لبان نقش بست. رضايت، بخاطر اينکه يک دوســتي شــيطاني را به يک پيوند الهي تبديل کــرده. ايــن ازدواج هنوز هم پا برجاســت و اين زوج زندگيشــان را مديون برخورد خوب با اين ماجرا ميدانند. 📔 منبع کتاب 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
ننه می گفت: «آخه پاهات از بین می ره. تو هم مثل بقیه کفش بپوش😒، بعد برو دنبال دسته.» چشم های میشی اش را پایین می انداخت😔 و می گفت: «می خوام برای امام حسین سینه بزنم💔. شما با من کاری نداشته باشین.»😢
🍃 ننه می گفت: «آخه پاهات از بین می ره. تو هم مثل بقیه کفش بپوش😒، بعد برو دنبال دسته.» چشم های میشی اش را پایین می انداخت😔 و می گفت: «می خوام برای امام حسین سینه بزنم💔. شما با من کاری نداشته باشین.»😢 🌷 🌿 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ShahidMohammadHadizolfaghari
🍃ابراهـــیم هـادی . 🍃حتی از اسمش هم درس‌ها می توانی بگیری .مانند ، بت شکن و مانند ، هدایت کننده ❤️ . 🍃سرگذشت زندگی‌اش📖 را ورق بزنی پر است از شکستِ بت های نفسانی، جسمانی و روحانی. . 🍃هدایت کننده و پر از نور 🌟هدایت، از بچه های محل تا سربازان حزب بعث. . 🍃ابراهیم هادی است که زمانی سراغمان می آید که راه گم کرده ایم و آنقدر شده ایم که باید دستمان گرفته شود😔 . 🍃به قول 🌺چشم او هرگز طغیان نکرد؛ برای همین با اولین نگاه به چهره اش تا مغز استخوان انسان نفوذ می کند😔 . 🍃آدمی است که زندگی اش ، لحظه شــ🌺ــهادتش و بعد از رفتنش هرگز، کمک کردن را یادش نرفته و نمی رود😭 . 🍃 کانال کمیل را به اسم تو شناخته ایم و کرده ایم برای 😞 🍃گشته ایم همه برگشتند جز تو. درکانال فقط تو مانده ای😭 . 🍃دست هایم را که روی خاک کمـیل گذاشتم گرمای وجودت را در خودم عجیب احساس کردم😥 من باتو کردم، اگر بیعتم شکست تو به بزرگواری خودت 😓 . 🍃حال ما ایستاده ایم تا آخرین نفس . 🕊حال که همه پرکشیده اند. . 🍃حال که همه دونده هایمان دویده و رسیده اند. . 🍃حال که ما در روبرو نیل دادیم و پشت سر سپاه فرعون و در بین جمعیت های گوساله سامری . (آماده شو بهر آن صبح اهورایی، چیزی نمانده تا آن سبز مسیحایی) . ✍به قلم . 🍃به مناسبت . 📅تاریخ تولد: ۱۳۳۶/۲/۱ . 📆تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۲۲ . ❣محل شهادت : . 🕊وضعیت پیکر : @ShahidMohammadHadizolfaghari
مرا ابراهیم صدا کنید✨ علاقه ی به تا جایی که خودش را عراق معرفی کرد 👇🏻👇🏻 🍃🍃🍃🍃🍃 لبخندی زد و گفت: من رو ابراهیم صدا کنید. تو این شهر هم مشغول درس هستم. بعد خداحافظی کرد و رفت. 🍃🍃🍃🍃🍃 توی گوشی نام او را به عنوان «ابراهیم تهرانی» ثبت کرده بودم. خودش روز اول گفته بود من را ابراهیم صدا کنید. بچه تهران هم بود. برای همین شد . 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 هفته بعد یکی از دوستان به مسجد آمد و خبر شهادت او را اعلام کرد. من به اعلامیه او نگاه کردم. تصویر خودش بود اما نوشته بود: شیخ هادی ذوالفقاری. اما من او را به نام می شناختم.🤔 بعدها شنیدم که یکی از دوستان شهید او « » نام داشت و هادی به او بسیار علاقمند بود.💞 🗓 🥀 @ShahidMohammadHadizolfaghari
🌹 عاشق شهیـد هـادی بود💞 به هرکسی از دوستـان میرسید یک جلـد ابراهیم رو میداد میگفت بخـون بعد بهـم بده 😊 چنـد جلدشو تو داشت همین طـور گردشی میدادش به دوستاش و آشناها... خواننده کتـاب از بس عاشــ❤️ق کتاب میشد که دیگه بازگشتـی تو کار نبـود و آقا سجـاد اون کتـاب رو میـداد بهـش...😍 +شهیدسجادطاهرنیا 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981 ❤️ڪانال شهیـــــد محمــــدهــــادے‌ذوالفقـــارے❤️