eitaa logo
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ•
1.5هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
166 فایل
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ• - إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ . - به خاطر بهشت عاشق شهادت نباش ! به خاطر قرب الهـی، رسیدن به خدا عاشق شهادت باش '! کپی ؟ صدقه‌جاریست . خادم کانال : @oohhaoo .
مشاهده در ایتا
دانلود
😂 دوستي داشتيم كه در رشتۀ رياضي تحصيل مي كرد. بعد از اين كه در جبهه مجروح شد، در حالي كه هنوز چند تركش در بدن داشت از او پرسيدم:«اگر به دانشگاه🏢 راه پيدا كني در چه رشته اي ادامۀ تحصيل📔 مي دهي؟» گفت:«تا الان حدود دو واحد كارورزي گذرانده ام (منظورش بازي با تركش ها بود😂) و چون آهن بدنم نياز به استخراج دارد، فكر مي كنم در رشتۀ مهندسي معدن درس بخوانم😂 @ShahidMohammadHadizolfaghari
😅 در مقايسه با افرادي كه طبعاً ساكت🙂 و آرام سر در لاك خود بودند، بعضي كه زبان و بيان و قدرت نطقي داشتند بسيار به چشم مي آمدند چون بخشي از امور جاري وظايفشان طرح و توجيه مسائل بود. آنهم به زبان😂 خوشي كه مي گويند مار را از سوراخ بيرون مي كشد ـ شما اگر اين زبان را نداشتي چه كار مي كردي؟ ـ هيچي، آن وقت مجبور بودم از زورم استفاده كنم @ShahidMohammadHadizolfaghari
😆 چند بار رفتيم، آمديم، اشاره زديم👈، تذكر داديم، فايده نداشت. بالاخره نمازش را سلام داد🙌. قبل از آنكه دوباره بر خيزد پرسيدم: «از كي تا حالا اين قدر نمازخوان شده اي ما خبر نداشتيم، براي پدرت👨‍💼 مي خواني يا براي خودت؟» گفت:«براي هيچ كدام. نماز وحشت👹😅 مي خوانم، مي داني چيه؟ مي ترسم مي ترسم. تا آتش توپ و خمپاره قطع نشود من هم نماز را تمام نمي كنم، به اين ترتيب اگر بشوم و سنگر روي سرم خراب بشود، مي گويند در محراب عبادت به شهادت رسيده است😂 @ShahidMohammadHadizolfaghari
نصفه شب کوفته از راه رسيد ديد تو چادر جا نيست بخوابه. شروع کرد سر و صدا، مگه اينجا جاي خوابه؟ پاشيد نماز شب بخونيد، دعا بخونيد😂 ما هم تحت تاثير حرفاش بلند شديم و اجبارا مشغول عبادت شديم، خودش راحت گرفت خوابيد😊😊 @ShahidMohammadHadizolfaghari
🌹 بچـــه‌هـــا كسل شده بــودن ُ حوصله نداشتن . حـــاجي دَر ِ گــوش🗣 يكي داشت پچ پــچ میکرد ُ زيــر‌ چـِشي بــقيه رُ مـــي‌پـــايـيد . انگار شيطنــــتش 🙃گـــــُل كـرده بـود . حـاجـی رفت بـیرون با یـــه عراقی ِ 🇮🇶بـــرگشـت تــو ... بـــچه‌ ها دُويـــدن دور حاجـــی ُ عراقی ِ . حاجي عراقي َ ر ُ ســپرد بــه بچه‌ ها ُ خـــودش رفــت كنـــار . اونام انـــگار دلشــون مــــي‌ خواست عقهد‌ه‌ هاشون😂 ُ رو سر يكی دیگه خالي كنن ريختــن ســـر عراقي ُ شــروع كردن بـــه مــشت ُ لــگد زدن بــه اون .😮 تا خورد زدنـــش . حاجـــيم هيــچي نـــمي‌ گــفت . فـــقــط نگاه مي‌ كرد . يكــي رفت تــفنگش ُ آوُرد ُ گـــذاشت كنـــار ســَر عـــراقي . عراقـــي رنــگش پـــريد زبون بـــاز كرد كــه 😆« بـــابـــا ، نکنید ،نــكشيدم ! مــن از خـــودتونم . » و شروع كرد تنــدتند ، لــباسايــي رُ كه كــش رفته بــود كــندن و غر زدن كــه😅😡 « حــاجي جــون ، تــو هـم بـا ايــن نقشه‌ هات . نــزديك بــود ما رُ بــه كشتـــن بــدي . حـــالا قیافم شبيه عراقياس🇮🇶 دلــيل نمــي‌شه كه … » بچه‌ ها همه زدن زیـــر خنده😊 . حاجيــم مي‌ خنديد😊 . @ShahidMohammadHadizolfaghari
😂😂 هر كاري مي كرد آخر حرف خودش را مي زد. آنهايي كه اهل احتياط بودند خيلي از او حساب مي بردند. چون بيشتر اشارات و كناياتش بر مي گشت به آنها. به خيال خودش مي خواست بگويد شما ديگر زيادي مخلص هستيد! پياده بشويم با هم برويم😊. مثلاً يك وقت كه با يكي از برادران اهل مطالعه📖 جلسۀ پرسش و پاسخ داشتيم و همه جمع بودند به او گفت:«حاج آقا وضو داريد؟» حاجي، از همه جا بي خبر، با تعجب گفت:«آره، چطور مگر؟» بعد پُررو پُررو گفت:«هيچي، همين جوري. خواستم ببينم با من صحبت مي كنيد وضو داريد يا نه» و حاجي با بزرگواري گفت:«البته. مگر میشود با وضو با شما صحبت كرد @Shahidmohammadhadizolfaghari
😅 👈نورانيت👉 عالم و آدم جمع ميشدند، گردن كسي بگذارند كه او از بقيه مخلص✨ تر و در نتيجه مستجاب الدعوه 🌌است. ـ پسر چقدر صورتت نوراني شده😱 ـ حق با شماست چون عراقي ها دوباره منور زده اند. 🌷🌷 @Shahidmohammadhadizolfaghari
😂 روحيه ضعيف، خمپاره قوي سه نفر از مسئولان تبليغات مشغول نصب تابلو بودند كه با خمپاره آنها را زدند. دو نفرشان شهيد شدند و سومي سخت مجروح شدند، بچه ها خيلي ناراحت شدند، چون واقعاً دوستشان داشتند، داشتيم جمع و جورشان مي كرديم ببريمشان ستاد كه ديديم بنده خدايي تندتند با خودش مي گفت:«روحيه شان ضعيف بود، اما در عوض خمپاره شان قوي بود ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
😂✨ بچه هايي بودند كه به علل عديده موقع عمليات تسويه حساب مي گرفتند يا به نظر بعضي ها فرار را بر قرار😂 ترجيح مي دادند. به اين دسته از دوستان وقتي گفته مي شد چرا درست سر بزنگاه ميدان را خالي مي كنيد، نترسيد🍃🍁، تا آخرش بايستيد، مي گفتند:«نمي خواهم زور كه نيست، داوطلب آمده ام دواطلب هم فرار مي كنم، حالا چه مي گوييد😅 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
💓 😅 ✨✨ سال ۶۱، پادگان ۲۱ حمزه، فخرالدین حجازی آمده بود منطقه برای دیدن دوستان، طی سخنانی🎤 خطاب به بسیجیان🌷 روی ارادت و اخلاصی که داشت، گفت: من بند کفش شما هستم. یکی از برادران، نفهمیدم 😊خواب بود یا عبارت درست برایش مفهوم نشد، از آن ته مجلس با صدای بلند در تأیید و پشتیبانی از حرف او تکبیر ✋سر داد. جمعیت هم با اللّه اکبر خودشان بند کفش بودن او را قبول کردند😅 🕊🕊🕊 🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
🌹 😂 👇👇 ساعت🕐 حدود يك بعد از ظهر بود كه حاج مرتضي قرباني، فرمانده👨‍✈️ لشكر 25 كربلا، آمد سنگر ما. گرم احوال پرسي بوديم كه سر و صداي دوشكاي عراقي 🇮🇶بلند شد ـ چه خبره اينجا؟ اين داد و قال ها چيه اين ها راه انداختند ـ چيزي نيست مثل اين كه بوي گز اصفهان به مشامشان رسيده😅😅 است 🕊🕊 ✨ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
😊 شب عمليات پشت خط ميخ کوب منتظر رمز عمليات بوديم. يکي از بچه ها زير لب ذکري مي خوند. با خودم گفتم حتما ديگه رفتنيه. جلو تر رفتم ببينم چه ذکري مي خونه. ديدم زير لب آهنگ پلنگ صورتي رو زمزمه مي کنه: ديرن ديرن😊😊 💥شهدای شاد رزمندگان دلاور💥 @ShahidMohammadHadizolfaghari