eitaa logo
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ•
1.6هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
166 فایل
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ• - إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ . - به خاطر بهشت عاشق شهادت نباش ! به خاطر قرب الهـی، رسیدن به خدا عاشق شهادت باش '! کپی ؟ صدقه‌جاریست . خادم تبادل : @oohhaoo .
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 تشکر از حمایت و همراهیتون 🌱 شهدا دستگیر همگيمون باشند ان شاء الله اگه ناشناس خواستید بگید🍃😉 👇🏻👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/637253797 غير ناشناس👇🏻👇🏻 @sarbazezeynab_313 منتظرتونیم✋🏻😇
🍃 عاشورا بخون حاجت بگیر... توضیح در عکس👆🏻 سفارش رایگان👇 @cha2re_khaki :) 💟 ❤️ 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981 ❤️ڪانال شهیـــــد محمــــدهــــادے‌ذوالفقـــارے❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ•
ساعت عاشقے... ۲۰:۰۰ 💔😭 تو بزن نقاره‌زن ، اسیر آهنگ توام به امام رضا بگو بدجوری دلتنگ توام😞🍃 💔
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ•
#رمان_واقعے #بہ‌سوے‌او ✨ 🌹قسمت چهاردهم در باز کردم دیدم زینب پشت دره. #حجاب و صورت بدون رنگ و روغ
✨ 🌹قسمت پانزدهم -الو سلام زینب خوبی؟ +سلام حنانه تویی خانمی؟ -آره عزیزم خودمم +منتظر تماست بودم -زینب میخام ببینمت به کمکت نیاز دارم +باشه عزیزم من دارم میرم بهشت زهرا قطعه ، توام بیا اونجا ببینمت 🙊-اووووم، میدونی چیه زینب اینجا که میگی من اصلا نمیدونم کجاست بلد نیستم ☺️+ایوای ببخشید من یادم نبود، باشه حاضر شو عزیزم بیام دنبالت باهم بریم -باشه 🍃رفتم سمت کمد لباسام، مرگم گرفت خدایا اینا مانتون یا بلوز آخه؟! ⚠️حنانه خاک تو سرت نکنم ✋✋ 😢با اشک چشم و بغض گلو گوشی برداشتم زینب +جانم عزیزم چی شده؟ -زینب من لباس درست حسابی ندارم برای اینکه بخوام محجبه بپوشم. +اشکال نداره گلم بیا یه روز دیگه میریم مزارشهدا امروز میریم خرید -باشه ممنون ✨اونروز با زینب رفتم بازار تجریش خرید من یه مانتو مناسب یه شلوار پارچه ای یه روسری بلند خریدم. 🛍خریدامو کردیم اومدیم خونه من زینب بهم یاد داد چطوری روسریمو لبنانی سر کنم، چادر بذارم سرم. 💐زینب رفت گفت کمک نیاز داشتم بهش زنگ بزنم. دوروز گذشته بود اما من دلم بهانه شلمچه میگرفت، رفتم چادر و روسریم سر کردم و آماده شدم رفتم... ادامه دارد... 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981 ❤️ڪانال شهیـــــد محمــــدهــــادے‌ذوالفقـــارے❤️
✨ 🌹قسمت شانزدهم میخواستم برم پایگاه، اما آدرسش یادم نبود. دوباره شماره زینب گرفتم و آدرس پایگاه گرفتم رفتم. 😔تموم طول مسیر تا پایگاه دعا میکردم این پسره کتابی اونجا نباشه؛ حقیقتا ازش خجالت میکشیدم. 👌بالاخره بعد از دوساعت رسیدم پایگاه. هیچ ذکری بلد نبودم زیر لب گفتم خدایا خودت کمکم کن ⚠️وارد پایگاه شدم از بدشانسی من آقای کتابی اونجا بود، با بالاترین درجه استرس سلام کردم. 👤بنده خدا همینجوری مشغول بود جواب داد : سلام علیکم خواهرم بفرمایید در خدمتم -ببخشید با آقای حسینی کار داشتم 😶سرش آورد بالا حرف بزنه ک حرفش نصفه موند. زنگ زد آقای حسینی اومد وقتی ماجرا را براش گفتم گفت باید بریم پیش آقای میرزایی، راوی اتوبوسمون بود. 😞آقای حسینی و .... بقیه اصلا به روم نمیاوردن من چه برخوردهای بدی باهاشون کردم... 🍃🌸باید میرفتیم مزار شهدا. من و زینب و برادرش و آقای حسینی رفتیم مزار. یه آقای حدود ۵۱-۵۲ از دور دیدم یعنی خود آقای میرزایی بود اصلا قیافشو یادم نبود. 👌تا مارو دید بهم گفت :خانم معروفی زودتر از اینا منتظرت بودم بقیه دوستات زودتر اومدن - خودمو گول میزدم نمیخواستم وجود شهدا را باور کنم. آقای میرزایی: اما شهدا... ادامه دارد... ✅تمام اسامی مستعارهست جز و و روایات تمام می باشد 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981 ❤️ڪانال شهیـــــد محمــــدهــــادے‌ذوالفقـــارے❤️
Bani-Fatemeh-Madahi-01.mp3
10.25M
🍃از روز اول دنبال تو بودم... 🍃از وقتی که یادم میاد مال تو بودم... 🎤 🔥 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981 ❤️ڪانال شهیـــــد محمــــدهــــادے‌ذوالفقـــارے❤️