مهمترین، مهمترین و مهمترین موضوع در خانواده ها حاکم بودن #رابطه_عاطفی_بین_همسران هست.
آنقدر سراغ مساله آموزش دادن به کودکان نباشید، آموزش اصلا مهم نیست و بعد از 7 سالگی شروع می شود، اصلا به آموزش کودک زیر 6_7سال فکر نکنید، مهمترین نیاز بچه ها پدر و مادر شاد است.
#کانال_تربیتی_نوردیده 👇
💟 @nooredideh
9.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
موضوع : اتاق فکر آمریکا مشغول بحث حجاب و عفاف در ایران!
دیدنش برای همه توصیه میشه👌
❣کانال منتظران ظهور❣👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD01fHJaC0I-V2HVkg
↙ اگر فردی تا بعد از باز شدن تمام ماه یا آفتاب، اصلا با خبر نشود که ماه یا خورشید گرفته است، آیا باید قضای #نماز_آیات را به جا آورد؟
✅#جواب:
اگر تمام آن گرفته بوده، قضا دارد ولی اگر مقداری از آن گرفته بوده، قضا واجب نیست.
🌷 کانال سراج در پیام رسان سروش
@ShahidMohammadHasanGhasemi
هر ڪہ خــدا را
بیش از خود دوست بدارد
بی شڪ شهید خواهد شد ...
سلام! صبحتون معطر به عطر شهدا!
@ShahidMohammadHasanGhasemi
9.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 یه خیانت رایج به بچه ها...
⭕️ چرا استعداد بچه خودت رو با لوس بار آوردن نابود میکنی؟!
"محبت بیجا" ضرر داره واسه بچه...
•┈┈••✾•🌿🍂🌸🍂🌿•✾••┈┈•
@farzandeman
•┈┈••✾•🌿🍂🌸🍂🌿•✾••┈┈•
عاقبت تفکر لیبرال و سرمایه سالاری!!
بردهداری انسان در قرن بیست و یک! آنهم نه مانند قرون وسطی، بلکه یک برده جنسی که مانند حیوان نگه داری میشود!! فقط بخاطر پول ...
@Afsaran_IR
﷽
با تبسم هاے گرمت
روز من آغاز شد!
صبح آمد
خنده ات جاریست
لبخندت بخیر...
روزتون منور به نگاه شهدا!
@ShahidMohammadHasanGhasemi
#در_محضر_قرآن:
#صبری_که_زیبا_باشد...
و کسانی که برای طلبِ خشنودی پروردگارشان صبر کردند...
نمیشود آدم توی این دنیایِ غریبِ وانفسا زندگی کند و توی سالهای زندگیاش هیچ اتفاق ناخوشایندی نیافتد، هیچ روزهای سختی را نبیند. اصلاً نفس گذرانِ زندگی دنیا، گاهی تحمّلنکردنی میشود. برای آن روزهای سخت، نسخهی قرآن «صبر» است. آن تعبیر لطیف استعینوا بالصّبر را همهمان خواندهایم. انگار قرآن برای صبر یک موجودیّت و اصالتی قائل شده است وقتی میگوید «از صبر کمک بخواهید». امّا برای قرآن، هر صبری صبر نیست! این که از سرِ ناچاری توی روزهای سختِ زندگی صبر کنی، یا برای مظلومنمایی، یا حتّی برای جلب توجه دیگران یا نمیدانم به هزار قصد و غرض دیگر، توی آیهها خریدار ندارد. صبر باید زیبا باشد. یعقوب که برای همهی ما اسوهی صبر است، صبرش زیبا بوده. (یوسف/18/83). خدا وقتی حتّی به محمّدش هم توصیه به صبر میکند میگوید؛ فاصبِر صبراً جمیلاً.(معارج/5). آن صبر زیبایی که خریدار دارد، صبر برای «ابتغاء وجهِ رب» است؛ الّذین صبروا ابتغاء وجه ربّهم. (رعد/22). یعنی صبر برای رضایِ خدا. برای دیدنِ لبخندِ خدا. صبر برای خاطرِ خودِ خدا؛ وَ لربّک فاصبر. (مدثر/7)
.
از اولش میخواستم این را بگویم که گاهی توی این روزهای بیطاقتِ ناشکیب، که حتّی گذرِ لحظهها هم برای آدم سخت میشود باید یک نفس عمیق کشید و به همهی ناخوشیها و ناملایمیها لبخند پاشید و گفت: باشد! فقط به خاطرِ خدا.
وَالَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِم(رعد/22)
به کانال شهید مدافع حرم محمد حسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohammadHasanGhasemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️نماهنگ | باطلالسّحرِ تحریم دشمن
⛔️رهبرانقلاب: ادارات دولتی و حکومتی، محصول داخلی را بر محصول خارجی مشابه ترجیح بدهند
☑️ @Khamenei_ir
مایه گذاشتن از شهدا آسان و عمل کردن به راه آنها دشوار است!
مراقب باشید مدیون شهدا نشوید!
🌹بخشی از دستنوشته های شهید محمد حسن قاسمی🌹
سلام! صبحتون معطر به عطر شهدا!
@ShahidMohammdHasanGhasemi
سومین سالگرو عروج ملکوتی شهید بزرگوار حاج محمد نظری
زمان: پنجشنبه 96/11/19
مکان: گلزار گلگون شهدای شهرکرد
@ShahidMohammadHasanGhasemi
#زندگی_نامه_شهید_حاج_محمد_نظری_پیل_آبادی به روایت از همسرش
#قسمت_اول
🌺در یکی از روزهای زمستانی در تاریخ
ده دی ماه 1344، در روستای مصطفی آباد از توابع استان چهارمحال و بختیاری، در خانوادهای متوسط نوزادی چشم به جهان گشود که نام او را محمد گذاشتند.
کودک خیلی سریع رشد کرد و نوجوانی را گذراند؛ دوران نوجوانی او مصادف بود با روزهای تظاهرات و انقلاب، که وی نیز همچون هزاران جوان دیگر سر از پا نشناخته و در تظاهرات شرکت میکرد.
انقلاب به پیروزی رسید و همچنان او به فعالیتهای خود همزمان با درس و مدرسه ادامه میداد، با شروع جنگ، شور و اشتیاق او هم مثل تمام جوانان متعهد آن دوران روز به روز زیادتر میشد، او هر بار به بهانه های مختلف راهی جبهه میشد. پدر و مادرش به دنبال او سعی در برگرداندن او داشتند و چند بار هم موفق شدند!
اما محمد باز راهی میشد و به قول معروف از در میآوردندش و او باز از پنجره در می رفت!
وی دفعات زیادی به جبهه رفت و در عملیات های مختلفی شرکت کرد، از جمله عملیات فتح المبین و فتح خرمشهر
🌺محمد مثل هزاران جوان پرشور و نیرومند بود که به فرمان امام سر از پا نمیشناختند و دلاورانه درجبهه می جنگیدند!
او مدت دو سال و اندی درجنگ حضور مستمر و فعال داشت، تا اینکه در27 مهرماه سال 1362 درعملیات والفجر 4 منطقه مریوان به عنوان RPGزن در اثر اصابت تیر به سرش مجروح و بشدت آسیب دید.
با کمک دوستان و هم رزمهایش او به بیمارستان انتقال داده شد.
که در اثر شدت جراحات و خونریزی شدید تشخیص دادند که او شهید شده و پیکرش را به سردخانه انتقال دادند.
از طرفی خانواده هم نگران و بیخبر به همه جا سر زدند بلکه نشانی پیدا کنند.
در نهایت بعد از گذشت 8 روز که پیکر او در سردخانه بود، تمام تدارکات لازم انجام شد و قبر او نیز آماده شد که پیکرش به شهر و دیارش برای تشیع انتقال داده بشه.
وقتی پیکر را از سردخانه بیرون آوردند.
دوستش برانکارد حامل پیکر را جلوی پزشکی که تازه به آن بیمارستان انتقال داده شده میبره و با گریه و التماس بسیار از آن پزشک میخواهد که او را معاینه و عمل کند...
هر چند او شهید است، ولی با یک معاینه خیال او راحت شود...
وقتی پزشک به بالین محمد می آید متوجه عرق داخل پلاستیک پیکر میشود و با معاینه دقیق متوجه نبض ضعیف او میشود.
پزشک با توکل بر خدا اقدام به عمل او می کند.
چندبار او را زیر تیغ جراحی میبرند ، طرف راست سرش بشدت آسیب دیده بود و همین باعث فلج شدن سمت چپ دست و پایش در آینده شد.
و نصف جمجمه آسیب دیده اش مصنوعی شد.
🌺در آن زمان من دانش آموز دبیرستان فجر اسلام شهرکرد و جزء اعضای فعال انجمن اسلامی بودم.
مرتب در تدارکات و کمک به جبهه و وسایل مورد نیاز رزمندگان تلاش میکردم.
به بدرقه ی رزمندگان اعزامی به جبهه میرفتیم و بعد از مدتی هم به تشیع جنازه ی همون رزمندگان میرفتیم.
درآن زمان ، مخصوصا وقتی عملیاتهای مختلف بود اعلام میکردند که رزمندگان و مجروحان به خون نیاز دارند....و ما هم به هر طریقی میشد خون میدادیم...
کسانی که به بانک خون مراجعه میکردند باید فشار 12 و وزنشون هم از50 کیلو بالاتر می بود.
من همیشه قبل از رفتن در جیب مانتویم سنگ میریختم تا وزنم بالا بیاد و یک مسیر طولانی از دروازه سامان تا بانک خون را هم پیاده میرفتم و شوری و نمک میخوردم که فشارم بالا باشه که بتونم خون بدم!
دفعه اولی که رفتم بانک خون مشخصات خودمو گفتم ولی دفعات بعد چون با فاصله زمانی کم برای اهداء خون میرفتم فقط اسم مدرسه و مشخصات اشتباه میگفتم.
یادمه دریکی از عملیات ها در یک ماه 7 بار خون اهدا کردم!
🌺بلاخره محمد بعد از عملهای زیاد و بی هوشی و بستری دربخشICU و گذشت مدت زمان زیادی به هوش آمده و بعد از بستری بودن و سپری کردن دوران نقاهت و فیزیوتراپی و سعی و تلاش بسیار و اراده ای محکم دوران سختِ درد و رنج ، کم کم به پایان رسید.
او میتوانست حرکت کند، بعد از این دوران سخت و طولانی و بهبودی نسبی تصمیم میگیرد که درسش را ادامه و دیپلم گرفته و در آزمون تربیت معلم شرکت و مدت دو سال این دوران را سپری و به استخدام آموزش و پرورش در آید و به عنوان دبیر علوم اجتماعی مشغول بکار شود...
ادامه دارد...
@ShahidMohammadHasanGhasemi