eitaa logo
شهید مدافع حرم محمد حسن قاسمی
243 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
9.1هزار ویدیو
32 فایل
کارشناس بیهوشی و مسئول راه اندازی بیمارستانهای میدانی در سوریه که در حین انتقال مجروحین به بیمارستان حلب در حمله تروریستهای تکفیری به آمبولانس به شهادت رسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
پس از در بهمن ۵۷ و قبل از شروع در شهریور ۵۹ : با تشکیل شهر کاشان در بهار ۵۸ به سرعت به عضویت این نهاد درآمد و در واحد اطلاعات مشغول شد. با وجود اینکه در آن مقطع زمانی، افرادی مانند او که سابقه و سربازی داشتند به سرعت تا مقام فرماندهی گروهان یا گردان پیش می رفتند، خود را از مرکز توجهات دور نگاه داشت. با توجه به اینکه پس از در بهمن ۵۷ مدام در گوشه و کنار کشور کودتا و غائله و فتنه های مسلحانه به پا می شد، نقش بسیار موثر اطلاعاتی در خاموشی بخشی از این جریانات داشت. الف. از جمله در غائله #"خلق_مسلمان_قم" به همراه گروهی 20 نفره از کاشان به اعزام و با توجه به سکونت (ره) در قم به حفاظت از بیت ایشان پرداخت. ب. سپس با برپا شدن شورشی و اشرار مسلح در خصوصا در شهر ایرانشهر با جمعی از افراد سپاه کاشان در تابستان 1359 به آنجا رفت و در تخصص خودش یعنی جمع آوری اطلاعات و طراحی عملیات دست به فعالیت های بسیار خاص و موثری زد تا اینکه پس از 4 ماه این فتنه هم فرونشست. توضیح : ناگهان غیبش میزد و پس از مدتی با انبوهی از اطلاعات دست اول برمی گشت ... در قالب با لباس محلی در میان مردم رفت و آمد و نشست و برخاست میکرد و با آنها گپ می زد یا ریش خود را می‌تراشید و در قالب مسافر شخصی به سوراخ_سنبه های شهر سر می‌کشید و با موشکافی ته و توی فتنه را درمی آورد ... آن زمان که هنوز برای تماس های بیسم سپاه، کد و رمزی طراحی نشده بود، با پیشنهاد راه گشای در ارتباطات بیسیمی، با لهجه غلیظ قهرودی صحبت میکردند ... به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohamnadHasanGhasemi
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohamnadHasanGhasemi
ج. در فتنه و غائله عظیم مسلحانه داعش وار ، در تابستان 1359 عازم شد و در مسئولیت اطلاعات عملیات مشغول شد. اصلا  تاكتيك در واحد اطلاعات و عمليات، ملاقات با سران گروهك‌ها بود و بيشتر وقتش صرف رفت و آمد ميان آنها میشد. غالبا هم تنها مي‌رفت و بدون اسلحه... واقعا از تبحر كيف مي‌كرد. او با وجود وسواس عجيبی كه نسبت به مسايل اطلاعاتی داشت تقريبا دربست حرف‌های را قبول میكرد و كمتر به او ايراد مي‌گرفت. اتفاق افتاده بود كه كسی مي‌آمد و اخباری راجع به تحركات ضدانقلاب مي‌داد و همه آنها را رد مي‌كرد و آمار و ارقام متفاوتی را مي‌گفت. وقتی مي‌پرسيدند تو از كجا مي‌دانی، مي‌گفت: من خودم ديشب پيش آنها بودم. مي‌گفت: «روی اطلاعات بايد صد در صد حساب و برنامه‌ريزی كرد.» حقيقتا برای دانشگاهی بود كه با بهترين نمره از آن فارغ التحصیل شد ... (ص)، اولين عمليات برون مرزی بزرگی بود كه بچه‌های در آن نقش داشتند. طراحی عمليات كار و بود. در این عملیات مسئولیت سرپرستی اكيپ اطلاعاتی ويژه، برای شناسايی سنگرها، خطوط مقدم و در صورت امكان مناطق عمقی و عقبه دشمن، بر شانه بود. اين ماموريت نيز با مهارت‌های ويژه او به خوبی به انجام رسيد. انجام (ص) جرقه‌ای بود برای تشكيل يك نيروی زبده نظامی كه « (ص)» نام گرفت و بعدها به در طول تبدیل شد. به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohamnadHasanGhasemi
فعالیت های دوران تا : در این ایام از به همراه و به شتافت و به عنوان مسئول اطلاعات عملیات (ص) فعالیت کرد. اولين عمليات (ص) بود. اين عمليات يك ويژگی دارد كه بايد در تاريخ ايران ثبت شود؛ آن هم تصرف بدون شليك حتی يك گلوله است. اين توپخانه كه مستلزم نفوذ در دل دشمن و رفتن به عقبه آنها بود، طبعا برعهده واحد اطلاعات و عمليات و بود. نتيجه كار هم آنقدر درخشان بود كه چشم همه را خيره كرد و بيشتر از همه چشم را. البته او در این عملیات پايش تير خورد و قلم پایش حسابی خرد شد، تا آخر عمر اسير اين زخم ماند. بر اثر این ، 2 ماه بستری بود و به پیشنهاد پدرش در همین ایام یعنی در مهر 1361 در شهر کاشان کرد. پس از مدتی با همان وضعیت مجروح به عملیات پیوست. سپس در عملیات به عنوان مسئول اطلاعات نهاد تازه تاسیس معرفی شد و به مسئولیت فرماندهی از ۲۷_حضرت_رسول_(ص) منصوب شد، فرمانده این لشگر بود که با شهادت وی در عملیات در اسفند ۱۳۶۲ ، جانشین او شد و سال بعد در همان ایام و در چهارمین روز و در منطقه عملیاتی یعنی در روز پنج شنبه به تاریخ #۲۴_اسفند_۱۳۶۳ با اصابت ترکش به پشت سرش خود نیز به رسید و بنا بر وصیتش در و در نزدیکی مزار به خاک سپرده شد. به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohamnadHasanGhasemi
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohamnadHasanGhasemi
: در برابر مشکلات، خونسردی خود را حفظ می‌کرد و در انجام هر کاری توکلش به بود. با آرامش خاطر و امیدواری کامل به نتیجه اقداماتش، وارد عمل می‌شد. و استقامت با او عجین بود و وجودش در بین (عج) مایه دلگرمی و حرکت بود. با مأنوس و صمیمی بود و به آنها عشق می‌ورزید. در کنار آنها بر روی خاک می‌نشست، با آنها غذا می‌خورد، به درد دل آنها گوش می‌داد، آنها را راهنمایی می‌کرد و تا آنجا که از دستش برمی‌آمد مشکل آنان را حل و فصل می‌کرد و ارتباط و سرکشی از خانواده توسط او زبانزد همگان بود. همسر درباره او می‌گوید: «از رفتار، نشست و برخاست و نیز صحبت‌ها و برخوردهای شهید احساس عجیبی به انسان دست می‌داد. هنگامی که من با ایشان روبرو می‌شدم بی‌اختیار خود را ملزم به رعایت ادب و احترام در مقابل او می‌دیدم.» اين جملات در سررسيد شخصی و به خط خودش موجود است: "خصوصيات يك فرمانده به اين شرح است: سلامتي جسم و فزونی علم، مشورت با نيروها، سعه صدر و نداشتن حس انتقام، برخورد با افراد تحت فرماندهی از راه ارشاد و موعظه، در كنار همه تاكتيك‌ها، از همه مهم‌تر، فاصله نگرفتن از خداست. فرمانده‌ای كه ابتكار عمل نداشته باشد، تسليم است. ابتكار عمل، سلاح برنده مومن است. " بسیار باهوش بود و مهمتر از آن " ابتکار عمل و خلاقیتِ " ناشی از عشق و اعتقاد عمیق به اهدافش برای حل مشکلات و چالش های پیش رویش بود. مشکلاتی که در بحبوحه ایام ابتدای پیروزی انقلاب و نیز ظاهری لاینحل و سخت و صعب داشتند. به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohamnadHasanGhasemi
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohamnadHasanGhasemi
🌹🌹نمونه ای از شجاعت عباس گونه در دوران مبارزات و نتیجه درخشان آن: يكی از سران به نام «» با تماس گرفته بود كه مي‌خواهم با تو مذاكره كنم. يك جايی را هم برای مذاكره مشخص كرده بود. به همراه بنده خدايی به نام «حميد» عازم محل قرار شده و آنجا از ماشين كه پياده مي‌شوند، معلوم مي‌شود كه «آشتيانی» راهنمايی فرستاده تا آنها را به محل استقرار او ببرد. همراه بند دلش پاره مي‌شود كه ! به خدا توطئه است. اينها مي‌خواهند بگيرند ما را. مي‌گويد: نترس برادر! با من بيا، غلط مي‌كنند دست از پا خطا كنند. بقيه ماجرا از بيان «حميد» خواندنی است: آقا اين راهنما همين طوری ما را جلو مي‌برد و مي‌پيچاند. يقين داشتم كه كارمان تمام است. روزها فقط تا شعاع سه كيلومتری دور شهر، امنيت نسبی برقرار بود و برای رفتن به دورتر بايد با ستون و تأمين مي‌رفتيم. حالا چهل پنجاه كيلومتر از شهر دور شده بود. آن هم تنها، تنها كه نه، من هم بودم ولی مگر فرقی هم مي‌كرد! بالاخره به يك ده رسيديم. هر چقدر گير دادم به كه بيا از اينجا برگرديم. دليلي ندارد كه اينها ما را اسير نكنند يا نكشند، محكم مي‌گفت: من بايد با اين مردك صحبت كنم. تو نمي‌آيی، نيا! راستش اگر مي‌توانستم برمي‌گشتم، ولی ديگر جسارت تنها برگشتن رانداشتم. رسيديم به خانه‌ای كه محل استقرار «آشتيانی» بود. روی تمام پشت بامها و پشت همه درها و پنجره‌ها سبيل كلفت و كلاش به دست به ما زل زده بودند. شايد هاج و واج بودند كه اين دو تا ديگر چه خل‌هايی هستند. آنجا بود كه صميمانه و با اطمينان فاتحه خودم و را خواندم. اما انگار نه انگار! به قدری خونسرد و بی خيال بود كه شك كردم نكند با هماهنگ كرده كه الان بريزند اين ده را بگيرند. قلبم مثل گنجشك مي‌زد. ما نيروی اطلاعاتی بوديم و اگر زير شكنجه مي‌رفتيم حرف‌های زيادی برای گفتن به داشتيم. جلوی كه نشستيم او شروع به صحبت كرد كه ما می خواهيم با شما به توافقاتی برسيم، تا... نگذاشت حرف او تمام شود و خيلی محكم و با جسارت گفت: ببين كاك! شما و ما هيچ مذاكره ای نداريم. شما بايد بدون قيد و شرط اسلحه را زمين بگذاريد و تسليم بشويد. دلم هری ريخت پايين. اگر ذره‌ای هم به نجاتمان اميد داشتم، بر باد رفت! منتظر بودم كه فی المجلس سوراخ‌ سوراخمان كنند! حق هم داشتند. آنچنان از موضع قدرت آنها را تهديد مي‌كرد كه انگار لشكر «سلم و تور» پشت سرش هستند. با كمال تعجب ديدم عكس العملی نشان نداد و دوباره خواست باب مذاكره را باز كند ولی اين بار هم با تحكم و ابهت خاصی حرف از تسليم بی قيد و شرط زد. هرچه گفت، از حرف خودش كوتاه نيامد. گفت تضمينی نمي‌دهم، اگر كاری نكرده باشيد امنيت داريد. صحبتشان كه تمام شد مطمئن بودم كه همانجا سرمان را گوش تا گوش می‌برند. ولی طوری نشد و راهنما دوباره ما را به ماشين رساند. تا زمانی كه با ماشين وارد سپاه مريوان نشديم منتظر بودم كه يك جوری دخلمان بيايد و در دل را لعن و نفرين می كردم كه اين ديگر چه جور مذاكره‌ای است. چند روز بعد كه و پنجاه شصت نفر از مزدورهايش آمدند و تسليم شدند. نزديك بود از تعجب شاخ در بياورم. تسليم آنها ضربه خيلی بدی به حزب دموكرات مي‌زد. خصوصا اينكه در تلويزيون مريوان هم حرف زدند و ابراز توبه كردند و به افشای جنايت‌های حزب دموكرات پرداختند. به تنهايی اين دار و دسته قلچماق و ياغی را به زانو درآورده بود.» به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohamnadHasanGhasemi
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohamnadHasanGhasemi
: : در دوران حضور در کردستان و مبارزه با گروهک های مختلف واقعا عجيب بود، اين بچه شهرستانی كم حرف، كه همه را با پسوند «جان» صدا مي‌كرد و آن قدر دوست داشتنی و ناز به نظر مي‌رسيد، چنان تصرفی در روح و جان دشمن ايجاد مي‌كرد كه كمتر در برابرش مقاومت می كردند؛ برای نمونه: «» از كردهای ضدانقلابی بود كه تحت تاثير تسليم شد و اتفاقا خودش از مريدان شد و بالاخره هم در جنگ با ضد‌انقلاب به شهادت رسيد و ، تشييع جنازه باشكوهی برايش ترتيب داد. بعضی از اين آدم‌ها هم تسليم نمي‌شدند اما تحت نفوذ بودند. مثلا يك بار در جاده با گروه «صالح_صور» برخورد كرديم. ديديم كاری با ما ندارند. پرس و جو كه كرديم گفتند: « گفته كه با شما كاری نداشته باشيم، و الا جان به در نمی‌برديد.» بعضی از اينها هم مثل «» زير بار نمي‌رفتند ولی منطقه را ترك مي‌كردند تا يك وقت رو در روی او قرار نگيرند. بعد از مذاكره با مريوان را ول كرد و با دار و دسته‌اش رفت سردشت. بله واقعا عجيب بود. نکته دیگر: "" ؛ البته وصف شجاعت های او را که می خوانی با تمام وجود در می یابی "شجاعت" چه مفهوم تنگ و کوچکی برای وصف "" است ... و ناخودآگاه نام #"سردار_حاج_قاسم_سلیمانی" به قلب و خاطر انسان می آید... و این سوال به ذهن انسان خطور می کند که: راستی ما در آن جنگ تحمیلی و در این دفاع مقدسی که در دل خاک خودمان و تا سوریه همچنان ادامه دارد تا کنون چند و چند تقدیم محضر الهی و پیشگاه اهل بیت (علیهم منا سلام الله) کرده ایم؟ شادی روح امام و شهدا صلوات🌹 به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohamnadHasanGhasemi
ارباب خوبم❤️ درآخرین شب جمعه ی سال یڪ سـال عُـمـرِ نوڪریَـم را قَبـول ڪن 🍃 🌺 @ShahidMohamnadHasanGhasemi
﷽ صبحِ من مزه ی لبخندِ تو را کم دارد صبح قشن😍گتون شهدایی! @ShahidMohamnadHasanGhasemi
مهدی جان الهی که این بهار با تــــــــو همراه شود... بهترین دعا برای زیباترین آرزو اللهم عجل لولیک الفرج...
موکت 💠سوال: کیفیت تطهیر موکت چسبیده به زمین چگونه است؟ ✅جواب: بعد از زوال عین نجاست آب لوله را وصل کند به جای نجس به‌گونه‌ای که همه آن محل را فرا بگیرد و بنا بر احتیاط واجب با جابجا شدن آب در حین اتصال به کر هرچند با فشار آب و یا دست کشیدن، پاک می‌شود.  @esteftaate_rahbar کانال استفتائات رهبر
به مناسبت 25 اسفند سالگرد شهادت سردار رشید اسلام @ShahidMohammadHasanGhasemi
انسانی آرام، متين، كم حرف، باحوصله، متواضع، پركار و منظم، رئوف و مهربان و نمونه تمام عياری از يك بنده صالح خداوند بود. او از جمله افراد معدودی بود كه اثر وجودی فعاليت هايش در سطح كل حماسه سازی های دوران دفاع مقدس ظاهر می شد. برای او در لشكر عاشورا، جايگزينی نبود. گرچه در همان دوران، برخی از افرادی كه به عمق وجود توانايی ها و به شخصيت او پی نبرده بودند، تلاش زيادی داشتند تا فرماندهی كل سپاه را وادار نمايند كه در لشكر آذربايجان نباشد. ولی پس از شهادت او و فراهم شدن فرصت مناسب برای بيان خصوصيات عظيم اخلاقی و توانايی های تاكتيكی باكری، آن ها هم به صف تمجيد كنندگان از آقا مهدی پيوستند. به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohamnadHasanGhasemi
   يكی از ويژگی های ، عمل به احكام دينی با دقت كامل بود. او سعی می كرد تا هميشه نماز خود را در وقت فضيلت و به جماعت اقامه نمايد. می گويد: هرگاه با عازم يك ماموريت بوديم و صدای اذان بلند می شد، خودروی خود را در جای مناسبی متوقف می كرد و به اقامه می پرداخت زيرا معتقد بود اقم الصلاه لذكری     همچنين ايشان می گويد كه در پرداخت و ، بسيار دقيق و حساس بود او براي خود سال مالی انتخاب كرده بود و به طور مرتب اين وظيفه شرعی را انجام می داد. در اواخر اسفندماه سال های اول جنگ كه روزی با هم در ماموريت بوديم ناگهان پول همراه خود را شمرد و با تماس خانواده خود نيز جويای ارزش اجناس باقی مانده در منزل برای محاسبه ميزان و سهم آن ها شد و بلافاصله مبلغ مشخصی را از اموال خود جدا كرد و در نخستين فرصت آن را به يكی از نمايندگان تام الاختيار (ره) به عنوان پرداخت كرد. آنگاه با خاطری آسوده، نفسی كشيد و گفت: خداوند را شكر، حال اگر شهيد شوم بدهی شرعی ندارم. به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi
به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohamnadHasanGhasemi
یک روز گرم تابستان ، – فرمانده دلاور لشکر 31 عاشورا – از محور به قرارگاه بازگشت . یکی از بچه ها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید: امروز به بچه های هم کمپوت داده اید ؟ جواب دادند: نه، جزء جیره امروز نبوده. مهدی با ناراحتی پرسید: پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید؟ گفتند: دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما. این حرف ها را شنید، با خشم پاسخ داد: از من بهتر، بچه های بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی می جنگند و جان می دهند. به او گفتند: حالا باز کرده ایم، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید. با صدای گرفته ای به آن برادر پاسخ داد: خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی ! به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi
خاطره ای از : یکی از برادرانم شهید شده بود. قبرش بود. برادر دومم بود.  وقتی با خانواده ام از برمی گشتیم، رفتیم سمت . نزدیکی های غروب رسیدیم به لشکر. باران تندی هم می آمد. من رفتم دم چادر فرماندهی ، اجازه بگیرم برویم تو .  توی چادرش بود. بهش که گفتم؛ گفت: « قدمتون روی چشم. فقط باید بیایید داخل همین چادر، جای دیگه ای نداریم.»  صبح که داشتیم راه می افتادیم، مادرم گفت:« برو رو پیدا کن، ازش تشکر کنم.»  توی لشکر این ور و اون ور می رفتم تا را پیدا کنم. یکی بهم گفت « حالش خوب نیست؛ خوابیده.»  گفتم « چرا ؟»  گفت « دیشب توی چادر جا نبود. تا بخوابد، زیر بارون موند، سرما خورد.» به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناگفته های شخصیت شهید مهدی باکری از کلام رهبری و حاج قاسم سلیمانی و حاج احمد کاظ https://www.aparat.com/v/wfkj0
مهدی جان دوباره جمعه گذشت و دلم بهانه گرفت نیامدی، دل تنگم از این زمانه گرفت از آسمانِ دلم ابرِ غُصّه می بارد نیامدی تو و بارانِ دانه دانه گرفت اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج🌸 🌾 @merajoshohada
﷽ طو را می خواهم... برای پرسه زدن های شب عید... نشان کردن یک جفت ماهی قرمز... طو را می خواهم برای صبح برای ظهر برای شب برای همه ی عمر... صبحتون زیبا😊 @ShahidMohamnadHasanGhasemi
ادامه مبحث آموزش 4⃣ ☘مرحله سوم: شعر یا حدیث و آیه خوانی ☘☘ در نیکی کردن و کارهای خوب به یکدیگر کمک کنید، ولی در کارهای بد (گناه و دشمنی) همکاری نکنید. (مائده آيه ٢) ☘☘ خواب بابا تو را دیشب در خواب خود دیدم خندیدی و من هم مثل تو خندیدم پرسیدی از حالم گفتم که غم دارم من بی تو شادی را در خانه کم دارم گفتی که در خانه حالا تویی بابا غمخوار مادر باش مردی شدی حالا وقتی شدم بیدار خورشید می‌خندید شاید بزرگی را در چشم من میدید ☘☘☘☘☘☘ خواهر قشنگ من جیغ می زنی چرا!؟ رفته مادر، تو باز می کنی سر و صدا گریه می کنی چرا؟ مثل ابر آسمان من که با تو بوده ام مهربان مهربان توی تخت کوچکت تاب میدهم تو را یا اگر که تشنه ای آب میدهم تو را با دو دست کوچکم می کنم تو را بلند من که مثل مادرم پس تو هم کمی بخند😊 ☘☘☘☘☘ به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi