eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.6هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5798546419031737175.mp3
7.09M
#سفر_پرماجرا ۲۵ ⭕️شیطان رهات نمی کنه... حتی در لحظه ی انتقالت به برزخ! شیطان برای این لحظه ات، نقشه ها کشیده! اگر مبارزه و مخالفت باهاش رو تمرین نکرده باشی؛ اونجا مغلوبش میشیـــا👆👆 🎤🎤 #استاد_شجاعی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✨ارادت شهدا به ائمه اطهار✨ 🔸ارادت #خاصي به حضرت #صديقه.طاهره (سلام ا... عليها) داشت. به نام حضرت، م
💠ماجرای حاج احمد با بانوی دو عالم #حضرت_زهرا(س): 🔸عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد💔 ترکش خورده بود به #سرش با اصرار بردیمش اورژانس🚑 می‌گفت: «کسی #نفهمه زخمی‌ شدم همینجا مداوام کنید» 🔹دکتر اومد گفت: زخمش #عمیقه، باید بخیه بشه. بستریش کردند🛌 از بس خونریزی داشت #بیهوش شد یه مدت گذشت یکدفعه از جا پرید گفت: پاشو #بریم_خط 🔸 #قسمش دادم گفتم: آخه تو که بی هوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی⁉️ گفت: بهت میگم به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی🚫 🔹وقتی توی اتاق خوابیده بودم، دیدم خانم #فاطمه_زهرا(س) اومدند داخل فرمودند: چیه؟ چرا خوابیدی❓ عرض کردم: #سرم مجروح شده، نمی‌تونم ادامه بدم. حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند: بلند شو، بلند شو، چیزی نیست بلند شو برو به کارهایت برس»... 🔸به خاطر همین است که هر جا که می‌روید حاج احمد کاظمی‌ حسینیه #فاطمه‌الزهرا(س) ساخته است… #شهید_احمد_کاظمی🌷 #فرمانده_نیروی_زمینی_سپاه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣از #زیارت برمی‌گشتم، دیدم توی #دارالحجه خانمی با قلم #خوشنویسی به نستعلیق می‌نویسد‌. ❣اومدم به مح
💌نامه به همسرش: « گلم من سر قولی که به تو داده ام میمانم، قیامت بدون شما به نمیروم اما تو و لایق زندگی، ازت خواهش میکنم و از ته دل که اگر خواستی کنی...» ۹۴/۷/۲۱ 📸 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍀 مردونگی به سبیل کلفت و دستمال یزدی و أدا اطوارای این شکلی نیست! 🇮🇷 مردونگی #غیرت میخواد کجایید ای غیرتمندان تاریخ🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
باد که می وزد، هوا که ابری می شود، دلت بی قرار می شودُ می رود آنجا؛ که جایش گذاشتی..!! و تو را که #انس گرفته ای با پرچم ها و باد و خاک، محال است #دلتنگ نشوی..!! #شلمچه 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
باد که می وزد، هوا که ابری می شود، دلت بی قرار می شودُ می رود آنجا؛ که جایش گذاشتی..!! و تو را که
🍂یاد بخیر که تکرار اُحُد و عاشورا بود و که ارزش طلا✨ را شکست... 🍂 یاد بخیر که نگهبان سجده گاه ملائک😇 بود که سجاده عبادت📿 بود و که شماره پرواز را نشان میداد... 🍂 یاد بخیر که هیچ درجه ای نداشت❌ لباسهایی که ساده و بی اتو بودند هایی که بدون واکس بودن و هیچگاه بر پدال بنز و پورشه🏎 و لامبور گینی قرار نگرفتند🚫 🍂 یاد آفتابـ☀️ بخیر که به گرمی می تابید و ماهش🌙 که شرمنده ماههای بود و ستارگانش که به ستاره های زمینی چشمک می زد و که بوی باروت میداد😌 🍂 یاد هایی بخیر که قاصد وصال بودند 💞 و ترکش هایی💥 که می کردند 🍂 یاد هایی بخیر که بر آن اشک می غلتید😭 و محاسنی که بر آن غبار تبرک می نشست دعای کمیلی که پایانش پاکی بود💫 و قنوتی که در آن طلب می شد… 🍂یاد ↵ بخیر که به آرایش جهان پرداخت ↵ که به دنبال نام و نشان نبود ↵ که از نمدانقلاب کلاهی برای خود نساخت❌ ↵ که معلم اخلاق بود ↵ که زینت دین بود ↵ که مجسمه اخلاق بود ↵ که بجز با خدا معامله نمیکرد ↵ که کسی او را نشناخت‌ و ↵ که دلها‌ را شکار میکرد... 🍂 یاد ⚰ که برنگشت⭕️ 🍂یاد بخیر که بی صدا میگریستند😭 و هایی که هیچ گاه پدرانشان را ندیدند😔 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
4_5852964505075581852.mp3
6.64M
احساسی 🌴دلم به تلاطم مثل کارونه 🌴به یاد شلمچه یاد مجنونه 🎤 👌فوق زیبا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
تا بوده همین بوده #حماسه، مرد میدان می‌خواهد👊، یک فرمانده و چند نیروی مخلصِ عاشق❤️ و کرور کرور #دشمن
🔻همسر شهید: ❣همیشه در فکر #اصلاح خودش بود.خیلی وقتها از من می پرسید: «فاطمه! من چه اخلاق #بدی دارم؟» من هم سنگ تمام می گذاشتم و بدون تعارف جوابش را می دادم. از آن لحظه به بعد دیگر آن مورد در مرتضی #دیده_نمی_شد! ❣مرتضی می گفت: «من باید به جایی برسم که خدا من رو با انگشت نشان بده و بگه این مرتضی رو که میبینین؛ من #عاشقش شدم و خون بهاش رو با #شهادت دادم. من دوست ندارم رو به قبله بشینم و دعا کنم شهادت، شهادت، شهادت ... » ❣من هم #شوخی می کردم و می گفتم:« بشین تا خدا عاشقت بشه» مرتضی هم می‌گفت: «فاطمه! آخر می بینی خدا چه جور عاشقم می شه» ❣من از مرتضی دعای شهادت ندیدم. می گفتم: «تو خودت را برای خدا می گیری!» می گفت: «آره. این قشنگه که خدا خودش بگه از تو #خوشم اومده، بیا پیش خودم » #شهید_مرتضی_حسین_پور🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای تکان دهنده #همسر_شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور از #قولی که به #شهید داد! #حتما_ببینید👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍همرزم شهید نوری: 💢رفتیم پیش بچه ها، حسین را دیدم. همدیگر را در آغوش کشیدیم. #خوشحال بودم. حسین جان
✍شب شد منطقه خیلی خطرناک واطرافمون #داعش بود و #آزادسازی هنوز انجام نشده بود ❤️✨حسین نظری لوح پستی نوشت ساعت پست من هم 2- 3 شب بود، پست قبل منم #بابک بود، من خوابم برد بیدارشدم دیدم #نماز_صبحه ❤️✨به بابک گفتم چرا منو #بیدار نکردی پست بدم؟ گفت #لزومی نداشت بیدار بشی من خودم جای شماهم پست دادم، گفتم آخه این چه کاری بود ❤️✨گفت من خودم داشتم با #خدای خودم درد دل میکردم و راز و نیاز میکردم و حرف میزدم و زمان هم گذشت با این که حواسمم به اطراف بود، ❤️✨بنده خدا بابک نوری از #خودگذشتگی نشون داد و تو اون هوای #سرد حمص و بوکمال که هواش وحشتناک سرد بود منو #شرمنده خودش کرد... #شهید_بابک_نوری_هریس🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠اینک شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق به روایت همسر(فرشته ملکی) 9⃣4⃣ #قسمت_چهل_ونهم 💞سرم را گذا
﴾﷽﴿ 📚 ✫⇠ به روایت همسر(فرشته ملکی) 0⃣5⃣ 💞از غسال خانه گذاشتندش توی آمبولانس، دلم پر می زد. اگر این لحظه را از دست می دادم دیگر نمی توانستم باهاش خلوت کنم. با علی و هدی و دو سه تا از دوستانش سوار آمبولانس شدیم. 💞سال ها آرزو داشتم سرم را بگذارم روی سینه اش، روی قلبش که آرامش بگیرم؛ ولی ترکش ها مانع بود. آن روز هم نگذاشتند، چون کالبد شکافی شده بود. 💞صورتش را باز کردم. روی چشم ها و دهانش مهر کربلا گذاشته بودند. گفتم: «این که رسمش نیست حالا بعد از این همه وقت با چشم بسته آمده ای؟ من دلم می خواهد چشم هات را ببینم. » مُهرها افتاد دو طرف صورتش و چشم هاش باز شد. هرچه دلم می خواست باهاش حرف زدم. علی و هدی هم حرف می زدند. گفتم: «راحت شدی، حالا آرام بخواب.» 💞چشم هایش را بستم و بوسیدم. مهرها را گذاشتم و کفن را بستم. دم قبر هم نمی توانستم نزدیک بروم. سفارش کردم توی قبر را ببینند، زیر تنش و زیر صورتش سنگی نباشد. بعد از مراسم خلوت که شد رفتم جلو. گل ها را زدم کنار و خوابیدم روی قبرش. همان آرامشی که منوچهر می داد، خاکش داشت. بعد از چند روز بی خوابی، دو ساعت همان جا خوابم برد. تا چهلم، هر روز می رفتم سر خاک. سنگ قبر را که انداختند، دیگر فاصله را حس کردم 💞{رفت کنار پنجره، عکس منوچهر را روی حجله دید. تنها عکسی بود که با لباس فرم انداخته بود. زمان جنگ چه قدر منتظر چنین روزی بود، اما حالا نه. گفت:«یادت باشد تنها رفتی، ویزا آماده شده، امروز باید با هم می رفتیم...» گریه امانش نداد. دلش می خواست بدود جایی که انتها ندارد و منوچهر را صدا بزند. این چند روزه اسم منوچهر عقده شده بود توی گلویش. دوید بالای پشت بام. نشست کف زمین و از ته دل منوچهر را صدا زد؛ آن قدر که سبک شد.} 💞 تا چهلم نمی فهمیدم چه به سرم آمده. انگار توی خلا بودم. نه کسی را می دیدم، نه چیزی می شنیدم. روزهای سختر بعد از آن بود. نه بهشت زهرا و نه چیزی خواب ها تسلایم نمی دهد. یک شب بالای پشت بام نشستم و هرچه حرف روی دلم تلنبار شده بود زدم. دیدم کبوتر سفیدی آمد و کنارم نشست. عصبانی شدم. داد زدم «منوچهر خان با تو حرف می زنم، آن وقت این کبوتر را می فرستی؟» آمدم پایین. تا چند روز نمی توانستم بروم بالا. کبوتر گوشه ی قفس مانده بود و نمی رفت. علی آوردش پایین. هرکاری کردم، نتوانستم نوازشش کنم. می آید پیشمان. 💞 گاهی مثل یک نسیم از کنار صورتم رد می شود، بوی تنش می پیچید توی خانه، بچه ها هم حس می کنند. سلام می کند و می شنویم. می دانم آن جا هم خوش نمی گذراند. او آن جا تنها است و من این جا. تا منوچهر بود، ته غم را ندیده بودم. حالا شادی را نمی فهمم. این همه چیز توی این دنیا اختراع شده، اما هیچ اکسیری برای دل تنگی نیست......... ...🖊 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠اینک شوڪران ✫⇠ به روایت همسر(فرشته ملکی) 1⃣5⃣ 💟مناجات نامه شهيد شيميايي منوچهر مدق الهي! دانايي ده كه در راه نيفتم بينايي ده كه در چاه نيفتم بنماي رهي كه ره گشاينده تويي بگشاي دري كه در گشاينده تويي الهي! من كيستم كه تو را خواهم، چون از قسمت خود آگاهم از نعمت خود چه بهره مندم كردي، در شكر گزاريت زباني خواهم الهي! مكش اين چراغ افروخته را و مسوزان اين دل سوخته را و مران اين بنده نو آموخته را و مدر اين پرده دوخته را الهي ! از نفس بدم رهايي ام ده از غير خودم رهايي ام ده بيگانه زآشنا و خويشم گردان يعني به خودم آشنايم گردان 📢 📖کتاب اینک شوکران- جلد اول، منوچهر مدق به روایت همسر شهید، مولف : مریم برادران، انتشارات روایت فتح شادی روح شهید بزرگوار 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
عکس هایی از و همسر گرامیشان👇👇
🍃🌹🍃🌹 مصاحبه زیبا و جذاب همسر با صدا و سیما و بیان خاطرات عاشقانه شون رو از لینک زیر ببینید👇👇👇 http://www.telewebion.com/episode/1922427
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ| ببینید👆👆 صحبت های کوتاه در بیمارستان به خدا، و به امام حسین بود که تونستم این رو تحمل کنم شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✍ادمین نوشت سلام خدمت همراهان گرامی کانال🌺 ♨️دوستان بنده یه مدتی توفیق نخواهم داشت در خدمتتون باشم. ادمین های دیگه کانال روزی پنج؛ شش پست قرار می دهند📲 ⭕️از چهارشنبه شب با توجه به تقارن ⇜ایام ⇜و شهادت و یارانش در کانال کمیل به جای رمان اینک شوکران را که به شرح جانسوز شهادت🌷 اعضای گردان کمیل و توسلاتشان به می پردازد، ان شاءالله در کانال می گذاریم✅ 👈همچنان کانال را همراهی بفرمایید ❣محتاج دعای خیر شما خوبان هستم❣ ✋ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh