eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29هزار عکس
7.2هزار ویدیو
209 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
✫⇠ ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 4⃣ 🔻شناسایی عملیات ✨شناسایی در میان رمل های فکه بسیار سخت و طاقت فرسا بود. دشت و رملی بودن زمین، دید کامل دشمن بر منطقه و همچنین گرمای طاقت فرسای هوا در طول روز و سرمای استخوان سوز آن در شب های زمستان، کار شناسایی را بسیار سخت و طاقت فرسا می کرد. مشکلاتی همچون ماندن جای پا بر روی رمل های فکه که باعث میشد دشمن از حضور نیروهای اطلاعاتی مطلع گردد. ✨مشکل دیگر که نیروها فقط چند ساعتی در شب برای جمع آوری اطلاعات فرصت داشتند. آنها با روشن شدن هوا باید خیلی سریع منطقه را ترک می کردند. اگر بازگشت آنها به هر دلیلی میسر نمی شد، آنها ناچار بودند کار را متوقف و کل روز را در میان رمل های سوزان بگذرانند. کمبود آب و غذا، احتیاج به قضای حاجت و تهدیدهای طبیعی از جمله وجود مارها و عقرب های سمی و کشنده، از تلخ ترین بخش های قصه شناسایی بود! تلخ تر اینکه اگر رزمنده ای در حین شناسایی، مورد گزش عقرب های سمی، مارها و یا مورد اصابت تیرهای سرگردان شلیک شده از سوی دشمن قرار می گرفت، حتی امکان فریاد کشیدن برایش میسر نبود! ✨مشکل دیگر هم حضور منافقین برای کمک به ارتش عراق بود. شاید بتوان به جرئت ادعا کرد که در آن شرایط سخت و طاقت فرسا تنها چیزی که به نیروهای شناسایی قوت می بخشید، ایمان و اتکا به خداوند و توسل به ائمه اطهار علیه السلام و قرائت همین قرآن های کوچک جیبی بود. هوشیاری دشمن و افزایش موانع و سنگرهای کمین باعث شد تا رزمندگان اسلام نتوانند تا عمق دشمن را شناسایی کنند! همه نیروها از عملیات بزرگی که کار جنگ را یک سره خواهد کرد حرف می زدند. اما برخی فرماندهان، از اینکه از عمق مواضع دشمن اطلاعی نداشتند، نگران بودند. ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_564476182934905820.mp3
2.1M
🎵 #صوت_شهدایی 🔹شهدای گمنام 🔸شبای جمعه که می‌شه دلا بهونه می‌گیره... 🎤🎤 #سیدرضا #نریمانی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
با نـام رفـتند، ولی #گمنــام برگشتند ... نامشان را امانت دادند به حضرت مـادر . . . 🌷فاطمــه (س) گمنام می خرد... گمنامی‌ام آرزوست .... #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ سلام بر #جمعه و عطر خوشی که.... ز جام #انتظارت می نشیند به قلبـ❤️ #عاشقانِ چشم بر راه😔 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#دوستان را در دل رنج‌ها باشد💔 که آن به هیچ داروی خوش #نشود. ✘نه به خفتن ✘نه به گفتن و ✘نه به خوردن الا به #دیدار_دوست🌷 🌺جان می‌دهم از #حسرتِ دیدار تو چون #صبح 🌺باشد که چو خورشیدِ☀️ درخشان به در آیی🌷 #شهید_سیدسجاد_خلیلی #صبحتون_شهدایی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: 💠از شام گاه پنج‌شنبه، #فرشتگانی باقلم‌هایی از طلا✨ و لوح‌هایی از نقره، از آسمان به سوی زمیـ🌎ــن می‌آیند و تاغروب روز #جمعه ثواب هیچ عملی را نمی‌نویسند❌ به جز #صلوات را🌺🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻شهیدی که بعد از شهادتش شناخته شد شهید مدافع حرم اکبر شهریاری #مداح اهل بیت و #حافظ کل قرآن بود. 🔻
❣خدایا خودت می دانی که ڪسی نیست #بجز_تو که از درون و برون من آگاه باشد، لذا فقط از تو میخواهم که مرا #هدایت کنی و به سعادت واقعی برسانی که همان #شهادت است. #شهید_مدافع_حرم #شهید_اکبر_شهریاری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🖋 #خـــاطرات ❤️✨قبل از شروع مراسم #عقد، علی آقا نگاهی به من کرد و گفت: شنیدم که عروس هرچه از #خدا بخواهد، اجابتش حتمی است. ❤️✨گفتم، چه آرزویی داری؟ درحالی ‌که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود، گفت: اگر #علاقه‌ای به من دارید و به #خوشبختی من می ‌اندیشید، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید. ❤️✨از این جمله تنم لرزید. چنین #آرزویی برای یک عروس در استثنایی‌ ترین روز زندگی‌ اش بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم؛ اما علی آقا #قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم، ناچار قبول کردم. ❤️✨هنگام جاری شدن #خطبه عقد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از #اشک نگاهم را به علی دوختم؛ آثار خوشحالی در چهره‌اش آشکار بود. ❤️✨مراسم #ازدواج ما در حضور شهید آیت ‌الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد. نمی‌دانم این چه رازی است که #همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت ‌الله مدنی همه به فیض #شهادت نائل شدند... ✍همسر فاتح سوسنگرد، #سردار_شهید #شهید_علی_تجلایی 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣7⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠فرمانده زبده محور مقاومت 🔰محمد معافى؛ متولد شهرستان #نکا در استان مازندران،
🌷از همان روز ڪہ او رفـت ؛ زمستـــان آمد بعـــدِ او بهمن و اسفند چه فرقـی دارند ؟!🍃 #شهید_محمد_معافی🌷 #نازدانه‌های_شهید #شهادت_۳۰دی‌ماه۹۶🕊 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷از همان روز ڪہ او رفـت ؛ زمستـــان آمد بعـــدِ او بهمن و اسفند چه فرقـی دارند ؟!🍃 #شهید_محمد_معا
7⃣8⃣9⃣ 🌷 😁محمد یک انسان بسیار بااخلاق، صبور و خلاق بود و همه او را به‌عنوان یک میدانی قوی می‌شناختند. در عملیات ضربه‌هایی که محمد به تکفیری‌ها👹 وارد کرد اصلاً قابل وصف نیست❌ 🔰از آن‌ها زیادی گرفت ولی دشمن کوردل همیشه دنبال جوانان ماست تا آن‌ها را کند و بتواند به‌اندازه یک نفر👤 هم که شده از یاران ولایت کم کند. 🔰همه دوستانی که در این راه به رسیدند🕊 دوستان و ولایت بودند. الآن در این شرایط مملکت به این بچه‌ها نیاز داشتیم ولی دست تقدیر خواست شهادت🌷 نصیبشان شود. 🔰احمدی از دقایق مکالمه‌اش📞 با این شهید و نحوه چنین می‌گوید: همیشه همدیگر را "داداش" صدا می‌زدیم☺️ این سری وقتی به مأموریت رفت به او گفتم: «زود برگرد، می‌خواهیم دور هم👥 باشیم.» گفت: «باشد...» 🔰دیدم دیگر صدایش نمی‌آید📵 زمین و‌ آسمان را به هم دوختم تا ببینم . او را پیدا کردم ولی دیگر وقتی که شده بود😔 بیشتر از یک هفته🗓 بود که از او اطلاع نداشتیم. 🔰شنیدم مورد شناسایی گروه‌های قرار گرفت و از اهمیت جایگاه ایشان باخبر شدند و در صدد حذف⭕️ ایشان برآمدند. متأسفانه تیر💥 مستقیم به ایشان اصابت کرد💔 🔰از سال 2011 که جنگ شروع شد، به سوریه رفت‌وآمد داشت. هر جایی از منطقه که پا می‌گذاشت، آنجا را آباد و رسیدگی می‌کرد👌 پشت فرماندهانی که محمد با آن‌ها کار می‌کرد به و سخت‌کوشی او گرم بود. 🔰محمود بیشترین اثر را روی محمد گذاشت چون بیضایی هم‌دوره‌ای👥 او بود. و روزهایی که بچه‌های تهرانی به مرخصی می‌رفتند، شهرستانی‌ها با هم می‌ماندند و مدتی را کنار یکدیگر💞 می‌گذراندند. 🔰محمود و محمد هر دو شهرستانی بودند. وقتی شهید شد، اصلاً بنیانمان از هم پاشید💔 و ناراحتی بر ما که اطرافیان او بودیم، غلبه کرد. احساس کردیم ما . شهید مرتضی که از دوستان صمیمی ما بود و اکثر شهدایی که در این راه به شهادت رسیدند، همراه ما بودند. 🔰هر کدام از این بچه‌ها در حد لشکر و یا فرمانده سپاه هستند ولی چون در غربت شهید🌷 می‌شوند و کسی از فعالیت‌های آنان چندان خبری ندارد، در می‌مانند. حتی در شهر هم کسی نمی‌دانست محمد چه‌کاره است 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#آقا ببخش ڪه دعاهایمان دعا نشد🚫 قلبِ سیَہ ز #معصیٺِ خود جـدا نشد📛 ما را ببخش #یوسف_زهرا بہ مادرت ایـن رسم عاشقے بہ درستے ادا نشد😔 🔸اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ🌺🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هوای دل.mp3
14.01M
🎵 #آهنگ_مهدوی ❣هوای دل 🎤🎤 #مهدی #چناری 🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤 📽 جدید بسیار تکان دهنده‼️ 💽بهتره با هم صادق باشيم!😭 ما به دل امام زمانمان غم گذاشتیم!😭 💢ببینید و نشر دهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 💠💠 #پیامبران و #مهدویت(48) 5⃣بازگشت یهود و تحریف تورات بنابر نقل تاریخ، کورش پس از تصرف بابل
❣﷽❣ 💠💠 و (49) 6⃣رومیان و یهود: تخریب دوم مسجد در سال 63 پیش از میلاد، کشور یهودا-پس از آن که دوره ای از حکومت ایرانیان، یونانیان، بطالسه مصر، سلوکیان سوریه و سرانجام در پی قیام مکّابیان دوره ای از استقلال و سپس اختلاف را گذرانده بود-تحت سلطه رومیان درآمد. نخستین حاکم این مستعمره هیرکانوس دوم بود که در زمان او اداره امور عملاً در دست شخصی یهودی شده و نیرنگ باز به نام آنتی پاتر بود. پس از قتل آنتی پاتر، فرزندش به نام هیرودیس در طی شورش و جنگی طولانی در سال 37 پیش از میلاد حاکم یهودا شد. این شورش ها و اعتراضات ادامه داشت تا در سال 66 میلادی و در زمان نرون، قیصر روم، شورشی فراگیر از سوی یهودیان آغاز شد. نرون نیز سردار خود، وسپاسیان، را مأمور سرکوب این شورش کرد. در اثنای جنگ و فتح اورشلیم خبر فوت نرون و جانشینی وسپاسیان به او رسید و وی به امید دست یافتن به مقام امپراتوری به سوی روم شتافت، که البته چنین نیز شد. در اینجا حادثه ای اتفاق می افتد که همچون دیگر مقاطع سرنوشت ساز قوم یهود قدری تأمل برانگیز می نماید. در جریان شورش و جنگ، یکی از دانشمندان یهود به نام “ربان یوحانان بن زکای” که مخالف جنگ و طرفدار صلح با رومیان بود، با ترفندی جالب و در تابوتی به عنوان جنازه از اورشلیم خارج می شود. در آن مقطع قنائیم برای حفظ جان مردم و جلوگیری از کشته شدنشان به دست رومیان از خروج مردم از شهر ممانعت می کردند و تنها راه خروج، بهانه دفن مردگان در خارج از شهر بود. به هر حال با خروج از شهر، نخستین اقدام وی حضور در اردوگاه رومیان و ملاقات با وسپاسیان بود. نکته تأمل برانگیز این ملاقات این است که وی در جریان این دیدار چندین بار وسپاسیان را “اعلیحضرت امپراتور” خطاب می کند و پس از رسیدن خبر فوت نرون-که ظاهراً در همان مجلس اتفاق می افتد-وسپاسیان حضور وی را به فال نیک گرفته و با درخواست وی مبنی بر در امان ماندن شهر کوچک یونه (یاونه) و دانشمندان و دانشجویان آن بلافاصله موافقت می کند. این چنین بود که یونه به جای اورشلیم قرار گرفت. این که آیا خطاب امپراتور در آن ملاقات تنها اتفاقی بوده یا خبر از آگاه بودن یوحانان از مرگ نرون یا حتی دست داشتن این حزب در آن می دهد، موضوعی است که تحقیق بیشتری را می طلبد، اگرچه با سابقه بازی های این حزب کاملاً سازگار می نماید. 🔻🔻🔻 . . . 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
سفرِ پر ماجرا_29.mp3
6.55M
۲۹ ✴️از آدمای دور و بَرِت، از نعمتهای زندگیت، و از سرمایه هایی که داری؛ تا می تونی لذّت ببر و استفاده کن! ❌اما اونقدر مشغولشون نشو که از آماده شدن برای تولدت، جا بمونی👆👆 🎤🎤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🎊چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی 🇮🇷افتخار حوزه #پزشکی ایران در آینه 40 سالگی انقلاب اسلامی 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
احمد الیاسی تو چون گلِ یاسے🌸 فدائےِ زینب(س)یاورِ عباسےع🍃 📸دانشجوی مدافع حرم #شهید_احمد_حاجیوند_الیا
🌷قدرت بدنی خوبی داشت. بدون اینکه از #کمبود نفرات نق بزنه، جعبه مهمات ها رو به دوش می کشید و توی ماشین حمل مهمات می گذاشت. #شوخ_طبعی هاش رو همیشه داشت حتی اینجا! 🌷پدر شهید میگوید، از قدیم اهل #نماز_شب بود، در تابستان #روزه میگرفت. پ ن: عکسِ #شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی در حال جابجایی انبار مهمات گردان برای عزیمت به منطقه شیخ نجار #شهید_مدافع_حرم🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌شهیدی که چندین بار سنگ قبرش شکست.... عالیییه👌👌👌 حتما ببینید 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠#راز_کانال_کمیل ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 4⃣ #قسمت_چهارم 🔻شناسایی عملیات ✨شناسایی در میان رمل ه
﴾﷽﴿ 📚 ✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭 5⃣ 🔻شب های دوکوهه ✨اردوگاه نیروهای خودی آکنده از شور و نشاطی وصف ناپذیر بود. هر یک از نیروها، خود را در آستانه امتحانی عظیم می دید. راهپیمایی طولانی در مسافت های 40 تا 45 کیلومتری همراه با همه ی تجهیزات نظامی و حمل مهمات، در کنار این تمرینات سخت جسمانی، روح نیروها نیز در کوره ی تقوا آب دیده می شد. دعاهای کمیل و توسل و سینه زدن های عاشورایی دو کوهه، تنها نیروی محرکه و دلخوشی رزمندگان اسلام پس از خستگی و کوفتگی های بدن و پاهایشان بود. کمتر کسی پیدا می شد که از جراحت پاهایش ناراحت باشد. ✨همیشه بعد از پیاده روی طولانی و هنگام مراجعت به دو کوهه ، تازه یک عشق بازی عاشقانه آغاز می شد. بعضی ها به عشق گمنانی، آرام آرام در حالی که پتو به سر گرفته بودند، قدم به صبحگاه دو کوهه گذاشته و در دریای بیکران اخلاص و گمنامی، غسل طهارت و پاکی می کردند. آنان زنگار جان شسته و خلوتی عارفانه را با معبود آغاز می کردند. بسیجیان مظلوم امام، از گناهان گذشته نادم و پشیمان بوده، استغفار می کردند و در طلب وصال محبوب می سوختند. همه دنیایشان شده بود گمنامی! ✨آرزوهایشان بر خلاف مردم شهر، رنگی دیگر گرفته بود. آنان مجنون وار در جست جوی محبوب، خود را آواره ی صحرا عشق و بلا کرده بودند و از این آوارگی لذت می بردند. در زندگی شان دنیا و آرزو های کوچکش جایگاهی نداشت. همه ی آرزویشان وصال محبوب بود، آن هم با چهره ای که از خون سرشان خضاب شده بود. ✨منطق عجیبی بر زندگی شان حاکم بود. در آن منطق، هر که عاشق حسین علیه السلام بود آرزوی شهادتی حسین گونه می کرد. در آن گونه که در هنگام شهادت سری در بدن نداشته باشد. هر که در دام عشق مادر سادات می سوخت، طلب درک شکستن پهلو می کرد! هر که عاشق سقای تشنه کامان، حضرت عباس بود، تمنای بی دستی و ... عجب روزگاری بود. هیچ کس با عقل دنیایی خود نمی تواند آن روزها و شب ها را تصور کند. آن ایام گفتنی و شنیدنی نیست. چشیدنی و دیدنی بود. ✨مدینه ی فاضله ای که عرفا از آن یاد می کردند و می گفتند در دنیای مادی به وجود نخواهد آمد، ما به چشم خود دیدیم. نیمه شب که بیدار می شدی فکر می کردی که بچه ها نماز جماعت می خوانند! اما هنوز ساعتی تا اذان صبح مانده بود. همه بیدار بودند. چشم ها از خوف خدا بارانی و... انسان تعجب می کرد که این بسیجی ها کی استراحت می کنند؟ روحیه شهادت طلبی، اراده ی پولادین و اطاعت پذیری محض از شاخصه های ممتاز رزمندگان سلحشور اسلام در آستانه ی نبرد والفجر بود. عملیاتی که بعدها به والفجر مقدماتی تغییر نام یافت. 👈 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 6⃣ 🔻آمادگی ✨برای این عملیات تنها کسانی فیض حضور در این عملیات برخوردار شدند که سن شان بین 17 تا 25 سال بود و قدرت جسمانی شان بیشتر بود. پیرمردها و نوجوانان کم سن و سال از این فیض محروم شدند. آنها به پهنای صورت اشک می ریختند. وداع جاماندگان، با ملکوتیان عازم میدان نبرد، وداع بسیار باشکوهی و دیدنی بود. نیروها سوار ماشین شدند و ساعتی بعد در حوالی شهر شوش در منطقه چنانه رسیدیم. سرمای شب های این منطقه استخوان سوز بود. یک روز محسن رضایی آمد و سخنرانی کرد و با خود نوید فتح و پیروزی آورد. ✨همه برای شروع عملیات لحظه شماری می کردند. تعدادی از بچه ها وصیت نامه می نوشتند. بعضی ها حلالیت می طلبیدند. هر چند بُغض سنگینی گلوها را می فشرد، اما هر لحظه بر نورانیت چهره ی بسیجی ها افزوده بود. آنها از یکدیگر طلب شفاعت می کردند و آرزوی شهادت... ای کاش دوربین ها بودند و آن لحظات را ثبت می کردند. ✨هر چند که می دانم که ملائک الهی شاهد و ناظر آن لحظات زیبا بودند و این تصاویر را ضبط می کردند. من یقین دارم که آن لحظات، خداوند به ملائک خود به خاطر خلقت انسان افتخار می کرد. آنها با حالت عجیب آماده ی استقبال از مرگ می شدند. همه چیز آن صحنه ها زیبا بود. حتی همین اشک های وداعشان شیرین و سرمست کننده بود. همه چیز برای عشق بازی در رمل های فکه مهیا بود. ✨اما کیلومترها عقب تر در ستاد فرماندهی عملیات، فشار روحی و روانی خاصی حاکم بود. پیروزی در این عملیات می توانست از لحاظ سیاسی و نظامی موجب تثبیت قدرت نظام شود. به همین خاطر این عملیات برای مسئولان کشور و فرماندهان نظامی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بود. آنچه می توانست به اضطراب و نگرانی فرماندهان پایان دهد، ذکر نام حسین علیه السلام بود. اشک بر مصیبت حسین علیه السلام و یاران باوفایش به فرماندهان قوت قلب می داد. از این رو لحظاتی قبل از اعلام رمز، قرائت حزن انگیز و روح بخش زیارت عاشورا در فضایی آکنده از معنویت و اشک، دل های فرماندهان را رنگی دیگر زد و به آنان قوتی مضاعف بخشید. ✨شامگاه یکشنبه هفدهم بهمن ماه 1361 هرگز چهره ی نورانی و بشاش اصحاب آخرالزمانی سیدالشهداء علیه السلام را فراموش نخواهند کرد. همان علی اکبرهای خمینی (ره) که هیچ چیزی نمی توانست در دلشان ترس و دلهره بیندازد. ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh