🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠#راز_کانال_کمیل ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 1⃣4⃣ #قسمت_چهل_ویکم 🔻یا زهرا ✨جراحت، تشنگی و گرسنگی د
﴾﷽﴿
📚 #داستان_واقعی
#راز_کانال_کمیل
✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭
2⃣4⃣ #قسمت_چهل_ودوم
🔻شب جمعه
✨شب جمعه از راه رسید. این زیباترین شب جمعه ای بود که بر یاران کانال می گذشت. یاران کمیل، با کمیل علی علیه السلام انسی غریبانه داشتند. حالا هم شب جمعه فرا رسیده بود. شب دعای کمیل، شب زیارتی امام حسین علیه السلام. برای بچه ها نیازی به خواندن مقتل نبود. به هر گوشه کانال که نگاه می کردی، مقتلی برپا بود! هر از چند گاهی هم خمپاره ای به کانال می خورد و گرد و خاکی بلند می کرد.
✨ابراهیم خیلی آرام و محزون فرازهایی از دعای کمیل را زمزمه کرد. صدایش دیگر به همه ی بچه ها نمی رسید. چنان دعای کمیل با حزن و اندوه بود که احساس می شد ملائک هم از خداوند اجازه گرفته اند و در کنار بهترین بندگان خدا آمده اند و دعا را زمزمه می کنند. بعضی از بچه ها ناله ای می زدند و بی هوش می شدند. ابراهیم دیگر نتوانست دعا را ادامه دهد. سید جعفر طاهری شروع به خواندن کرد و بین دعا گفت: ما با جد خود عهدی بسته ایم. تعهد دادیم. من دوست دارم در حالی جدم را زیارت کنم که تشنه و غرق در خون باشم.
✨بعد از دعا احمد برویانی به سراغ سید جعفر رفت و از او خواهش کرد که فردای قیامت او را هم شفاعت کند. سید لبخند بی رمقی زد و در جوابش گفت: «اگر اجازه بدهند، من صدام را هم شفاعت می کنم.» نیمه های شب جمعه بود. آتش دشمن شدید شد. اما به سمت ما گلوله ای نمی آمد. بچه های گردان حنظله وارد عمل شده بودند و تا کانال های سوم خود را رسانده بودند. ساعتی بعد سروصدای دشمن کم شد. این بار هم عملیات ناموفق بود و نیروها عقب نشینی کردند. تعدادی از بچه های حنظله هم در محاصره افتادند. تعدادی از بچه هاب حنظله هم داخل کانال کمیل آمدند و گفتند بچه های گردان حنظله در محاصره افتاده اند و می رویم کمک بیاریم.
👈 #ادامه_دارد...🖊
📚منبع :کتاب راز کانال کمیل
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✫⇠#راز_کانال_کمیل
✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭
3⃣4⃣ #قسمت_چهل_وسوم
🔻یا زهرا
✨صبح روز ششم نبرد و پنجمین روز حضور ما در کانال، مصادف با 22 بهمن بود. بعثی ها فشار خود را افزایش دادند، ولی تعداد اندکی که باقی مانده بودند مقاومت می کردند. نزدیک های ظهر تقریبا مهمات ما تمام شده بود. ابراهیم هادی بچه های بی رمق کانال را در گوشه ای جمع کرد
✨و برایشان صحبت کرد: بچه ها غصه نخورید، حالا که مردانه تصمیم گرفتید و ایستادید، اگر همه هم شهید شویم، تنها نیستیم. مطمئن باشید مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها می آید و به ما سر می زند. بغض بچه ها ترکید. صدای هق هق شان همه ی کانال را پر کرده بود. به پهنای صورت اشک می ریختند. ابراهیم ادامه داد: «غصه نخورید. اگر در غربت هم شهید شویم، مادرمان ما را تنها نمی گذارد!» این حرف آتشی سوزان بود که به خرمن جان بچه ها افتاد و وجودشان را به اتش کشید.
✨بچه هایی که گرسنگی، تشنگی و جراحت بسیار خم به ابرویشان نیاورده بود، دیگر تاب و قرار از کف داده بودند و زارزار می گریستند. با صدایی گرفته و لب هایی ترک خورده، مادر را صدا می کردند و به صورت هایشان سیلی می زدند. رزمنده ای فریاد می زد: «مادر، به خدا قسم اگر گردان کمیل در مدینه بود هرگز نمی گذاشتند به تو سیلی بزنند!» ذکر مصیبت های مادر که شروع شد آتش بعثی ها هم کاملا قطع شد! نیم ساعتی منطقه در سکوت کامل فرو رفت و فقط ذکر « مادر مادر» بچه ها بود که از درون کانال به گوش می رسید.
✨یادم هست آن زمان، ارادت مردم به حضرت زهرا سلام الله علیها مثل حالا نبود. حتی در تقویم ها روز شهادت حضرت را نمی نوشتند و شهادت حضرت، تعطیل نبود. اما بچه های کمیل، چنان ارادتی به مادر خود پیدا کردند که بی نظیر بود.
#ادامه_دارد...🖊
📚منبع :کتاب راز کانال کمیل
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
02-shohada ke raftano.mp3
9.58M
🎵 شور #شهدایی
✨شهدا که رفتنو پریدن از هفت آسمون
✨ #مادراےشهدا موندن و خاطراتشون
🎤🎤 سیدرضا #نریمانی
#بسیارزیبا👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
تواضع.mp3
1.55M
🎧🎧انواع تواضع...
💠محبوب خدا کیست⁉️
🎤🎤 #استاد_رفیعی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سلام صبحتون بخیر☺️
عیدتون مبارکا باشه❣
💖 فرا رسیدن #میلاد با سعادت حضرت ام ابیها #فاطمه_الزهرا (س) را محضر مطهر ومنور قطب عالم امکان حضرت بقیه الله حجت ابن الحسن #مهدی_موعود(عج) تبریک وتهنیت عرض میکنیم❤️✨❤️✨❤️
💖وهمچنین #روز_زن و #روز_مادر را محضر بانوان کانال تبریک عرض میکنم🌺 وامید وارم خداوند در دنیا زیارت و در آخرت #شفاعت #حضرت_زهرا را به همه ما مرحمت فرماید ان شاءالله😊
#تو_را_چه_بنامم
🎉کالای #حبفاطمه را
مشتری خداست
🎈رزق گدای #فاطمه
از دیگران جداست💕
🎊آری! بهشت، زیر قدمهای
#مادر است❤️
🎈وقتی که #پایفاطمه
بر خاک #کربلاست
#میلاد_حضرت_مادر_مبارک❤️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
sibsorkhi _02.mp3
658.8K
🌸 سرود بسیار زیبا
✍ تویی تبسم هر شب مهتاب
🎤🎤 حسین سیب سرخی
❤️ #میلاد_حضرت_زهرا (س)
❤️ #روز_مادر #روز_زن
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌸🎊🎀🎉🎈🎊🎈🎉🎀🎊🌸
💖 #امروز نشسته ام بنویسم✍ ترانه ها
🌸از باغ از بهار من از #مادرانه ها😍
💞از دست پُر امیدم و تسبیح📿 دانه ها
🎀از این #دلی که پر زده🕊 از آشیانه ها
💖شکرش میان این همه سر #سروری شدیم
🌸مانند یازده پسرش #مادری شدیم😍
💞آیینه ای گرفته #خدا در برابرش
💝خورشیـ☀️ـدی از تمامی انوار انورش
🎀امروز خدا نشسته خدا با #پیمبرش
💖امروز #پدر رسیده به دیدار مـ❣ـادرش
💞تعظیم توبه اونه که برهست #واجب است
🌸ازاین به بعد #بوسه براین دست واجب است
#میلاد_باشکوه_حضرت_فاطمه_زهرا_گرامی
#روز_مادر❣🌸❣
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰این #اواخر کمتر حرف میزد. زمانی که از تهران برگشته بود بیشتر مشغول #خودسازی بود. از خودش کمتر میگ
🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷
🔹اهل ذکر بود. گاهی به #شوخی می گفت: من ۲۰۰۰ تا یا حسین حفظ هستم😅 یا می گفت: امروز هزار بار ذکر یا حسین گفتم.
🔸عاشقـ❤️ #امام_حسین و گریه برای ایشان بود. واقعاً برای ارباب با سوز اشکـ😭 می ریخت.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷 🔹اهل ذکر بود. گاهی به #شوخی می گفت: من ۲۰۰۰ تا یا حسین حفظ هستم😅 یا می گفت: امروز هزار بار
7⃣0⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰در میان فیلم ها به #خداحافظ_رفیق خیلی علاقه داشت. سی دی📀 فیلم را تهیه کرد و برای خانواده پخش نمود📽
🔰خواهرش می گفت: من مدتها فکر میکردم💭 #هادی هم مثل آدمهای درون فیلم، هر شب با موتور🏍 و با دوستانش به #بهشت_زهرا (س) میرود. صحنههای این فیلم همهاش جلوی چشمهای من است. همهاش نگران بودم میگفتم نکند #شباهتهای هادی با محتوای فیلم اتفاقی نباشد⭕️
🔰هادی مثل ما نبود❌ که تا یک اتفاقی میافتد بیاید برای همه تعریف کند. #هیچ_وقت از اتفاقات نگرانکننده😰 حرف نمیزد. #آرامش در کلامش جاری بود.
🔰برادرش میگفت: #نمیگذاشت کسی از دستش ناراحت شود، اگر دلخوری🙁 پیش میآمد #سریعاً از دل طرف درمیآورد. هادی به ما میگفت یکی از خالههایمان را در کودکی ناراحت کرده💔 اما نه ما چیزی به خاطر داشتیم نه #خالهمان.
🔰ولی همهاش میگفت باید بروم #حلالیت بطلبم. هیچوقت دوست نداشت کسی با دلخوری از او جدا شود💕
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬نماهنگ ویژه هدیه به ساحت قدسی
❣ #حضرت_زهرا(س) و تقدیم به
❣ #مادران_شهدا
❣و #مادران_چشم_انتظار
🌷گویند بهشت در زیر #پای_مادر است
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شبی🌙 که در تاریکی در #سوریه گیر میکنند. #سیدمصطفی برای اینکه بتواند متوجه حضور دشمن👹 بشود کولهها را پر از قوطی کنسرو میکند
و دور تا دور محل اقامتشان میچیند و در واقع یک #حفاظ_صوتی میسازد. اینکه یک رزمنده #نوجوان در شرایط حساس و ملتهب میتواند با دل و جرأت💪 و مانند یک #فرمانده عمل میکند، جالب توجه است.
#سید_مصطفی_موسوی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠#راز_کانال_کمیل ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 3⃣4⃣ #قسمت_چهل_وسوم 🔻یا زهرا ✨صبح روز ششم نبرد و پنجم
﴾﷽﴿
📚 #داستان_واقعی
#راز_کانال_کمیل
✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭
4⃣4⃣ #قسمت_چهل_وچهارم
🔻شهادت سیدجعفر طاهری
✨پنج روز از محاصره بچه ها در کانال می گذشت. در این مدت، آفتاب، سرما، غربت و تنهایی، جراحت، تشنگی و گرسنگی، همه و همه تمرین مقام صبر و رضای یاران خمینی بود. تا فنای فی الله شدن راهی نمانده بود. بچه ها جانانه ایستاده بودند و مقاومت می کردند. تقریبا همه بچه ها زخمی شده بودند. حتی دیگر چفیه و یا زیرپوشی برای بستن زخم ها پیدا نمی شد. زخم های پیکر بچه ها، دهان باز کرده بود.
✨عرصه بر بچه ها تنگ شده بود و دشمن مصمم شده بود تا با تنگ تر کردن حلقه ی محاصره و ریختن آتش شدیدتر، کار کانال را یکسره کند. ابتدا کماندوهای بعثی بعد از یک ساعت درگیری بچه های گردان حنظله را که از شب قبل محاصره شده بودند را قتل عام کردند و سپس از چند طرف به کانال دوم سرازیر شدند. تعدادشان بسیار زیاد بود. بچه ها آخرین تیرهای خود را شلیک کردند. دیگر چیزی نبود که با آن بشود مقاومت کرد.
✨یکی از کماندوهای بعثی دشمن توانست خودش را به بالای کانال برساند. او با آر پی جی، به سمت نیروهای بدون سلاح در کانال شلیک کرد. راکت او نزدیک سید جعفر طاهری منفجر شد. یکباره سر و دست سید جعفر طاهری از پیکرش جدا شد و چند متر عقب تر افتاد! همین چند روز پیش بود که او سهمیه ی آبش را به یک اسیر بعثی بخشید. حالا با لب های خشکیده از عطش، در میان خاک و خون جان می داد.
👈 #ادامه_دارد...🖊
📚منبع :کتاب راز کانال کمیل
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✫⇠#راز_کانال_کمیل
✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭
5⃣4⃣ #قسمت_چهل_وپنجم
🔻 #شهادت_ابراهیم_هادی
✨محمد شریف هم به شدت زخمی شد. محمد در لحظه شهادت به دوستش گفت: «به #مادرم بگو برود شاه عبدالعظیم و مرا دعا کند.» بعد دستش را بالا گرفت و با صدای لرزان، اما با حالت عرفانی خاصی فریاد زد:« مهدی جان، دست مرا بگیر» بچه ها دیدند که در لحظه شهادتش، چگونه چهره ی معصومانه ی او از شادی شکفت! او به نقطه ای خیره شد و چشمانش برق زد. حال همه ی نیروها منقلب بود. هر لحظه منتظر حضور نیروهای دشمن بالای سر خودمان بودیم.
✨در همین حال یکی از بچه ها از انتهای کانال به سمت ما دوید و فریاد زد: «ابراهیم هم شهید شد.» یکباره رنگ از چهره ام پرید. همه ی خاطرات این چند روز در ذهن من مرور شد. دیگر امیدم را از دست دادم. لحظه های آخر مقاومت بچه ها در کانال بود. یکی با بی سیم توانست با فرماندهان در عقبه تماس برقرار کند. او گفت: «سلام ما را به امامان برسانید. از قول ما به امام بگویید همان طور که فرموده بود، حسین وار مقاومت کردیم، ماندیم و تا نفر آخر جنگیدیم.»
✨یکباره چندین لوله اسلحه عراقی ها را بالای کانال دیدیم. کماندوهای عراقی به بالای کانال رسیدند. لحظاتی بعد صدها لوله ی اسلحه به سمت ما نشانه رفته بود! ما نیز مشغول گفتن شهادتین بودیم. نمی دانم می شود آن لحظات را بر روی کاغذ آورد؟!
#ادامه_دارد...🖊
📚منبع :کتاب راز کانال کمیل
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_6041781721358140492.mp3
4.39M
🎤مداحی #سیدرضا_نریمانی
در وصف #شهید_محسن_حججی
🌷رفتی وحالا پسرت علی شده مرد خونه😭
#پیشنهاد_دانلود👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh