🌷شهید نظرزاده 🌷
چقدر دلتنگ نگاهت میشم هر روز،هر شب،هر لحظه.. و تو چقدر زیبا به قلب بیقرارم عشق و آرامش هدیه میکنی❤️
#شهادت
داستان ِماندگاری #آنانی است
که دانستند دنیـ🌍ــا جایِ ماندن نیست❌
در گیر و دارِ همه ی دلواپسی ها💔
مأمن و پناهِ #دلتنگی هایمان هستید😔
روحت شاد برادر شهیدم
#شهید_سعید_سلمان
شهید نیروی انتظامی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣ 2⃣1⃣ #قسمت_دوازدهم چشمامو سریع انداختم پایین... گرچه سر اونم پایین بود،
📚 #رمان
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
3⃣1⃣ #قسمت_سیزدهم
_انقدر حال الانم ضایع است که بهم میخندین😐
یعنی من غلط کردم گفتم این اصلا منو نگاه نمیکنه 😳با این که سرش پایین بود نمیدونم چطور فهمید من داشتم لبخند میزدم، ای نامرد نکنه بالاسرتم چشم داری!!☺️🙈
کمی خودمو جمع و جور کردم و سعی کردم رومو بیشتر با چادر بگیرم
- من اصلا به حال شما نمیخندم، شما امرتونو بفرمایین
نفسشو با کلافگی بیرون داد و گفت:
_خب ببینین من خیلی وقته با مادرم مخالفت میکنم که نمیخام ازدواج کنم اما ایشون اصرار دارن ..😐
کمی سکوت کرد و ادامه داد:
_دلیل مخالفت منم اینه که نمیخام وقتی نیستم یه نفر بدون من تنها باشه، من از وقتی از پاریس برگشتم دنبال کارای رفتنم به #سوریه ... راستش، راستش یکی از دلایل برگشتن از پاریس هم، #سوریه بود، طاقت نیاوردم تو آسایش و آرامش اونجا زندگی کنم و خبر #شهادت بهترین دوستمو بشنوم، ببینین من ... من ...
باز سکوت، باورم نمیشد .. 😧
حرفایی رو که داشتم می شنیدم غیر قابل باور بود، امکان نداره حقیقت باشه، میخواد بره جنگ، نه ...
باور نمیکردم که این آقای از خارج اومده دلش می خواد بره سوریه برای جنگ اصلا رفتاراش تناقض داشت و به یه آدم خارج رفته نمیخورد !
همین حرف زدنش با یه دختر یعنی واقعا وقتی تو خارج هم با دخترا حرف میزد اینجوری استرس میگرفت !!
یا فقط با من مشکل داره!😥😧
#ادامہ_دارد....
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس 🌸❣
4⃣1⃣ #قسمت_چهاردهم
نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
_بذارین راحتتون کنم .. شما بهم جواب منفی بدین وقتی اومدیم خاستگاری، و اینکه نمیخوام هیچکس بفهمه که من گفتم جواب منفی بدین حتی برادرتون، شما اگه جواب منفی بدین من دیگه راحت میرم،آخه مطمئنم که موندنی نیستم!
"موندنی نیستم موندنی نیستم موندنی نیستم "
چند بار باید جمله آخرش تو ذهنم اکو میشد،
موندنی نیست یعنی چی؟
جواب منفی بدم چرا؟ چی میگفت؟
احساس کردم تمام بدنم یخ کرده،
حتی دیگه صدای هیچی رو نمیشنیدم و نه جایی رو میدیدم فقط یاس بود، همه جا یاس بود و یاس ...😣
بعد کمی سکوت گفت:
_خواهش میکنم کمکم کنین بزارین مادرم بفهمن الان وقت زن گرفتنم نیس من دنبال کارای رفتنم و مادرم دنبال پابند کردنم به اینجا، دیگه همه چی رو به خودتون سپردم، یاعلی😔✋
قدم برداشت که بره.....
و من همچنان خشکم زده بود چی میگفتم بهش چی داشتم بگم ..
در حال رفتن کمی به طرفم برگشت و گفت:
_راستی برای حرف زدن با شما از برادرتون اجازه گرفته بودم! حلال کنید که وقتتونو گرفتم😔☝️
بازم زبونم نچرخید چیزی بگم،
وقتی کاملا دور شد آروم آروم سمت مهسا رفتم و نشستم کنارش،
نمیدونم چم شد، فقط خیره بودم به روبروم،
حتی جواب مهسا رو که اصرار داشت بدونه ما چی می گفتیم رو نتونستم بدم،
همه چیزو تموم شده می دیدیم ..
تموم شد معصومه!
تموم شد،
قصه ی تو و عطریاست همین جا تموم شد، دیگه تموم شد .....😣😞
#ادامہ_دارد....
💌نویسنده: بانو گل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▣در مجلس #مظلومیّت مردِ غریب
◾️بنگرکه دلمـ❤️
▣میان غمخانه😔 گم است
▣این ناله ز ماتمِ #امامِ_هادی ست
◾️معصوم دوازدهم
▣امامِ #دهم است
🏴 #شهادت جانسوز #امام_علی_نقی(ع) تسلیت باد🏴
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷 🔹اهل ذکر بود. گاهی به #شوخی می گفت: من ۲۰۰۰ تا یا حسین حفظ هستم😅 یا می گفت: امروز هزار بار
🔹سال 1367 بود که #محمدهادی یا همان هادی به دنیا آمد. او در #شب_جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه🏴 به دنیا آمد.
🔸وقتی تقویم🗓 را که می بینند درست مصادف است با #شهادت_امام_هادی (علیه السلام ) بر همین اساس نام او را محمدهادی می گذارند😊
🔹عجیب است که او #عاشق و دلـ❤️ـداده #امام_هادی (علیه السلام) شد و در این راه و در شهر امام هادی (علیه السلام) یعنی #سامراء به شهادت🌷 رسید.
#شهید_هادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹سال 1367 بود که #محمدهادی یا همان هادی به دنیا آمد. او در #شب_جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه🏴 به
6⃣1⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠هادی عشق منه
🔰اوائل فروردین 1386📆 بود و مثلا به عنوان نیروی #داوطلب یا بهاصطلاح #خادم، در پادگان دوکوهه مستقر بودیم. در جمعمان👥 شخصی داشتیم به نام م.ع👤 که از نیروهای واحد فرهنگی #لشکر 27 محمد رسولالله(ص) بود و با وجود قد و قواره کوتاهی که داشت، مدام احساس گرسنگی میکرد و سیرمونی نداشت.
🔰 #هادی هم تازه به جمعمان اضافه شده بود.
یک روز، بعد از خوردن ناهار🍜، م.ع شروع به گلایه کرد که "غذا #کم بوده و من سیر نشدم🚫 و ..."
🔰هادی بدون سر و صدا از اتاق بیرون رفت🚪 و بعد از چند دقیقه⏱ با چند #ظرف یکبار مصرف به جمع ما برگشت و ظرفهای غذا🍲 را گذاشت وسط و گفت: #بفرمایید.
🔰م.ع همین که چشمش به غذاها افتاد😍 کنترلش را از دست داد و به سمت #غذاها حمله کرد و مشغول خوردن شد. در حالی که با ولع پشت سر هم #قاشق_غذا را به طرف دهانش میبرد، مدام تکرار میکرد:
" #هادی_عشقه_منه".😅
🔰از آن روز به بعد، ما هم #هادی را "هادی عشقـ❤️ من" صدا می زدیم. حدود #هفت_سال بعد، در حالی خبر پرواز🕊 هادی را شنیدم که هفت سال بود از او خبر نداشتم😔
راوی: علی اصغر بهمن نیا
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh