eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
✫⇠ ✫⇠ بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣4⃣ 📖محمدحسین پشت سر هم حرف میزد _میدانی چرا همیشه برنج های تو به هم میچسبند⁉️ چون کم میریزی. سر تا پای را نگاه کردم. اشک توی چشم هایم جمع شد. قدش به زحمت به گاز میرسید. 📖پسر کوچولوی هفت ساله ی من😢 مردی شده بود. ایوب وقتی برگشت و قاب را دید، محمدحسین را توی بغلش فشار داد +هیچ چیز انقدر ارزش ندارد❌ که ادم به خاطرش از بچه اش برنجد 📖توی فامیل پیچیده بود که ربابه خانم و تیمور خان، دختر شوهر نداده اند. انگار خودشان کرده اند، بس که با ایوب مهربان بودند💖 و مراعات حالش را میکردند. 📖اوایل که بیمارستان ها پر از مجروح بود و اتاق نداشت ایوب را نیمه بیهوش و با لباس بیمارستان تحویلمان میدادند. تاکسی🚗 اقاجون میشد اتاق ریکاوری، لباس ایوب را عوض میکردم و منتظر حالت های بعد از بی هوشیش مینشستم تا برسیم خانه. 📖گاهی دستگیره ماشین را میکشید وسط خیابان پیاده میشد. اقاجون میدوید دنبالش😔 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
narimani-navadiha-ir_c7d10.mp3
7.17M
🎵 #صوت_شهدایی 🌴میگفت میخوام برم بشم فدای زینب 🌴یه عمره که شنیدم از غمای زینب 🎤🎤سید رضا #نریمانی #بسیار_زیبا_و_دلنشین👌👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
★ #رفتنش نقطه ی پایانِ #خوشی هایم بود ★دلمـ♥️ از هر چه و هرکس که بگویی #سیر است 😔 #شهید_سیدرضا_طاهر #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ 🌱باران🌧 هر لحظه 🌺به یاد #چشمهایت می بارد 🌱خورشید در آرزوی روی #تو 🌺طلوع می کند 🌱و دریا با #رویای نورانیِ 🌺نوازش تو موج🌊 می زند ‌ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#صبح لبخند شماست و آفتابـ☀️ ازکرانه لبانتان #هـرروز طلوع می کند #بخندید که مشرق نگاهـتان😍 دل مغربی ام💔 را آب می کند #شهید_محمدتقی_سالخورده #شهید_حسین_مشتاقی #سلام_صبحتون_شهدایی 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_6030379498015295463.mp3
4.59M
🔊 #تلنگر 💽 یاران ضعیف‼️ 🎤 #استاد_عالی 🎧 گوش کنید و نشر دهید📡 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂22 بهمن بود که تلویزیون📺 داشت لحظات حضور #رهبر را در قطعه شهدا نشان می داد، یک دفعه دیدم رهبر سر #م
🕊🌹🍃 ✨دستم نمیرسد به بلندای✨ ✨آسمان شهادت... ✨اما دست به دامان تو میشم ای شهید✨ ✨تا شاید مرا ضمانت کنی.... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊🌹🍃 ✨دستم نمیرسد به بلندای✨ ✨آسمان شهادت... ✨اما دست به دامان تو میشم ای شهید✨ ✨تا شای
6⃣1⃣2⃣1⃣ 🌷 ✍به روایتی از خواهر شهید: ☘ آخرین باری که می خواست به سوریه برود خیلی مهربان شده بود😇 با مادرم که خداحافظی می کرد یکی از همسایه ها دیده بود که چندباری برگشت و مادر را نگاه کرده بود 😢 ☘تا مدت ها شهادت برادرم را باور نمی کردم 😞 وقتی به ماموریت می رفت، می گفت، برمی گردم، چون می دانست من خیلی حساس هستم حرفی نمی زد که ناراحت شوم.👌 ☘روزی که شهید شد🕊 من خبر نداشتم، کسی هم جرات نداشت به مادرم حرفی بزند. بستگان پیراهن سیاه می پوشیدند اما اصلا متوجه نبودم به ما گفتند پاهایش قطع شده، باز خیلی ناراحت نبودیم می گفتیم پای مصنوعی می گذارد خدا را شکر که زنده است.✋ 🍀شب که دیدیم جلوی خانه بنر می زنند مادرم غش کرد، برادرم که ناراحتی قلبی داشت زیر سرم رفته بود،🛌 من اصلا باور نمی کردم😭 🍀فردا که حتی پیکرش را آوردند باز هم باورم نمی شد، حس می کردم خواب هستم. می خواستم صورتش را ببینم تا باور کنم. وقتی پیکر را آوردند خیلی اصرار کردم که حداقل صورتش را ببینم. صورتش را که دیدم انگار داشت لبخند می زد ☘همیشه عذاب وجدان داشتم که او را اذیت کردم. با این همه سجاد همیشه هوای من را داشت، همیشه دعا می کنم که من را ببخشد. ☘تا اینکه یک شب خوابش را دیدم و پرسیدم سجاد تو از من راضی هستی؟ او هم فقط لبخند زد.🙂✌️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌹شهیدی که خودش خبر شهادتش را به مادرش داد🌹 #شهید_محمد_اتابه 🔰مادر شهید می گفت: شب شهادت محمد، خودش به خوابم آمد!! 🔰محمد روبرویم ایستاده بود.. دیدم روی لباس محمد خون و روی سرش خاک هست آمدم خاک را پاک کنم! 🔰محمد به من گفت: مامان جان خاک را پاک نکن این خاک تبرک سوریه است. همان لحظه از خواب بیدار شدم، دقایقی بعد خبر شهادت محمد را دادند #شهید_محمد_اتابه🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحہ ۱۴۷ استاد پرهیزگار .MP3
841.4K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه انعام✨ #قرائت_صفحه_صدوچهل_وهفتم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
◀خواستن 🌷می خواست که به اینجا برسد. هدف گذاری کرده بود و برنامه هایش را مدیریت کرده بود. خیلی جاها
◀شوخ طبعی 🌷شوخی زیاد می کرد 😄 و پایه ی خنده ی دوستان بود. آمد در مغازه. پرسیدم: " وامت جور شد؟ " گفت: 🌷" مگه خبر نداری؟! "😕 بعد از جیبش چند تا ده هزار تومانی درآورد 🌷و گفت: " این وام من، اومدم باهاش پوشک بخرم، بچمم توش خراب کاری کنه! "😅 برشی از کتاب صفحه ی ۷۴ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❣محمدجعفر حسینی» با نام جهادی «ابوزینب»، از فرماندهان لشکر فاطمیون صبح امروز (شنبه) به همرزمان شهیدش پیوست. ❣وی متولد سال 1363 از نیروهای قدیمی بود که اولین بار پیش از تشکیل لشکر فاطمیون برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) به همراه نیروهای ایرانی به سوریه رفت، بعد از تشکیل لشکر فاطمیون به همت ابوحامد عضو این لشکر شد و از همرزمان شهید مصطفی صدرزاده، ابوحامد، حجت و دیگر فرماندهان شهید این لشکر بود. ❣او از فعالین عرصه جهادی و فرهنگی در حوزه مهاجرین بود که با تشکیل ستاد ویژه در حماسه حسینی خدمت می‌کرد و با تشکیل هیأت شهدای گمنام افغانستانی و دوره‌های آموزشی ویژه مهاجرین قدم‎های اثرگذاری را در جهت توانمندسازی دانشجویان و جوانان افغانستانی در ایران برداشت. ❣وی در سال 96 در اثر اصابت موشک به شدت مجروح شد که این سال‌ها را با درد و رنج ناشی از مجروحیت سپری کرد تا سرانجام در سن 35 سالگی به شهادت رسید. از وی دو فرزند به یادگار مانده است. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
نریمانی خانواده شهدا.mp3
13.52M
نمی دونی تا به کی باید آقا بمونم رفیقان شهید بشن🌷 ولی من جا بمونم دنبالم #شهادتم ولی عرضه ندارم یه نگاه به من بکن میدونم گنه کارم😭 🎤با نوای #سید_رضا_نریمانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 😭😭 گاهے باید آدم خودش را ڪند ... پیدا ڪند 🔸خودش را ... 🔸دلــشـ♥️ را ... 🔸عقلش را ... گاهے در این راه پر پیچ و خم🔄 ✓مردانگے ،✓غیرتــ ، ✓دین ، ✓عزتــ ، ✓شرفـــ ، ✓تقــوا را گم مےڪنیم🔴 ... را پیدا ڪنیم ببینیم کجاے قصہ ایم 🔺ڪجاے (عج) هستیم 🔻ڪجا بہ درد آقا خوردیم 🔺ڪجا مثل آقا عمل ڪردیم 🔻ڪجا مثل اینقدر ڪار ڪردیم تا از خستگی شویم ♦️ڪجا مثل شهید ابراهیم هادی برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده ڪردیم بہ قول بچہ هاے تفحص نقطه صفر صفر و گِرا دست (س) خودمان را دودستے بسپاریم به دست بے بے قسمش بدهیم بہ مولاے غریبمـــــان تا دستمان را بگیرد نگذارد در این دنیاے پر گناه🔞 غافل بمانیم ‌ غافل بمیـــــریم 😔 ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃| از همان کودکی مدل مویش را هم مدل موی خیرالله شانه میزد و میگفت ؛ دوست دارم مثل برادرم #شهید شوم . روزهای آخر میگفت؛ انگار هر جا که میروم خیرالله را میبینم، دیگر وقتِ رفتن شده ...! |🍃 #شهید_سیدجواد_اسدی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #لذت_آغوش_خدا 158 #ولایت 17 #استاد_پناهیان🔻 🔷 یکی از باورهای بسیار مهم در اعتقادات دینی ما، ب
❣﷽❣ 159 18 🔻 🔷 معمولا آدم خوبا باورشون نمیشه که "بعضیا ممکنه خیلی کثیف باشن...."🚫 🎴👈 مثلاً به بعضیا میگی که "حتی برای غذای تو" هم نقشه میکشن تا تو رو نابود کنن!🍟🍕🍔 🔺میگه نه بابا مگه میشه؟!🤔🙄 🔺اونا هم دارن زندگیشون رو میکنن! 🔺شما زیادی مشکوک هستی!😌 ‼️❕‼️ ✅ باورش سخته اما خب برای رسیدن به باید این موضوع رو باور کنی بعد رد بشی....👌 🚸🔴 اگه باور نکردی، جنایت کارا و و انقدر جنایت میکنن تا باور کنی و کسی نیاز نباشه برات قسم بخوره...! 😒 -- آقا اینا رو گول زدن!😌 🔷 ای بابا این چه حرفیه؟!😒 چرا باور نمیکنی که بعضیا خیلی پست هستن؟؟ چرا هی توجیه میکنی!!❌⚠️ 😕 این که گول خورده، اون یکی که نظرشه، اون یکی که اشتباهی شده و...! ببخشید پس جهنم برای کی ساخته شده؟!😒 🔥🔥♨️🔥🔥 ✔️✔️ بشریت تا باور نکنه رو که ممکنه در دلِ افرادی وجود داشته باشه 🖇👈 و این که بعضی از انسان ها به شدت "مستحق عذاب جاودانه" هستند، به ظهور حضرت ولی عصر (عج) نمیرسه...... ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_44794422.mp3
5.36M
⏯پادكست 🎧با موضوع #شرایط_ظهور 4⃣ 🎤استاد #حسین_پور 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰اشک با طعم شیرکاکائو 🔸یک سال فقط یک کارت برای ورود به #بیت_رهبری دادند. من اصرار داشتم که محمدرضا
بقول 🌙: هروقت امتداد نگاهت به حرام نرسید •/شهیدی/•. و شما در این آشفته بازار... چه قشنگ نگاهت را روی کفش هایت ثابت کردی... پی‌نوشت: در کوی‌نیک‌نامان ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠معرفی کتاب 8⃣2⃣ 📗 خدای خوب ابراهیم 🌷☘🌷☘ 🔰محتوا: 📖 این کتاب زیبا شامل 178 روایت و خاطره زیباست که
💠معرفی کتاب 9⃣2⃣ 📗 تنها زیر باران 🌷☘🌷☘ 🔰محتوا: 📖این کتاب شامل روایت هایی خواندنی و متفاوت از زندگی فرمانده محبوب و دوست داشتنی می باشد. 🔰برشی از کتاب: 🌷والسلام علیکم را گفته و نگفته، صدای صلوات دشت را پر کرد. در یک چشم‌ به‌ هم‌زدن، دورش شلوغ شد؛ شلوغ و شلوغ‌تر. 🌷از دور، هرچه چشم چرخاندم نتوانستم ببینمش. داشتم نگران می‌شدم که دیدم روی شانه بلندش کردند، بردندش توی دل جمعیت. 🌷همان‌هایی که یک‌صدا ساز رفتن می‌زدند، حالا یک‌صدا شعار می‌دادند: فرمانده‌ی آزاده، آماده‌ایم آماده. فرمانده‌ی‌ آزاده، آماده‌ایم آماده... 🌷از آن روز، دو ماه گذشت تا اولین نیروها رفتند مرخصی.... 📚 در ضمن مسابقه کتابخوانی با محوریت این کتاب برگزار میگردد. 🎁همراه با اهدای جوایز ارزنده ⏰ زمان مسابقه: از ۱۳ آبان تا ۱۲ بهمن ۹۸ 💯خواندن این 📚 را از دست ندهید. 🌐 این کتاب را میتوانید از کتابفروشی های سراسر کشور تهیه نمود. خرید اینترنتی: www.hamasehyaran.ir 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣4⃣ #قسمت_چهلم 📖محمدحسین
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 1⃣4⃣ 📖مامان با اینکه داشت💥اما به ایوب فشار نمی اورد. یک بار که حال ایوب بد بود، همه جای خانه را دنبال قرص هایش گشت حتی توی کمد دو در قدیمی مامان، ظرف های چینی را بود، دستش بریده بود و کمد خونی شده بود. 📖مامان بی سر و صدا کمد را برد حیاط تا اب بکشد. حالا ایوب خودش را به اب و اتش میزد تا محبتشان💖 را جبران کند. تا میفهمید به چیزی احتیاج دارند حتی از راه دور هم ان را تهیه میکرد. بیست سال از عمر مامان میگذشت و زهوارش در رفته بود. بدون انکه به مامان بگوید برایش یخچال قسطی خریده بود و با وانت🚚 فرستاد خانه 📖ایوب فهمیده بود اقاجون هر چه میگردد کفشی👞 که به پایش بخورد پیدا نمیکند. تمام را گشت تا یک جفت کفش مناسب برای اقا جون خرید. ایوب به همه محبت میکرد. ولی گاهی فکر میکردم بین محبتی که به میکند با پسرها👥 فرق دارد. 📖بس که قربان صدقه ی هدی میرفت. هدی که مینشست روی پایش ایوب انقدر که کلافه میشد، بعد خودش را لوس می کرد و میپرسید: -بابا ایوب، چند تا بچه داری⁉️😉 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh