eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحہ ۱۴۵ استاد پرهیزگار .MP3
739.6K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه انعام✨ #قرائت_صفحه_صدوچهل_وپنجم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✳️ #مستاجرداری شهید مختاربند 🔹من حدود دو سال #مستاجر شهید مختاربند بودم. روز اول كه با ايشان براي
#ای_شهـید ازمیله های این #قفس نگاهم میرسد به تـ🌷ــو #تویی که رها شده ای ازهمه تیر و ترکشهای #گناه جدا شده ای💕 از این تن خاکی #پرواز را یادم بده ای پرستوی عاشق🕊♥️ #شهید_حمید_مختاربند🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#ای_شهـید ازمیله های این #قفس نگاهم میرسد به تـ🌷ــو #تویی که رها شده ای ازهمه تیر و ترکشهای #گناه
5⃣1⃣2⃣1⃣ 🌷 💠به امید دیداری دوباره 🌷شهید مختاربند رو اولین بار، ۱۲ تیر ماه سال ۹۱ دیدم. اینکه دقیق میگم، مطمئنم که میگم. قبل از کنکور رفتم برای مصاحبه جهت پذیرش حوزه علمیه، گفتن باید بری دنبال ، من هم چون وقت نداشتم، برگشتم کنکور رو بدم و بعد کنکور برم. 🌷با اصرار خانواده کنکور دادم ولی علاقه ای به دانشگاه رفتن نداشتم.کنکور رو دادم و بعد عازم قم شدم. شنبه از خوی با دوستم که اونم تازه کنکور داده بود حرکت کردیم. با اتوبوس داغونی که داشتیم، یکشنبه ظهر رسیدیم و فقط وقت کردم تا برم مدرسه حقانی، حتی برای حرم حضرت معصومه هم فک کنم بعد انجام کارام رفتم. 🌷فردای اون روز داشتم دنبال امام باقر میگشتم که آدرسش رو اشتباهی دادن بهم و رفتم امام باقر. فک کردم حوزه‌ست، با خودم گفتم پس چرا اینجوریه. گفتم حتما کلاساش بغلشه و اینجا فقط نماز میخونن و من چون موقع نماز رسیدم گفتن بیام اینجا. 🌷گفتم مسئول کیه اینجا؟ آقای یا بهتره بگم: رو نشونم دادن. رفتم نزدیک و باهاشون حرف زدم، مدارک منو گرفتن و نیگا کردن، گفتن اینجا مدرسه امام باقر نیس، اینجا فقط مسجده. از این جهت نمیتونم کمکت بکنم اما یه اهل زنجان رو نشونم دادن و گفتن راهنماییم کنه و بعد گفتن: جایی داری شب بمونی؟ 🌷گفتم: نه. قرار شد با دوستم شب موقع نماز مغرب اونجا باشیم. موقع اذان رفتیم و بعد نماز، از ایشون اصرار و از ما انکار که بریم خونه ما. گفتن یک یا دو تا از پسراشون هستن و باعث افتخارشونه که به سربازهای خدمت کنن. ( تو سربازی کردی و ما سرباری بیش نیستیم ای ) 🌷خلاصه ما قبول نکردیم و قرار شد بریم پایگاه بسیج که بغل مسجد بود؛ بخوابیم. کلید رو هم دادن به خودمون که راحت باشیم. هیچ نمیدونم چرا حتی جزئیات ماجرا هم یادم نرفته که غذا هم برای ما گرفتن، با پیاز و نوشابه. یادش بخیر، غذا بود و به آشپز غذاخوری اونجا گفته بودن برامون اضافه هم کشیده بودن. دل سیر خوردیم و شدیدا چسبید. لحاف و پتو هم حتی آوردن برامون. 🌷بعد دو شب موندن اونجا، قرار شد که کلید رو حوالی ساعت یازده ببرم بغل کفشداری فک کنم یازده یا سیزده، اونجا بدم بهشون. حرم بودن. رفتم کلید رو دادم و برگشتم شهرمون و این خاطرات همچنان توی ذهن من مونده از این شهید بزرگوار مخلص انقلابی متواضع. 🌷انگار نه انگار که از فرماندهان هستن. توی یه پایگاه بسیج کوچولو در کوچه باریک، مخلصانه و بی ریا داشتن خدمت میکردن. به امید دیداری دوباره ای مجسم. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✒️📃 👌یـــــ❗️ـــڪ تلنـــ⚠️ــــگر #شهادتـــــ، معطّل مــن و تـــو #نمی_مانــد تــو اگـر #سرباز_خدا نشوی، دیگری #میشود... شبیه #شهدا رفتار کنیمـ #تلنگــــر🔔🔔 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
توی قلعه گنج کرمان، بچه های فقیر و ماه ها حموم نرفته ی #کپرنشین رو بغل میکرد، #نوازش میکرد، میبوسید
💞اهل قهر و دعوا نبودیم، یعنی از اول قرار گذاشت. در جلسه ی خواستگاری به من گفت توی زندگیمون چیزی به اسم قهر نداریم، نهایتا نیم ساعت 🚫 💞وقتی قهر میکردم می افتاد به لودگی و مسخره بازی. خیلی وقت ها کاری می‌کرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم 😂😃، می‌گفت آشتی، آشتی و سر قضیه را به هم می‌آورد... 💞اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیری ها نبود، میرفت جلوی ساعت مینشست، دستش را می‌گذاشت زیر چانه و میگفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد! باید تا نیم ساعت آشتی میکردم.😅 ❣ می‌گفت ' قول دادی باید پاشم وایستی!❣ 📚 قصه دلبری 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطـره اے بسیار زیبا و شنیـده نشده از •••|شـهدا بودن که خدا خریدشون ما هم باید برا خاص باشیم که خدا بخردمون|••😔 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #لذت_آغوش_خدا 156 #ولایت 15 #استاد_پناهیان🔻 ✅ "رضایت خدا به رضایت پدر و مادر بستگی داره" ⭕️ ا
❣﷽❣ 157 16 🔻 💫✨ امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمودند: آیا می‌خواهید شما را از زیرک‌ترین آدم‌ها و احمق‌ترین آنها باخبر کنم؟ 🔹 گفتند: بله یا رسول الله(ص) 🌺 حضرت فرمودند: زیرک‌ترین آدم‌ها کسی است که "از خودش حساب بِکشد" و برای بعد از مرگ خود کار کند ؛ و احمق‌ترین آدم‌ها کسی است که از هوای نفس تبعیت کند و فقط از خدا "آرزوهای خودش" را بخواهد.... 🔷 از حضرت پرسیدند: آن انسان زیرک چگونه نفس خود را محاسبه می‌کند؟🙄🤔 🌷 حضرت فرمود: آن مؤمن هر روز به نفس خود می‌گوید: 👈 ای نفس... این روزی که گذشت دیگر برنمی‌گردد.... امروز چه کار کرده‌ای؟؟؟ آیا حاجت کسی را برآورده کردی؟ ✅🌹"بعد از محاسبه اگر خواستی گناهان تو پاک شود بر پیامبر و اهل بیت(ع) و درود بفرست."✨💫 📚 تفسیر منسوب به امام حسن عسگری(ع) /ص ۳۸ ✔️ صلوات فرستادن در واقع "یه نوع " هست. ❤️💚 ابراز دوستی با اهل بیت و پیامبر (ص) باعث میشه که خدا از گناهانِ انسان بگذره. 🌷 صلوات یعنی ای پیامبر و اهل بیت بزرگوار، من با اظهار دوستی و نسبت به شما "میخوام دلتون رو به دست بیارم" تا خدا از من راضی بشه. 💖💞 ❣️ ممنونم از مهربانی و لطف شما..... ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_43557791.mp3
5.64M
⏯پادكست 🎧با موضوع 2⃣ 🎤استاد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰همیشه دوست داشت #پلیس شود مجید پسر شروشور محله🏘 است که دوست دارد پلیس شود. دوست دارد بی‌سیم📞 داشته
🔸مجید سوزوکی به خاطر عشقش♥️ رفت جبهه اما مجیدِ من به خاطر #دفاع از حرم از #عشقش دِل کَند💕 🔹مریم از کمالات و جمال کم نداشت؛ ۲سال📆 تمام هم‌دیگه رو می‌خواستن، حتی هدیه‌های #نامزدیش رو هم خریده بودیم😔 #شهید_مجید_قربانخانی #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خاطره🌸🍃 شیوه خاصی برای درس خواندن📖 داشت که تحت هیچ شرایطی آن را #تغییر نمیداد❌ برایش فرقی نمیکرد س
🔰اشک با طعم شیرکاکائو 🔸یک سال فقط یک کارت برای ورود به #بیت_رهبری دادند. من اصرار داشتم که محمدرضا برود بعد از مشورت، او انتخاب شد✅ #خواهرش می‌خواست که او را بفرستم، اما نمیشد. 🔹تا فهمید که #رضایت دادیم برود سر از پا نمی‌شناخت، دوم دبیرستان بود. اولین بارش بود که تنها👤 می رفت؛ وقتی از بیت برگشت، چشم ها و #صورتش قرمز شده بودند 🔸از روحیاتی که از او می شناختم مطمئن بودم که مسیر #بیت تا خانه را گریه کرده😭 و از دیدن چهره #رهبر منقلب شده است‌. هر چه اصرار کردیم از فضای آن جا بگوید و دلیل #گریه هایش چیست⁉️ اما یک کلام هم حرف نزد 🔹پافشاری ما را که دید با حالت شوخی گفت : #شیرکاکائو و کیکش خیلی خوشمزه بود😋 #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 6⃣3⃣ #قسمت_سی_وششم 📖به تل
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 7⃣3⃣ 📖دلم پر بود. چند روز پیش هم سر دستکاری کردن دوز قرص هایش بحثمان شده بود. سرخود دردش که زیاد میشد، تعداد قرص ها را کم و زیاد میکرد. بعد از چند وقت هم درد نسبت به مسکن ها مقاومت میکرد و بدنش به داروها جواب نمیداد. 📖از خانه رفتم بیرون، دوست نداشتم به قهر بروم خانه اقاجون. میدانستم یکی دو ساعت بیرون از خانه باشم ارام میشوم. رفتم خانه عمه، در را که باز کردم، اخم هایش را فوری توی هم کرد. _شماها چرا مثل لشکر شکست خورده، جدا جدا می ایید⁉️ منظورش را نفهمیدم🤔 پشت سرش رفتم تو. صدای عمه با سر و صدای محمد حسین و هدی و حسن یکی شد. 📖_ایوب و بچه ها اژانس گرفتند، امدند اینجا. بالای پله را نگاه کردم، ایوب ایستاده بود. -توی خانه عمه من چه کار میکنی⁉️ با قیافه حق به جانب گفت: اولا عمه ی تو نیست و ... ثانیا تو اینجا چه کار میکنی؟ تو که رفته بودی ؟ 📖نمی گذاشت دعوایمان به چند ساعت برسد. یا کاری میکرد که یادم برود🗯 یا اینکه با هدیه ای پیش قدم میشد. به هر مناسبتی برایم هدیه می خرید 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 8⃣3⃣ 📖حتی از یک ماه جلوتر آن را جایی پنهان میکرد. گاهی هم طاقت نمی اورد و زودتر از موعد هدیه ام🎁 را میداد. اگر از هم دور بودیم، میدانستم باید منتظر بسته ی از طرف ایوب باشم. 📖ولی من از بین تمام هدیه هایش، نامه ها💌 را بیشتر دوست داشتم. با نوشتن راحت تر میکرد. قند توی دلم اب میشد وقتی میخواندم "بعد از خدا، تو عشق منی😍 و این عشق آسمانی و پاک است. من فکر میکنم ما در دو قالب، ان شاءالله خداوند ما را برای هم به سلامت نگاه دارد♥️ و از بنده های شایسته اش باشیم..." 📖برای روزنامه📰 مقاله مینوشت. با اینکه سوادش از من بیشتر بود، گاهی تا نیمه های شب من را بیدار نگه میداشت تا را نسبت به نوشته اش بدهم. روزهای امتحان خانه عمه پاتوق دانشجوهای فامیل بود☺️ غیر از خواهرم و دختر عمم، هم به جمعشان اضافه شد. 📖با وجود بچه ها ایوب نمیتوانست برای چند دقیقه هم جزوه هایش را وسط اتاق پهن کند. دورش جمع میشدند👥 و روی کتابهایش میکشیدند. بارها شده بود که جزوه هایش را جمع میکرد و میدوید توی اتاقش، در راهم پشت سرش می بست🚪 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5793920189498131037.mp3
10.12M
🎵 #صوت_شهدایی ✨توی شلوغی های این عالم ✨واسه شهیدان دلمون تنگه 🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#شـبهای_جمعه زندگی مان وقف #حســین❣ است ما بی حســین شوق #شهـادت نداشتیم❌ #شهید_مهدی_زین_الدین: 💢هرگاه شهدا🌷رادر شب جمعه یاد کردید، آنها شمارا نزد #اباعبدالله الحسین (ع) یاد می کنند😍 #یاد_شهدا_با_صلوات🌺 #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌼کجایی⁉️ای که همچون یوسف مایی 🍃دل من بیش از این نمیداند 🌼هوایت کرده ام، این  می آیی؟ 🍃مه ما را به عالم نیست همتایی😔 🌺تعجیل در فرجش 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شام نمی‌شود✘ دگر #صبح کسی که هر سحر زان خم طره بنگــ👀ـرد صبــ☀️ــح دمیدهٔ #تو_را ... #شهید_مهدی_صابری #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_17711707.mp3
7.02M
غربت امام زمان(عج) #با_صدای_میر_حافظ_مشهدی فوق العاده زیبا وتکان دهنده 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#قصه‌ی عشـ❤️ـق از آنجا شـــــروع شد که قصه #غواصـــــان را در گوشمان زمزمـــــه🎶 کردند ... شادی روحشان #صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#قصه‌ی عشـ❤️ـق از آنجا شـــــروع شد که قصه #غواصـــــان را در گوشمان زمزمـــــه🎶 کردند ... شادی
❤️ غــــ❤️ـــواص به فرمانده اش گفت: اگر رمز را اعلام کردي و تو آب نپريدم، من رو هول بده تو آب! فرمانده گفت اگه مطمئن نيستي ميتوني برگردي.😢 غواص جواب داد: نه ، پاي حرف امام ايستادم. فقط مي ترسم دلم گير خواهر کوچولوم☺️ باشه.آخه تو يک حادثه اقوامم رو از دست دادم😔 و الان هم خواهرم راسپردم به همسايه ها تا درعمليات شرکت کنم. والفجر8، اروند رود وحشي، فرمانده تا داد زد يا زهــــــ❤️ـــــرا، غواص قصه ي🍁🍁🍁🍁 ما اولين نفري بود که توی آب پريد ! و اولين نفري بود که به شهــ❤️ـــادت😔 رسيد! من و شما چقدر پاي حرف اماممان ايستاده ايم؟😔 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠معرفی کتاب 8⃣2⃣ 📗 خدای خوب ابراهیم 🌷☘🌷☘ 🔰محتوا: 📖 این کتاب زیبا شامل 178 روایت و خاطره زیباست که
💠برشی از کتاب #خدای_خوب_ابراهیم 🔰رابطه عاشقانه‌ای با خدا داشت. این را از صحبت‌های خصوصی‌اش می‌فهمیدم. من از بقیه نیروهای رزمنده کوچک‌تر بودم. غیر مستقیم مرا نصیحت می‌کرد. 🔰یک بار به من گفت: خدا، خدا، خدا. همه چیز دست خداست. تمام مشکلات بشر به خاطر دوری از خداست. ما باید مطیع محض باشیم. او از سود و زیان ما خبر دارد. هر چی گفته باید قبول کنیم. خیر و صلاح ما در همین است. 🔰بعد به من گفت: این آیه رو ببین، چقدر خدا قشنگ با ما حرف زده. آدم می‌خواد از خوشحالی فریاد بزنه: أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) #شهید_ابراهیم_هادی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh