دلمهواے ..
#شلمچہ کردہ
سرزمین #عشق
سنگرهاےنــ✨ـور
لالہهاے🥀خونین
خاک #مقدسجبهه
ڪه..↓
بوے #بهشت میدهد😌
دلم قدم گذاشتن👣
به #آسمان را میخواهد،
اما!
من، #جاماندهام😔😔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_28176919.mp3
3.47M
🎵 #شور احساسی #شهدا
✨باز تو سینه دل نمیشه بند
✨رفته تا شلمچه و اروند
🎤🎤 #مجتبی_رمضانی
👌 #بسیارزیبا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#فرمانده_شجاع 🌷| در یکی از #عملیات_ها 💥در شهر حلب، تکفیری ها با موشک های پیشرفته ی (کورنت) و (تاو)
🍂خوش به حال #مدافعان_حرم
🍃پرکشیدند🕊 از میان حرم
🍂بین سجده میان سرخی #خون
🍃آرمیدند با اذان حرم
🍂مثل #عباس با قدی رعنا
🍃شده بودند پاسبان حرم💫
🍂چه قدر #عاشقانه جان دادند
🍃در ره دوست عاشقان حرم
🍂روی شنگ مزارشان🌷 باید
🍃بنویسند خادمان حرم
🍂کم نشد از سر یکایکشان
🍃سایه ی لطف #عمه_جان حرم
🍂پرچم یا حسین🚩 را دادند
🍃اربعین دست زائران حرم
🍂وای برما که بالمان بسته است😔
🍃 #ما کجا و مدافعان حرم
🍂هر چه شد عاقبت که #جاماندیم
🍃نزدیم پر در آسمان حرم
🍂ما که در دیم #ایهاالارباب
🍃پس چرا نیامد "امام زمان" حرم
🍂یادم آمد فرار می کردند
🍃از خیمه دختران حرم💔
🍂آه! شیطان دوباره آمد و زد
🍃تازیانه به #حوریان حرم
🍂شمر و خولی دوباره افتادند
🍃نیمه شب بی عمو به جان #حرم
#مدافعان_حرم
#شهید_مهدی_صابری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رمان #نخل_سوخته 📚 📖قسمت 2⃣4⃣ 📚📖به اصرار حسین اون رو به بیمارستان کرمان منتقل کردند.حال و هوای ع
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 3⃣4⃣
📚📖یادمه یه بار با حسین در گلزار شهدا بودیم،او یک یک،قبرهای دوستای شهیدش رو نشون میداد و خاطرات مختلفی از اونا نقل می کرد.اونجا هنوز اینقده وسعت نداشت ،همینطور که میون قبور شهدا قدم می زدیم،یه مرتبه ایستاد.
🌟رو به من کرد و گفت:هادی یه چیزی می خوام بگم.-گفتم:خب بگو.-گفت:من شهید میشم و من رو توی این ردیف دوم خاک می کنن.
✳️اون روز متوجه حرفش نبودم،دوسال بعد از شهادتش وقتی به زیارت قبرش رفتم باز یاد حرفش افتادم. دیدم قبرش هونجایی هست که اشاره کرده بود با توجه به اینکه انتخاب محل دفن شهدا در اختیار خانوادشون نبود و بنیاد شهید طبق نقشه خودش قبور رو تعیین می کرد،خیلی عجیب بود که پیش بینی حسین کاملا درست از آب دراومده بود.
✅هیچوقت حرفی که یه شب بهم زد رو فراموش نمی کنم. من سرباز بودم و تازه به مرخصی اومده بودم.نیمه شب به خونه رسیدم،برای اینکه اهل خونه بیدار نشن،بی سرو صدا به اتاقی رفتم،خیلی خسته بودم و می خواستم بخوابم.
✨لحظه ای نگذشته بود دیدم در باز شد و آقا حسین اومد تو.از دیدن هم خوشحال شدیم و باهم رو بوسی کردیم.دقیقه ای رو نشستیم و حرف زدیم ولی چون خسته بودیم نمی تونستیم بیدار بمونیم.حسین پتویی برداشت و به گوشه ای رفت خوابید ، عادت داشت پتو رو روی سرش بکشه.
🌟ده دقیقه ای نگذشت که سرش رو از زیر پتو بیرون آورد و بی مقدمه گفت:هادی هیچوقت تا بحال شده جای خودت رو ببینی؟.واقعا جا خوردم.-گفتم:یعنی چی جای خودم رو ببینم؟-گفت:یعنی جای خودت رو ببینی که چطور هستی،کجا هستی؟
‼️من اصلا از حرفاش سر در نمی آوردم با تردید گفتم:نه.-گفت:من جای خودم رو دیدم.می دونم کجا هستم.نمی فهمیدم چی میگه،از طرفی خسته بودم و خوابم میومد. گویا حسین هم متوجه شده بود چون دیگه حرفش رو ادامه نداد.
✳️بعدها وقتی بیشتر به صحبت های اون شب فکر کردم خیلی از کارم پشیمون شدم.ناراحت بودم چرا از حسین معنی حرفاش رو نپرسیدم.احساس بی لیاقتی کردم.واقعا فرصت نابی رو از دست داده بودم چون حتما اسرار زیادی در اون حرفها نهفته بود.
✔️به روایت از محمد هادی یوسف اللهی
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 4⃣4⃣
📚📖هفته های آخر آمادگی برای عملیات بود،یه روز ما دیدیم ماشینی اومد و در محوطه ی اردوگاه توقف کرد.در باز شد و آقا حسین با دوتا عصا پیاده شد.
✳️همه تعجب کرده بودیم. هیچکس فکر نمی کرد اوبا اون مجروحیت سختی که داشت دوباره به منطقه برگردد.بچهها از خوشحالی نمی دونستن چیکار کنن.
✅حسین با اونکه هنوز نمی تونست به درستی راه بره و با تنی مجروح،برای شرکت در عملیات اومده بود،بدنش به شدت ضعیف شده بود.اصلا توانایی لازم رو نداشت.
🌟کاملا مشخص بود به جهت دیگه ای اومده بود جبهه گویا می دونست که این آخرین دفعه است.چون واقعا از لحاظ جسمی در موقعیتی نبود که به منطقه بیاد.معلوم بود از بدن نحیف و زخم خورده اش ملتمسانه خواسته بود که این عملیات رو با او بیاد و تحمل کنه.
✳️هرچه به عملیات نزدیک می شدیم حال و هوای حسین هم تغییر می کرد. دیگه از اون فرد شوخ و شلوغ خبری نبود. نه اینکه زخمها و جراحاتش خستش کرده باشه،بلکه حالت خاصی داشت.
✨بیشتر توی خودش بود.در کلیه ی فعالیت ها حاضر و ناظر بود اما زیاد محوریت نداشت.در واقع داشت بچهها رو برای بعد خودش آماده می کرد.سعی می کرد در تصمیم گیری ها نقش کمتری داشته باشه می خواست راه رو برای بچهها باز کنه تا در غیابش بتونن کارارو بگردنن.
✳️و سعی می کرد خودش نیز برای عملیات آماده کنه او هیچوقت دوست نداشت که سربار کسی باشه و نمی خواست جلوی دست و پا رو بگیره وبر مشکلات واحد اضافه کنه. برای باز کردن گرهی اومده بود و باید توانش رو بالا می برد.
✔️به روایت از مجید آنتیکی
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
Raaghaaeb.mp3
5.84M
#فایل_صوتی_لیله_الرغائب
👈توصیه های استاد شجاعی برای لیله الرغائب
📝 امشب باید رغبتهامون رو تنظیم کنیم.
#نشر_حداکثری
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5882072048196387525.mp3
5.78M
🎵 #ویژه_لیلةالرغائب
❣آرزو کنیم تا نفس داریم
بمونیم تو سایه سار عَلَم
❣آرزو کنیم هممون بشیم
یه روزی #مدافعان_حرم
👈به یاد مدافعان حرم
🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
وقتی #شهادت هست
⇜مُردن بی وفایی ست😔
دلـ❤️ رهروِ راه #شهیدانِ خدایی ست
#شبهای_جمعه
هر که باشد با شهیدان🌷
در هر کجا باشد یقیناً👌
#کربلایی ست
#شهدای_مدافع_حرم🕊❤️
#یادشان_باصلوات🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
▫️دوباره #صبح_جمعه و نگاه من
✧به انـتـظــــار 💔
▫️که شاید آردم صبا، #خبر ز کوی
✧یــــ😍ـار
▫️صدای #عاشقان تــ♥️ـو زهرطرف
✧رسد به گوش
▫️بیا ستاره سحر🌠
✧قدم به #چشم_من گــــذار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
صبح یعنی
بهانه ے یک #سلام به تُو
تا صبـ☀️ـحم با سلامِ تُو
بخیر شود😍
کافیست #صبــح
که چشمانت را باز میکنی
به #شهــدا سلام کنی
صبـح که جای خودش را دارد
✓ظهـر و ✓عصـر و ✓شـب هم
#بخیــر می شود ...
#شهید_وحید_زمانی_نیا
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - درد و دل با امام زمان - علیمی.mp3
4.92M
⏯ #درد و دل با #امام_زمان(عج)
🌾کدوم آقا
🌾یا #صاحب_الزمان
🎤 #حمید_علیمی
بسیار دلنشین👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸این شهید والامقام از #تکاوران تیپ ۳۷ سپاه حضرت عباس (ع) استان اردبیل و از "رزمی کاران" زبده🥋 استان
🔻مادر شهید:
🔸هاشم هفت سال داشت که #پدرش به رحمت خدا رفت و به همین خاطر از همان کودکی👦 دلش میخواست روی پای خودش بیاستد با اینکه میخواستم #کودکی بکند اما او مردانه💪 برای زندگی #تلاش میکرد.
🔹در اکثر رشتههای #هنری سررشته داشت عکاسی📸 معرق کاری و #تصویربرداری را دوست داشت و در کناری به ورزش🥋 به ویژه #تکواندو میپرداخت.
🔻برادر شهید:
🔸در شمال غرب با #شهید حسین آخربین همرزم بود. آنجا یک لحظه پستش را با آن شهید #عوض میکند و آن زمان ایشان شهید🌷 میشوند. همیشه از این موضوع ناراحت بود که چرا شهادت نصیب او نشده است😔
🔹زمان شهادت #شهید مهدی مرادی در دل کوههای برفی🏔 و ارتفاعات غرب پا به پای ایشان بودند که شهید مرادی به شهادت میرسند🕊 آن زمان پیکر این شهید در خاک #عراق میماند و واقعا دسترسی به آنجا غیر ممکن بود
🔸هاشم تنها کسی بود که به کمک چند نفر دیگر اقدام به آوردن پیکر #شهید_مرادی میکند. این اتفاق هم او را خیلی آزار میداد که #حکمت_خدا در چیست که آن زمان او به مقام شهادت🌷 دست نیافت.
#شهید_هاشم_دهقانی_نیا
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌸🍃🌸🍃 💢توی اوج درگیری با تکفیری ها در #خان_طومان بودیم. تلفات زیادی از دشمن گرفته بودیم دشمن هم تلف
#شهدا اصرار داشتند، هرچه زودتر
در بهترین حالت👌 خدا را ملاقات کنند
دنیایی نبودند❌
اما ما تازه میخواهیم سعی کنیم
که #گناه_نکنیم...!
کجا به #تو برسم؟!😔
#شهید_سیدرضا_طاهر
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Quran_Page (192).mp3
3.08M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه توبه✨
#قرائت_صفحه_صدونود_ودو
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
2_5377584425104049559.mp3
4.99M
📖مناجات هر روز ماه رجب
🎤 #میثم_مطیعی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
دلم بهانه ی #تو را دارد
تو میدانی بهانه چیست⁉️
⇜بهانه همان است که #شب ها
خواب از چشم خیس😢 من می دزدد
⇜بهانه همان است که #روزها
میان انبوهی از آدم ها👥
چشمانم را پی #تو میگرداند
⇜بهانه همان #صبریست که
به لبانم سکوت😶 میدهد
تا گلایه ای نکنم از #نبودنت😔
صبوری دل مادران چشم انتظار #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹یکی از تکهکلامهایش این بود که: #نماز رو ول کن! خــ♥️ـدا رو بچسب. همیشه برایم #عجیب بود این حرفش..
روز تاسوعا خبر شهادت مصطفی #صدرزاده را که آوردند، حال همه دگرگون شد😞 آوازۀ مصطفی در کل جبهه پیچیده💫 بود. حالوهوای همه بارانی بود. شبی که #شهید شد، همه دور هم جمع شدند.
اسماعیل که بیشتر از همه او را میشناخت، شروع کرد از #منش و اخلاقش گفتن و از رشادتها👌 و تلاشهایی که برای آمدن به #سوریه انجام داده بود. همه تحتتأثیر صحبتهای اسماعیل یک گوشه کز کرده بودند😔 و در حال خود بودند.
چند روز بعد از #شهادت مصطفی🌷 همسرش💞 سخنرانی کوبندهای کرد. صوت #سخنرانیاش بین بچهها پخش شده بود که میگفت: «مصطفی رو دادم الحمدلله فدای سر #حضرت_زینب. خودم و دخترم و پسرمم فدای ولی فقیه میشیم✊»
علی[روحالله] بعد از چند باری که آن را گوش کرد، گفت: «عجب #شیرزنیه، شوهرش شهید شده🕊 چه صحبتی کرد. احسنت!»
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
یه خاطره بامزه از شهید #حاج_همت به روایت "حاج احمد متوسلیان": 🌴حاج همت روی دست ما زده بود! من خیال
#کلام_شهید 🌷
🌴اگر ما #هوای_نفس را کنار نگذاریم
کارهایی که انجام میدهیم، هیچ فایدهای نخواهدداشت📛 چرا؟
🌴چون کارمان درجهت #رضای_خدا نیست و ماخودمان را گم میکنیم.
📚منبع: به روایت همت/ص۱۸۲
#شهید_محمدابراهیم_همت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh