#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 0⃣5⃣
📚📖اونایی که قرار بود اون طرف اروند برن،زودتر صبحونه خوردن و آماده شده بودن.شهید یوسف اللهی به من گفت:برو یگان دریایی و یه قایق بگیر که بچهها رو به اونطرف آب ببره.
✳️داشتم چایی می خوردم ،گفتم: همین الان که چاییم رو بخورم ، رفتم.اکثر بچهها از اتاق خارج شده بودن و توی حیاط ساختمون ایستاده بودن.حسین هم توی حیاط بود.گروهی که قرار بود جلو بره همراه حسین به طرف بیرون ساختمون راه افتادن.
🔴یهو همون لحظه سرو کله ی هواپیماهای عراقی پیدا شد. اول فقط صداشونو شنیدیم اما بعد چند لحظه اونارو بالای سرمون دیدیم.حسین برگشت و رو به بچهها فریاد زد:هواپیما،سریع پخش بشین.یه جا نایستین.
‼️بچهها اکثر رفتن تو اتاقای ساختمون.عدهای هم که می خواستن بیان بیرون برگشتن.حسین همچنان وسط حیاط ایستاده بود. یه مرتبه با همون پای مجروح به طرف ما دوید و فریاد زد.بچهها راکت....
🚫هنوز حرفش تموم نشده بود که چند انفجار پی در پی صورت گرفت. هواپیماها سه راکت زدن،دوتا به طرفین ساختمون و یکی هم درست به همون اتاقی که بچهها داخلش بودن.
🔴وقتی انفجار انجام شد فهمیدیم راکت شیمیایی زدن.با این حال اتاق رو سر نیروها خراب شد و مواد شیمایی به شکل مایع روی بدن بچه ها ریخت. مقداری آجر و خاک هم به سر و صورت اونایی که داخل حیاط بودن،خورد.
❌حسین آسیبی ندیده بود.با شنیدن فریادهای شیمیایی!شیمیایی!هرکس بطرفی می دوید و از منطقه دور می شد. عده ی زیادی تونستن به میون نخلستونا برن و خودشون رو نجات بدن.حسین وسط راه ایستاد و گفت:یه سری زیر آوار موندن،باید بیاریمشون بیرون.
🚫منتظر کسی نموند و به داخل ساختمون برگشت. می دونست کارش چقدر خطرناکه.قبلا شیمیایی شده بود و هنوزم مجروحیتش خوب نشده بود. برای همین بدنش حساسیت بیشتری داشت.
🔴از همه مهمتر ماسک نزده بود اما دلش نمی اومد بچه ها رو بذاره و بره.ماهم با دیدن حسین نتونستیم فرار کنیم. برگشتیم تا با کمک او بچهها رو نجات بدیم.
✔️به روایت از ابراهیم پس دست.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
خوشبحال شهدا با صدای یوسف بهشتی.mp3
4.99M
خوش به حال شهدا 🌷
🎤 #یوسف_بهشتی
فوق العاده زیبا 👌👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#تـــــو
مرا خوانده ای
و عاشـ♥️ـق کرده ای
دُرست✔️
💥اما #من هم
بین تمام دوست داشتنی های💖 عالم
در لابلای هزاران چشــ👀ـم
نگاه #تو_را "انتخاب" کرده ام
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🌼حل میشود شکوهِ غزل
🍃در #صدای_تو
🌼ای هر چه هست و نیست
🍃در عالم #فدای تـ♥️ـو
🌼هر شب به #روز_آمدنت فکر میکنم
🍃هر #صبح بیقرارترینم💓 برای تو
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سلام ما به لبخندشهیدان♥️
به ذکرروی #سربندشهیدان
سلام مابه گمنامان🌷 لشگر
به تسبیحات #یازهرای معبر
همانهایی که عمری #نذر کردند
اگر رفتند دیگر برنگردند😔
#شهید_ابراهیم_هادی
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - روایتی شنیدنی از امام جواد - حجت الاسلام ماندگاری.mp3
2.16M
🌸 #میلاد_امام_جواد(ع)
♨️روایتی شنیدنی از #امام_جواد(ع)
#سخنرانی بسیار شنیدنی👌
🎙حجت الاسلام #ماندگاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
پدرت #شاه_خراسان
و خودت گنج مقامی♥️
پدرت حضرت خورشیــ☀️ـد
و خودت #گنج تمامی
غنچه ای🌹 نیست
که #عطر نفست را نشناسد
تو که ذکر #صلواتی
و درودی و سلامی😍
#ولادت_امام_جواد (ع)
#بابالحَوائج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - دوباره پای دلم به سمت میخونه رفت - میرداماد.mp3
3.78M
🌸 #میلاد_امام_جواد(ع)🌸
💐دوباره پای دلم به سمت میخونه رفت
💐لب عطش زده ام روز لب پیمونه رفت
🎤 #سید_مهدی_میرداماد
بسیار زیبا👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مادرش #چهل روز میهمان امامزاده شد و در این چله پیکر پسرش را از حضرت زینب س #طلب کرد. روز چهلم از #ه
🔻 مادر شهید
🔹یک روز با من تماس☎️ گرفت گفت مادر #حلالم_کنید به همین زودی میخواهم بروم "کربلا" همه کارهایش این طورغافل گیر کننده بود خوشحال شدم.
🔸کمتر از سه روز پاسپورتش📖 را آماده کرد و به #زیارت رفت. وقتی برگشت واقعا تحول عجیبی در او احساس میکردم بیشتر از غریبی #امام_حسین و یارانش میگفت.
🔹مدت کمی نگذشته بود که گفت: مادر به #ماموریت مهم دیگری خواهم رفت دلم گواهی بد میداد😢 گفت: نگران نباش به یک دوره #آموزش موتور سواری میرویم. زنگ زدم به برادرش او هم گفتهاش را تایید کرد.
#شهید_هاشم_دهقانی_نیا
#شهید_مدافع_حرم 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh