eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
6.6هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
نمی‌شناسیمتون• اما دراین تصویر• نگاهتان👀 خیـلی آشنـا است• اینقدر که دل ‌تنگتان💔 می‌شویم• کاش نگاه آشنایتان نباشیـم• 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
دلاوری که شبـی اقتدا به کرد قسـم به عشـ♥️ـق که در زینبیه غوغا کرد 🔸تکاور تیپ۶۵ نیروهای‌ویژه هوابرد ، نهمین شهید مدافع‌حرم🌷 استان گلستان و هفتمین "شهید مدافع‌حرم ارتش جمهوری اسلامی ایران" اواخر اسفند ۱۳۹۴📆 برای مبارزه با تکفیری‌ها عازم شد. 🔹شهامت او در منطقه آنقدر بالا بود که تا نزدیکی چند قدمی تانک های دشمن پیش می رفت و با تاکتیک ها و شجاعت خاص💪 خودش آنها را منهدم میکرد. او استادِ تانک‌های داعش👹 بود. 🔸یک نیروی نظامی ورزیده که اکثر دوره‌های سخت را با جدیت طی کرده بود👌 و به گفته همرزمانش قبل از قریب به ۴۰ تکفیری را در جنگ تن به تن به هلاکت رسانده بود. 🔹ولادت : ۱۳۶۸ گالیکش ، گلستان 🔹شهادت: ۹۵/۱/۳۱ حلب ، سوریه 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ 📚 1 ﺯﻧﺪگی 🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد 3⃣2⃣ 🔮در اهواز اول در دانشگاه جندی شاپور- که الآن شده - بودیم، بعد که بمباران ها💥 سخت شد به استان داری منتقل شدیم. خیلی بچه های پاک بودند که بیشترشان شدند. وقتی از دانشگاه به استان داری منتقل شدیم مصطفی در «نورد» اهواز بود در حال جنگ. یادم هست من دو دوز مصطفی را گم کردم خیلی سخت بود😔 این روزها هیچ خبری از او نداشتم، از هم پراکنده بودیم. 🔮موشک هایی🚀 که می زدند خیلی وحشت داشت. هرجا می رفتم می گفتند: دنبالتان می گشت. نه او می توانست مرا پیدا کند نه من او را. بعد فهمید ما منتقل شده ایم به استان داری که شده بود ستاد جنگ های نامنظم 🔮در اهواز بیشتر با مرگ آشنا شدم هرچند اولین بار که را دید در کردستان بود وقتی که در بیمارستان سردشت کار می کرد، آن ها در لبنان چیزی به اسم سردخانه نداشتند🚫 و آن روز وقتی به غاده گفتند باید جسد چند تا از را از سردخانه تحویل بگیرد، اصلا نمي دانست با چه منظره ای مواجه می شود😰 به او اتاقی را نشان دادند که دیوارهایش پر ازکشو بود و گفتند شهدا این جایند. 🔮کسی که با غاده بود شروع کرد به بیرون کشیدن كشوها..جسد،جسد،جسد، وحشت کرد، شدو افتاد. اما کم کم آشنا شدم. در اهواز خودم کشو می کشیدم و بچه ها را دانه دانه تحویل می گرفتم💔 شب ها که می رفتم می گفتم فردا جسد کی را باید پیدا کنم؟ روزهای اول جنگ در رادیو📻 عربی کار می کردم و پیام عربی می دادم به خاطر بمباران، هرلحظه و هرجا بود، جلوی ما، پشت سر ما، این طرف، آن طرف در اهواز بامرگ روبه رو بودم و آن جا برای من صدسال بود. 🔮خیلی وقت ها دوروز، چهار روز از مصطفی خبر نداشتم پیدایش نمی کردم و بعد برایم یک کاغذ کوچک📝 می آمد که "أترُکُكِ لِله" در لبنان هم این کار رامی کرد، آن جا قابل تحمل بود ولی یک بار در سردشت بودم بلد نبودم، وسط ارتش جنگ و مرگ یک کاغذ می آید برای من «اُترُکُکِ لله»و می رفت و من فقط منتظر گوش کردن اینکه بگویند مصطفی تمام شد🕊همه وجودم یک گوش می شد برای تلفی این و خودم را آماده می کردم برای تمام شدن همه چیز تا روزی که ایشان زخمی شد. 🔮آن روز عسگری- یکی از بچه هایی که در سوسنگرد بامصطفی بود- آمد گفت اکبر شهید شد🌷 دکتر زخمی. من دیوانه شدم گفتم کجا؟ گفت بیمارستان. باورم نشد فکر کردم دیگر . ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1 زندگی 🔻به روایت: همسرشهیــد 4⃣2⃣ 🔮وقتی رفتم بیمارستان دیدم آن جا هستند و مصطفي را از اتاق عمل می آورند، می خندید، خوش حال شدم😍 خودم را آماده کردم که منتقل می شویم تهران و تا مدتی راحت می شویم. شب به مصطفی گفتم می رویم؟ خندید و گفت نمی روم🚷 من اگر بروم تهران روحيه بچه ها ضعيف می شود. اگر نمی توانم در خط بجنگم لااقل اینجا باشم. در سختیهایشان باشم. 🔮من خیلی عصبی شدم😣 باورم نمی شد گفتم هرکی می شود می رود که رسیدگی بیش تر بشود. اگر می خواهید مثل دیگران باشید، لااقل در این مسئله مثل دیگران باشید. ولی مصطفی به شدت قبول نمی کرد می گفت هنوز کار از دستم می آید نمی توانم بچه ها را ول کنم، در تهران کاری ندارم❌ حتی حاضر نبود کولر روشن کند اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی که پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می آمد💔 🔮اما می گفت چه طور کولر روشن کنم وقتی بچه ها در جبهه زیر گرما♨️ می جنگند. همين غذایی را می خورد که همه می خوردند. در ما غذایی نداشتیم. یک روز "ناصر فرج اللهی" که آن وقت با ما بود وبعد شد، گفتم این طور نمی شود مصطفی خیلی ضعیف شده، خون ریزی کرده، درد دارد. 🔮خودم برایش غذا می پزم و از او خواستم یک زودپز برایم بیاورد. خودم هم رفتم شهر مرغ🍗 خریدم که برای مصطفی سوپ🥘 درست کنم ناصرگفت قبول نمی کند گفتم نمی گذاريم مصطفی بفهمد می گوییم درست کرده. من بااحساس برخورد می کردم. او احتیاج به تقويت داشت، دلم خیلی برایش می سوخت. 🔮زودپز را چون خودمان گاز نداشتيم بردیم اتاق كلاه سبزها. آن جا اتاق افسر های بود و يخچال گاز و... داشت. به ناصر گفتم وقتی زودپز سوت زد، هرکس دراتاق بود نیم ساعت📟 بعد گاز را خاموش کند. ناصر رفت زودپز را گذاشت. آن روز افسرها از پادگان آمده بودند و آن جا جلسه داشتند. من در طبقه بالا نماز می خواندم. یک دفعه صدای انفجاری💥 شنیدیم که از داخل خود ستاد بود. فکر کردیم توپ به ستاد خورده. افسرها از اتاق می دویدند بیرون وهمه فکر می کردند این ها خورده اند. 🔮بعد فهمیدم زودپز سوت نكشيده و وسط جلسه شان شده. اتفاق خنده دار😅 و در عین حال ناراحت کننده ای بود همه مي گفتند جریان چی بوده؟ زودپز خانم دکتر منفجر شده و... نمی دانستم به مصطفی چه طور بگویم که ما چه کرده ایم. در ستاد برگشتم بالا و همان طور می خندیدم. گفتم مصطفي یک چیز به شما می گویم نمی شوید؟ ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
Hamed Zamani - Akharin Ghadam [128].mp3
3.85M
🎵آخرین قدم 🎤🎤 حامد 👈تقدیم به 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
در غمش به گردون پیک آهم😞 می‌رسد ... صبرکن، ای دل💔 آخر به ما هم می‌رسد ... 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ ●چه شود فرصت ○به ما هم بدهند⁉️ ●فيض هم صحبتی يار♥️ ○به بدهند؟ ●آنقَدر بر در اين خانه🏡 گدا میمانيم ○لقب به ما هم بدهند 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 ‌ نوشته هایم📝 هم بی تابتان هستند بگویید .... تا صبحگاهمـ🌥 با عطرِ آغاز شود ... شهادت: ۱۳۶۲/۰۷/۲۷ 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی_آنلاین_درجات_انسان_حجت_الاسلام.mp3
2.97M
♨️درجات انسان بسیار شنیدنی👌 🎙حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
می‌گویند این زمینی‌ات بود و بعد از آن بود که تو را پذیرفت ✨پاکیزه پذیرفت ✨ چقدر خسته اند موهایت چقدر تر چهره ات چقدر نورانی تر✨ اما حضرت پدر لبخندت چرا مثل همیشه نبود 😔 لبخندت داشت شاید می دانستی غم رفتنت💔 پیرمان می کند و که جا ماند یا شاید جا گذاشتی تا اشک هایمان😭 را پاک کنی نشسته ام به در نگاه می‌کنم دری که می‌کشد تو از کدام راه می‌رسی⁉️ خیال چه دلپذیر بود ... ♥️ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیف شهید حاج ‎سلیمانی درباره شهید سپهبد : صیاد سلمان ارتش بود 🛑همسر شهید صیاد شیرازی: وقتی خبر حاج قاسم را شنیدم احساس کردم همسرم تازه شهید شده🌷 خیلی ناراحت شدم. بیشتر برای ناراحت شدم😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گویا خدا هم میدانست که تو از همان اول هستی🌸🍃 پروردگارم از همان اول تورا فرشته ی بهشتی آفرید🕊 فرشته ای که زمین برای وسعتِ قلبِ بزرگ و پاکش💖 کوچک بود ... ‌ فرشته ای که در سبک بالانه پر کشید🕊 ‌ ⇜از ماه تولدت🎊 پیداست که تو از همان اول هم زمینی نبودی و از اهل بودی ‌ ⇜از نامَت که است پیداست که آتَشه افتاده بر زندگیِ گمراهان را گلستان🌺 خواهی کرد ‌ ⇜از نامِ خانوادگی ات پیداست که هادیِ بودیو همواره هستی👌 ‌ ⇜از چشمانت😍 پیداست که آنها کارِ یک خلقتِ معمولی نیستند، چشمانِ گیرا و هدایت گر نصیبِ هرکَس نمی‌شود، همان که معادله ی هر گناهی را بر هم میزنند ‌ ⚜الحُب أنْ أحبكِ ألف مرّة وفى كُلّ مرّة أشعرُ أنى أُحبكِ للمرّة الأولى ‌ ❣عشق آن است كه هزار بار داشته باشم و هربار حس كنم اولين بارى است كه دوستت دارم😍 هرروز بیش تر از دیروز و کمتر از فردا  ‌ تولدت مبارک اُردیبـهشـتی جان♥️ ‌ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13961117000890.mp3
1.85M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه هود✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
با ببر مرا🤲 ⚜إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی فِی حَاجَةٍ 💠باورم نمیشه منو آرزو به دل بذاری 🔺 ❣دلم یک گوشه میخواهد شبیه همینجا که بنشینم رو به روی شما👥 و چشم هایم خیره شود. به چشم هایی که از آنها می‌بارد ❣و گوش هایم پر شود از صدای موسیقیِ روایت فتح و پرواز کنم🕊 در خیالم در کنار شما در آسمان ! 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
[ تیکه تیکه 🌷حجت جلویِ حرکت می کرد. میکروفن🎤 را دستش می گرفت و میگفت: - هر کسی دوست داره برای "تیکه تیکه" بشه صلوات بفرسته تیکه کلامش همین بود و بلند میفرستاد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔻شهید زنجانی (رحمه الله علیه) خیلی مهمان‌نواز و کریم بود. که قرار بود برگردم دمشق، آمد دنبالم🚗 به همراه شیخ و چند نفر دیگر ما را به بازار برد. 🔻به یک مغازه فروشی رفتیم. یکی از عطرهای خوشبو را پیشنهاد کرد. قصد داشتم آن را به عنوان هدیه🎁 با خودم به ببرم. وقتی قیمت را پرسیدم، فروشنده گفت: «یازده هزار لیر». برای خرید مردد شدم، ولی به‌خاطر رودربایستی که با و شیخ داشتم‌ چیزی نگفتم. در دلم گفتم: «چه خبره برا یه عطر یازده هزار لیر بدم!» 🔻وقتی می‌خواستم پول💰 را حساب کنم، سید اجازه نداد و خودش کرد. شعارش این بود و همیشه می‌گفت: من باید ببخشم تا بهم بده 👈حالا من میگم بودن به اینه که آنور دست رفقات هم بگیری ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
@shahed_sticker۷۷۸.attheme
106.3K
📲 • 🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇 ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇 @ShahidNazarzadeh
📣📣 0⃣1⃣ 🌸دعوتید به مطالعه سه از شهدا بزن روش ببین چی میاد😃👇 1⃣🌷شهیدی که قبل از اعزام به سوریه حضرت زینب را در خواب دید و حضرت به او گفتن که شما هم انتخاب شدید. 👈شهید مجید سلمانیان🌷 2⃣🌷شهیدی که شباهت زیادی به شهید ابراهیم هادی داشت 👈شهید داوود عابدی 3⃣🌷شهیدی که شال سبز متبرک حسینی را سال ها بعد ازشهادتش از کربلا برای شفای مادرش هدیه آورد 👈 شهید معماریان🌷 🔺بخونید و شادی روح شهدا صلواتی نثار کنید🌺 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/3491823617Cd3c6186126
گُمنام ... 👈یعنی کسی که👇 دنیا را حتی به اندازه یک نام هم بجویید بگذارید مردم در مورد آنچه که واقعا هستید👌 جور دیگری↻ فکر کنند 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh