eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبــــ🌤ــح که می دهــم و یادم می افتد که صــاحبی چون تــــ✨ـــو دارم : 😍 🍃🌸🌸🌸🌸🍃 🍃ــم ، مهــ❤️ــــربان ، دلســـــوز ، رفیق ، دعـــــاگو 🤲، نزدیک ... و چه احســـاسِ نابِ آرامـــش بخـــش و 🍃دی است داشتنِ ت✨و ... 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❤️💥❤️💥❤️ تــــ💖ـــــو با خندہ 😁 دوا ڪردی تمـــــــام هـایم را ڪدام اڪسیر جاویدی درون خنــــ🌼ــــدہ ات پیـداست . . . 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - آثار و برکات قصاص - حجت الاسلام رفیعی.mp3
2.91M
♨️آثار و برکات قصاص 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌸🍃🌺 ۱۶ اردیبهشت ۹۵ 😔 گرامی می داریم یاد شهدای کربلای #خانطومان را که در چنین روزی، فدایی عمه ساد
🌻🌱🌻🌱🌻 🥀جمله ،جااااااانم... جااااااانم... محمود . او،در اوج و اضطراب به همه ی مان میداد . 🌾 تک و پاتکدرگیری ( حمله و ضد حمله) و حتی خط حجم تماسمان با ادوات و توپخانه زیاد بود، به طوری که در تمامی ساعات روز و شب 🌟صدای محمود محمود پشت بی سیم به گوش میرسید . 🌺به نظرم یک چیزی که همه را بی ملاحظه کرده،به طوری که سطح توقع و انتظار همه را از بالا برده بود پاسخ شهید محمود رادمهر به تماس ها بود . 🍃کلمه ی جااااااانم... جااااااانم... محمود . در اوج درگیری و اضطراب به همه ی مان آرامش میداد و از ما را نیز متوقع کرده بود . 🌼و چه کسی میداند شاید در خواست خمپاره از ادوات و محمود بچه ها بهانه ای بود تا ،جاااااانم جاااانم محمود رادمهر از التهاب شان بکاهد . راوی: همرزم شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
☘☘☘ ☘هیچ وقت نگو: محیط ، منم خراب شدم 💥هر چه هوا سردتر باشد، لباست را بیشتر میکنی‼️ ☘پس هر چه فاسدتر شد، تو لباس👚 تقوایت را بیشتر 👌 🕊 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page283.mp3
796.9K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه اسراء✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خاطرات_شهدا 🌷 🔸سال دوم طلبگی بودم. همین که وارد کلاس شد بنا کرد به پرسیدن درس روز های قبل. از قضا
❄️✨❄️✨❄️✨❄️ 💥مــا عقب عصــر هـوس چیزی از عاشقانه 💞هایت نمیفهمیم ☄اینجا هرچیزی رنگ از یاد خدا باشد اســــت ... ✅ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❄️✨❄️✨❄️✨❄️ 💥مــا عقب #ماندگـان عصــر هـوس چیزی از عاشقانه 💞هایت نمیفهمیم ☄اینجا هرچیزی #بی رنگ از
6⃣9⃣2⃣1⃣🌷 ♦️ویژگی بارز شوخ طبعی او بود؛ در تمام شادی می‌آورد و همه آن را دوست داشتند. تمام خاطرات ما از محمد حسن به 😃و شادی است؛ حتی بچه های دوستان و همسایگان به او عمو خنده میگفتند. 🔷تمام عکسهایی🖼 که از او داریم با خنده است فقط چند عکس از او داریم که لبخند نزده وآن به خاطر این است که در مراسم عزای ابا عبدا... بوده ♦️او وقتی از سر کار می آمد با وجود همه خستگی خود را متعلق به خانواده میدانست ودر هر ⏰ که بود بچه ها را به پارک داخل مجتمع میبرد یکی از همسایگانش میگفت هر وقت ما از پنجره بیرون را نگاه میکردیم میدیدیم شهید روی صندلی پارک نشسته و دخترانش👫 در پارک بازی میکنند. 🔷محمد حسن ارادت ویژه‌ای به فاطمه معصومه (ع) داشت و ده سال خادم حرم آن حضرت بود با اینکه اصالتا یزدی بود ولی چون در قم زندگی میکرد خود را جیره خوار آن حضرت میدانست و وصیت کرده بود که در قم دفن شود.⚡️ 🌾 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸رفتم بیرون، برگشتم. هنوز حرف می‌زدن. پیرمرد می‌گفت: "جوون دستت چی شده⁉️ تو #جبهه این طوری شدی یا ما
🍁🍀🍁🍀🍁🍀🍁. 🍃صدای‌تیراندازی‌می‌آید؛ از پشت ‌صخره ‌َ ‌مےکشم، حسین ‌و بچه‌ها👥 ‌درگیر شده‌اند... می گوید: ‌"چقدر بداخلاق ‌شده‌ای❓ دیدی ‌که؛ زدیم ‌بیچارشون ‌کردیم" داد می‌زنم: 🍃واسه ‌چی ‌درگیر شدی ‌حسین? با ده ‌نفر⁉️ قرارمون ‌چی ‌بود؟ می‌خندد... 😅می‌گوید: مگه ‌نمی‌دونی❓ ﴿كَم ‌مِن ‌فِئَةٍ غَلَبَت ‌فِئَةً بِإِذنِ‌اللَّهِ﴾ 🕊 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
مراسم شهادت (عليه السلام) 💺سخنران: حجت الاسلام قاسم سوري 🎤بانواي: كربلايي حسين شيرمحمدي 📆زمان: دوشنبه شب(٦مرداد) 🕛ساعت شروع:۲۱ 🚪مكان: یوسفی ۲۴طبقه بالای مسجدالمنتظر(عج)-پایگاه بسیج حضرت نرجس(ورود ازدرب سمت پارک) 😷لطفا باماسک ورعایت پروتکل های بهداشتی تشریف بیارید😷 💢فقط برادران 🏴هيئت محبان جوادالائمه (عليه السلام) 🍃🌷🍃🌷 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#فقط_برای_خدا ♥️ 💠آمد به خط فاطمیون. شب شکه شد. گفتیم لابد می رود یک جایی دور از هیاهوی رزمنده ها ا
♥️ 💠وقتی واحد گزینش،افرادی روبدلیل گذشته انها رد میکرد ناراحت میشد. گفت:قبل سال57کدامیک از ما مسلمان بودیم؟ نفس امام باعث شد...... 👆 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #داستانهای_مهدوی 6⃣#از_او_بگوئیم •••♥️ 🌸اندوهگین و غمگین با قدم‌های بی‌رمق به پیامبر نزدی
❣﷽❣ 📚 7⃣ •••♥️ 🍃امام زمان (عليه السلام) ما را می‌بینند! موسی بن سیار که از یاران حضرت رضا علیه السلام است می‌گوید: 🌸"وقتی به همراه ایشان به دیوارهای طوس رسیدیم، صدای ناله و گریه‌‌ی عده‌ای که جنازه‌ای را تشییع می‌کردند توجه‌مان را جلب کرد. با تعجب دیدم که امام رضا علیه السلام به جانب جمعیت و جنازه رفتند. چند قدمی در تشییع او شرکت کردند و سپس در کنار قبر، مانند فرزندی که مادر را در آغوش می‌گیرد، جنازه را در بغل گرفتند، برایش طلب مغفرت کردند. 🍃مبهوت بودم و با خودم فکر می‌کردم که امام رضا علیه السلام اولین بار است که به این سرزمین پا می‌گذارند! پس چگونه است که این گونه رفتار می‌کنند؟ امام علیه السلام که تعجب من را دیده بودند فرمودند: 👌"هر کس جنازه‌ای از دوستان ما را تشییع کند، مثل روزی که از مادر متولد شده، گناهانش پاک می‌شود " 🌸سپس امام علیه السلام، دست مبارک خود را روی سینه‌ی جنازه گذاشتند و فرمودند: " فلانی! تو را بشارت می‌دهم که بعد از این دیگر ناراحتی نخواهی دید! " عرض کردم: فدایت شوم، مگر این مرد را می‌شناسید؟ 🍃امام علیه السلام فرمود: موسی! مگر نمی‌دانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه می‌شود؟ 📚 بحارالانوار، ج49، ص98 اگر کسی در محضر بزرگی ‌باشد، مراقبت و دقت خاصی را نسبت به اعمال و رفتار خود در نظر می‌گیرد و خیلی سنجیده و حساب شده کارهای خود را انجام می‌دهد. 🌸ما انسان‌ها هر رفتاری که داریم باید بدانیم مطابق آیه‌ی شریفه‌ی «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون» 📔 توبه، 105 «و بگو كه هر عملی كنيد خدا و رسول و مومنون [ائمه] آن عمل را مى‌بيند [و از آن آگاه می‌شوند]. 🍃امام عصر علیه السلام ما را می بینند؛ مراقب عملمان باشیم! 🌺 ..... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
راضی به رضای تو_۳.mp3
8.56M
3 🌺نمیشه گله مند نشد، نمیشه غُر نزد، نمیشه همیشه راضی بود. مگر اینکه👇 🔮اونقدر بهش اعتماد داشته باشی؛ که مطمئن باشی، که هیچ فِعلش، جز از دریچه ی ربوبیّت و مهربانی اش نبوده و نیست. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 #شهید_بهشتی: ⚜اگر به بی تفاوتی کشانده شویم یعنی #مرگ_انقلاب ... 💢 #سرباز_انقلاب همیشه آماده است✊
❤️شهید بهشتی: 🌱باطن مسئولین ظاهر جامعه است مدیر بد بیش از بد روی کارکنان اثر می‏‌گذارد. 👌 🌱«أَلنّاسُ عَلی دِینِ مُلُوکِهِمْ». مردم به آن بالاها نگاه می‌کنند. این یک واقعیت است.💥 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 3⃣1⃣#قسمت_سیزدهم 💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (
❣﷽❣ 📚 💥 4⃣1⃣ 💠 بدن بی‌سر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنار دیوار جمع کرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش می‌خواست که جسم تقریباً بی‌جانم را تا کنار اتومبیلش کشید و همین که یقه‌ام را رها کرد، روی زمین افتادم. 💢گونه‌ام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بی‌سر شهر ناامیدانه نگاه می‌کردم که دوباره سرم آتش گرفت. 💠 دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او بر سرم فریاد زد :«چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!» 💢پلک‌هایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالی که رگ‌های گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت. 💠 عدنان با یک دست موهای مرا می‌کشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجه‌های دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریده‌اش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم می‌لرزید. 💢در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط حیدر می‌توانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بلاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا کردم :«گفتی مگه مرده باشی که دست به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای صبح در گوش جانم نشست. 💠 عدنان وحشتزده دنبال صدا می‌گشت و با اینکه خانه ما از مقام (علیه‌السلام) فاصله زیادی داشت، می‌شنیدم بانگ اذان از مأذنه‌های آنجا پخش می‌شود. 💢هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمی‌رسید و حالا حس می‌کردم همه شهر حضرت شده و به‌خدا صدای اذان را نه تنها از آنجا که از در و دیوار شهر می‌شنیدم. 💠 در تاریکی هنگام ، گنبد سفید مقام مثل ماه می‌درخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و همین که موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس می‌کردم تا نجاتم دهد که صدای مردانه‌ای در گوشم شکست. 💢با دست‌هایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم می‌داد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس می‌زدم. 💠 چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس می‌کردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم. 💢عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطرّ ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت. 💠 حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم می‌کردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :«یه لیوان آب براش میاری؟» و چه آبی می‌توانست حرارت اینهمه را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم. 💢صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم می‌رسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال می‌زد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت. 💠 حلیه آب آورده بود و عباس فهمید می‌خواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد. 💢صدایم هنوز از ترس می‌تپید و با همین تپش پاسخ دادم :«سلام!» جای پای گریه در صدایم مانده بود که از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :«پس درست حس کردم!» 💠 منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :«از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.» 💢دل حیدر در سینه من می‌تپید و به روشنی احساسم را می‌فهمید و من هم می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که همه غم‌هایم را پشت یک پنهان کردم :«حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!» 💠 به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمی‌شد که به تلخی خندید و پاسخ داد :«دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!» 💢 اشکی که تا زیر چانه‌ام رسیده بود پاک کردم و با همین چانه‌ای که هنوز از ترس می‌لرزید، پرسیدم :«حیدر کِی میای؟» 💠 آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :«اگه به من باشه، همین الان! از دیروز که حکم اومده مردم دارن ثبت نام می‌کنن، نمی‌دونم عملیات کِی شروع میشه.» 💢و من می‌ترسیدم تا آغاز عملیات تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر از مقابل چشمانم کنار نمی‌رفت... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
1_13171576.mp3
5.01M
🌴شهدا شرمنده ایم 🎙حاج میثم مطیعی 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
💫❣💫❣💫❣💫 ☘یک تکه ، نورید شــ✨ــما 🍀اسطورۀ غیرت و شـ✨ما 🍀رفتید اگر چه، زود برمی‌گردید 🍀زیرا که ذخیرۀ شـ✨ما 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌼🌼🍃🌼🌼🍃🌼🌼🍃 ❣ ❣ 🦋روزها از پیِ هم میگذرندوگناهان بی شمارمانه تنها قـــ❤️لب‌تان را آزرده کہ در قرنطینہ تنهایی اسیرتان ڪرده استـ ... 🦋روزها از پیِ هم میگذرند ومابرای ظهورتان کارے نڪرده ایم پیِ هم میگذرند تنهایی پشت تنهایی و درد روے درد انبار میشود 😭 🦋و تنها یڪ حال تمام عالم را خوب خوب میکند خبر امدن شـ✨ما😍یا مهدی مرادردیست‌‌دور‌از‌تــو‌که‌‌نزد‌توست‌‌درمانش 🌤 در افق آرزوهایم تنها 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🕊🌷🕊🌷🕊 دفتــــر 📒 خاطراتتان بنویسید: هر چہ ڪہ داریم ز داریم...👌 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh