eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
26.4هزار عکس
5.4هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ 📚 •← ... 4⃣ ♦️همونطور ڪہ تو حیاط راہ میرفتم درس میخوندم، سنگ ڪوچیڪے بہ صورتم خورد😐 آخ ڪوتاهے گفتم و دوبارہ مشغول درس خوندن شدم. دوبارہ سنگ بہ بازوم خورد!😕 با حرص 😬 این ور اون ور رو نگاہ ڪردم، عاطفہ با خندہ 😄از پشت دیوار سرشو آورد بالا و گفت: _خاڪ تو هِد خرخونت! 😁 +آزار دارے؟ 😕 💎لبخند دندون نمایے زد. _اوهوم،وقتے من درس نمیخونم تو هم نباید بخونے😜 ڪار همیشگیش بود وقتے تو حیاط درس میخوندم میرفت رو نردبون و از پشت دیوار اذیت میڪرد. درس ها بہ قدرے سنگین بود ڪہ حوصلہ شوخے با عاطفہ نداشتم. رفتم سمت خونہ ڪہ دوبارہ سنگ سمتم پرت ڪرد خورد بہ سرم! 🙁 _هوے هوے ڪجا؟! ♦️برگشتم سمتش و محڪم ڪتابو پرت ڪردم📖سریع سرش رو دزدید. صداے آخ مردے اومد، با چشماے گرد شدہ😳 نگاهش ڪردم! _عاطفہ ڪے بود؟😟😳 عاطفہ با لحن گریہ دار گفت: +داداشمو ڪشتے قاتل😩 💎رفتم ڪنار دیوار و رو تخت ایستادم، تو حیاطشون سرڪ ڪشیدم دیدم امین نشستہ رو زمین سرشو گرفتہ ڪتاب هم ڪنارش افتادہ! زیر لب خاڪ بر سرمے گفتم😬عاطفہ طلبڪارانہ گفت: _بیچارہ داداش من دوساعتہ میگہ عاطفہ، هانیہ رو اذیت نڪن....😕 ♦️امین نذاشت ادامہ بدہ و با عصبانیت گفت: _من ڪے گفتم هانیہ؟! 😠 نگاہ ڪوتاهے بهم انداخت و آروم گفت: _من گفتم خانم هدایتے! لبم رو بہ دندون گرفتم، گندت بزنن هانیہ، هرچے فحش بلد بودم نثار عاطفہ ڪردم با خجالت گفتم: _چیزے شد؟ بہ نشونہ منفے سرش رو تڪون داد و بلند شد، تند تند گفتم: _بہ خدا نمیدونستم شما اینجایید، میخواستم عاطفہ رو بزنم، آقاامین ببخشید😔 💎با گفتن اسمش سرخ شدم، ڪتابمو📙 گرفت سمتم و گفت: _این براے درس خوندنہ نہ وسیلہ رزمے! بیشتر خجالت ڪشیدم،سرم رو انداختم پایین دیگہ روم نمیشد هیچوقت جلوش آفتابے بشم، خیلے عصبے بود مگہ از قصد ڪردم؟! عاطفہ ڪہ حالم رو دید خواست چیزے بگہ ڪہ دستش رو فشار دادم ساڪت شد😐 زیر لب گفتم: _بازم عذر میخوام دیگہ....😔 ♦️ادامہ ندادم و وارد خونہ شدم، از تو فریزر چندبستہ یخ برداشتم، دوبارہ رفتم رو تخت و بدون اینڪہ حیاطشون رو نگاہ ڪنم گفتم: _عاطفہ،بیا این یخ ها رو بگیر! صداے امین اومد: _عاطفہ داخلہ، صداش ڪنم؟ با دلخورے گفتم: _نہ خیر!😒 یخ ها رو گذاشتم رو دیوار. _اینا رو بذارید رو سرتون! با لحن آرومے گفت: +خانمِ ہ...هانیہ خانم؟! 💎با گفتن اسمم گر گرفتم، احساس ڪردم دارم میسوزم با عجلہ وارد خونہ شدم، از پشت پنجرہ دیدم ڪہ یخ ها رو برداشت و بہ حیاط نگاہ ڪرد! .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به 🌹 🌾دلمـ💔 غمگینه غمام سنگینه 🍂چه کردی با این بی کینه 🌾تو که گفتی شیرینه 🍂یه روزی ولم کردی 🌾نگفتی که برنمیگردی😔 🍂حالا شبها تا سحر بیدارم 🌾با کابوسِ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💔 ها ⇜گاه از جنس اشــکنـــ😢ــد ⇜و گاه از جنس ↵گاه سکـــوت🔇 میشوند ↵و میمـــــــانند ↵گاه هــق هـــق می شوند و می بارند😭 دلتنگــ💔ــی من برای اما جنس دارد😔 شادی روح شهیدان 🌷 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌹🍃صدها گله پيش يار بردن ♥️ است 🌼با عشق چوب طعنه خوردن عشق است👌 🌹🍃اي قلب تپندہ ی💗 جهان (عج) 🌼يکبار را ديدن و مردن عشــ♥️ــق است 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸 آمد و 🍃خاطرات شادت اینجاست 🌼عطر تن و 🍃 های نابت👌اینجاست 🌸🍃در باورِ من نیست دیگر 🌼تصویرِ رخِ 🍃پُر تب و تابت💗 اینجاست 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️مسئولیت اعضای بدن 👌 بسیار شنیدنی 🎤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⚜♥️⚜♥️⚜♥️⚜ 🔆وقتی گرفت و خدمت سربازی‌اش را گذراند,دانشگاه هم قبول شد. اما نرفت و با برادرش محمدقاسم به عضویت یگان درآمدند. 🔆در دوره قاسم یک خطایی می‌کند و برای تنیبه به او می‌گویند: از بالای این بلندی به پایین غلت بزن، برادرش قاسم می‌گوید همینطور که می‌زدم وقتی به پایین رسیدم پشت من خورد به پشت یک پاسدار دیگری، بلند شدم تا ببینم چه کسی است که او را کرده اند، 🔆 یکدفعه برگشتم دیدم است گفتم مگر تو را هم تنبیه کردند⁉️ گفت: نه من را تنبیه نکردند دیدم تو را تنبیه کردند نیاوردم من هم با تو غلت زدم. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا