🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 5⃣ #قسمت_پنجم 🔰با بے حوصلگے وارد حیاط شدم😕 سہ هفتہ بود خونہ عاطفہ
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
6⃣ #قسمت_ششم
♦️امتحان هاے 📝 دے نزدیڪ بود.
شالم رو سر ڪردم تا برم پیش عاطفہ، خواستم پنجرہ رو ببندم ڪہ دیدم امین تو حیاط نشستہ، مشغول ڪتاب خوندن
بود📖با صداے سوت ڪسے سرم رو بلند ڪردم، پسر 👤همسایہ بود، شمارہ داد قبول نڪردم ✋ دست از سرم برنمیداشت باید بہ شهریار،برادرم میگفتم! 😕
♦️با حالت بدے گفت:
_ڪیو دید میزنے؟😏
با اخم صورتم رو برگردوندم،
امین سرش رو بلند ڪرد و با تعجب نگاهم ڪرد، نفسم بند اومد، مطمئن بودم رنگم پریدہ! بلند شد و سمت چپ رو نگاہ ڪرد!با دیدن پسر همسایہ اخم ڪرد و دوبارہ مشغول ڪتاب خوندن شد،اما چند لحظہ بعد با عصبانیت 😠 ڪتاب رو پرت ڪرد زمین!
سریع پنجرہ رو بستم، زبونم تلخ تلخ بود، بہ زور نفس عمیقے ڪشیدم، میمیرے از اون بالا نگاهش نڪنے؟! 😒
♦️حتما فڪرڪردہ با اون پسرہ بودم!
با صداے شڪستن چیزے دوییدم سمت پنجرہ، چند لحظہ بعد صداے همهمہ اومد،با ترس رفتم تو ڪوچہ،چندنفر جلوے دیدم رو گرفتہ بودن، از بین صداها،صداے امین رو تشخیص دادم!😧با نگرانے رفتم جلو، خالہ فاطمہ بازوے 💪 امین رو گرفتہ بود و میڪشید بقیہ پسرهمسایہ رو گرفتہ بودن، عاطفہ با ترس داشت نگاهشون میڪرد رفتم ڪنارش.
♦️_چے شدہ؟! 😨
عاطفہ برگشت سمتم.
_هانیہ چے ڪار ڪردے؟! 😬
با تعجب گفتم:😳
_من؟!من چے ڪار ڪردم؟!
مادرم با عجلہ اومد سمتمون و گفت:
_امین دارہ دعوا میڪنہ؟! 😦
خالہ فاطمہ امین رو هل داد داخل حیاط، عاطفہ دویید سمت امین، مادرم رفت ڪنارشون.
♦️قرار بود همیشہ جلوے امین اینطورے باشم ڪے قرار بود بتونم مثل آدم رفتار ڪنم؟! خواستم برم داخل خونہ ڪہ صداے ڪسے باعث شد برگردم!
_یہ شمارہ دادم قبول نڪردے تموم شد رفت واسہ من آدم میفرستے؟! 😤
جوابے ندادم! دوبارہ داد ڪشید:
_هوے با توام! 😵
♦️با عصبانیت برگشتم سمتش 😠 خواستم چیزے بگم ڪہ امین اومد جلوے در!
_صداتو براے ڪے بالا بردے؟!
بدون توجہ بهش با عصبانیت گفتم:
_آقاے حسینے من خودم زبون دارم! 😕
♦️با بهت نگاهم ڪرد، چرا احساس میڪردم دلخورہ بہ جاے آقاامین گفتم آقاے حسینے؟! همسایہ ها پسر رو ڪشیدن ڪنار، رفتم سمت امین
_من متاسفم،باید بہ خانوادم اطلاع میدادم تا اینطورے نشہ😒 سرشو انداخت پایین پوزخندے زد 😏 و آروم گفت:
_یہ دختر بچہ بیشتر نیستے!
♦️سرش رو بلند ڪرد و زل زدم 👀 تو چشم هام! 💓قلبم داشت میزد بیرون نگاهش بہ قدرے برندہ بود ڪہ تمام بدنم رو بہ لرزہ انداخت انگار نگاهش با چشم هاے من درحال دوئل بودن و این نگاہ من 👀 بود ڪہ تو این جنگ نابرابر ڪم آورد و خیرہ زمین شد.
_هانیہ ڪاش میفهمیدے من امینم نہ آقاے حسینے...😐
خدایا قلبم 💗 دیگہ توان نداشت گفت هانیہ و رفت، من رو بہ چالش سختے ڪشوند ... از اون روز ماجرا شروع شد....
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
کربلایی سیدرضا نریمانی - کانال عقیق مادحین.mp3
21.2M
🔸می خواستم شبیه تو بمیرم.....
خیلی قشنگ و #عالی 👌👌
🎤سیدرضا #نریمانی
♥️تقدیم به #شهید_محسن_حججی
و شهدای مدافع حرم🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣برای چند ثانیه #به_تو فکر میکنم..
★زنـدگــیام گلسـ🌺ـتان مــیشــود
❣بعضیها عجیب هستند.
با یک #اتفاق میآیند و
مینشـینند تــه تـه دلت💗
خوب #میخندند خوب گوش میکنند
★اصــلا انــگـار آمــدهانـد
کـه مایه دلگرمیت باشـند😍
حـ💥ـتی اگر #نباشند
❣رد پایـشان👣 روی دلت میماند
تا تمام عمر عشـ💖ـق میورزند
بعضیها عجیب #خوبنــد
یادشـان که میافتی روحت😇
جانـی دوبــاره مـیگــیــرد
★یـادشان که میافتی #بیاراده
لـبخنـد🙂 به لبـانت مینشیند.
❣بعضـیها عجیـب #مـیآیند و
عجیبتر آنکه دیگر نمیروند❌
حتی وقتی که از کنارت رفتهاند
#میمانند
●⇜لبـخندشان
●⇜تصـویرشان
●⇜صـدایـشان
●⇜ #حـرفهایشان
همه را پیشت امانت میگذارند
بعــضیها #عجیب_خوبند🌺
#شهید_محسن_حججی
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
جانم فدای نام شما #یاصاحب_الزمان
قربان آن مقام شما😍 یاصاحب الزمان
جان ميدهم بخاطر يک لحظه #دیدنت
دل عاشقِ♥️سلامِ شما یاصاحبالزمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
چشمانت را باز کن لبخندی بزن ♥️
میسازی #تـــو با همان لبخندِ اول صبـحت، بهتریـن روزم را👌
بر لعل لبت
غنچہ ی #لبخند چہ زیباست 😍
دل در هوسِ "خندہ ی #تو"
غرق نیاز است
لبخند #تو را
چند #صباحی است که ندیدیم😢
یکبار دیگر خانه ات آباد
#بخند...
بخند دل ما تنگ همین لبخند است😔
#شهید_قاسم_سلیمانی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#وصیت_شهید✍ جهان در حال #تحول است، دنیا دیگر طبیعی نیست، الان #دو جهاد در پیش داریم، اول #جهاد_نفس
السلام علیک یا اولیاء الله
🔰می گفت: آدمی که ساکن #نجف شده نمی تواند جای دیگری برود. شما نمی دانید زندگی در کنار مولا💞 چه لذتی دارد.
🔹شیخ هادی به مدت سه سال📆 جهت ادامه ی تحصیلات #حوزوی در شهر نجف اشرف سکونت داشت. از زمانی که ساکن نجف شد، به اعمال و رفتارش خیلی دقت می کرد.
🔸مراقب بود که کارهای #مکروه انجام ندهد. هادی آن قدر زندگی در نجف را دوست داشت که می گفت: بیایید همه برویم آنجا زندگی کنیم😍آنجا به آدم آرامش واقعی می دهد. می گفت: قلب♥️ آدم در #نجف یک جور دیگر می شود.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#پسرک_فلافل_فروش
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker(6).attheme
140.8K
• #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
#لبیک_یا_زینب✊
هیچ گاه دعای #پیر شَوی جوان برایشان دوست داشتنی نبود❌
آنچه که دوست داشتنی است
پریدن🕊 در #جوانےست...
هنگامے که دنیا هنوز
در وجودت #ریشه ندوانده
#شهید_احمد_مشلب🌷
#شهید_بابک_نوری 🌷
#شهید_علاء_حسن_نجمه 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Page383.mp3
816.7K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه نمل✨
#قرائت_صفحه_سیصدو_هشتادوچهار
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷اهمیت به نماز 🍃روزی برای #تحویل امانتی به شهر "تبنین" رفته بودیم.در راه برگشت صدای اذان آمد. احمد
#کلام_شهید🌷
♨️حضرت #صاحب_زمان خدا به شما صبر دهد، زیرا او #منتظر ماست
❌نه اینکه #ما منتظر او باشیم😔
#شهید_احمد_مشلب🌷
#غریب_طوس
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🔻 روایت یک #خواب_زیبا
🔹شبی در خواب #جوان زیبا و خوشرویی را دیدم😍 که لحظات گرمیِ نگاهش و طراوت و شادابیِ سیمایش من را #مجذوب خودش کرد. من به او گفتم شما چه کسی هستی⁉️ گفت: اسمم #عباس_دانشگر است
🔸و در فاصله ی چند متری دیدم که فرشی با گلهای رنگارنگ💐 پهن است و #فضا آکنده از شمیم عطری دل انگیز💖 است. و تعدادی از #شهدا روی فرش ایستاده اند👥
🔹عباس به من گفت: به #مادرم بگویید زیاد نگران من نباشد❌ جای من بسیار خوب است؛ من پروانه وار و #آزاد پر کشیده ام. به نیت من به مدت دو سال🗓 #نماز قضای احتیاطی بخوانید؛ من نیاز به نماز دارم.
🔸از خاله ام #خانم_عبدوس که معلم
روخوانی و روانخوانی قرآن📖 شماست تشکر کنید که به #نيت_من زیاد قرآن می خواند. صبح از #خواب بیدار شدم وقتی به کلاس قرآن رفتم برای خانم عبدوس تعریف کردم
🔹اشک در چشمانش حلقه زد و گریست😭 گفت عباس را مثل #فرزندم دوست می داشتم. وقتی خبر شهادتش🌷 را شنیدم در تمام مجالسی که شرکت میکنم به #یاد_او قرآن میخوانم و #صلوات میفرستم
📚 اذان صبح به وقت حلب
#شهید_عباس_دانشگر 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
باز هم خاطره ای بخوانید از #رفاقت دو شهید مدافع حرم؛ رفاقتی که ختم به #شهادت شد😍 #شهدا_بامعرفتن هوا
🍃🌺🍃🌺🍃
🌷چند سالی بود که با محمدحسن #هم_سرویس بودم و چون مسافت محل سکونت ما تا محل کار تقریبا زیاد بود فرصت مناسبی بود که همدیگر رو خوب #بشناسیم... طی این مدت از #اخلاقش لذت میبردم.
🌷با اینکه #مجرد بود و مسیر سرویس ما هم از مناطق بالا شهر تهران میگذشت، بارها توجه کردم که خیلی تلاش میکرد مسائل شرعی رو تو نگاه به #نامحرم رعایت کنه!
🌷رسول همیشه سر به زیر بود و از نگاه به نامحرم إبا میکرد. 👌ازش پرسیدم تو رسول چی دیدی که فکر میکنی شد عامل #شهادتش؟
🌷گفت: به جرات میتونم بگم دوری از نامحرمش...بین رفقا دائما میگیم این صفت رسول باعث شد #شهادت رو از خدا بگیره...
🌷شنیدم از اطرافیان که گفتن: تو صحبت با نامحرم حتی با بستگان هم همیشه سرش پایین بود.
🖊به نقل از دوست شهید
#شهید_رسول_خلیلی🌷
#شهید_مدافع_حرم
#تخریب_چی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 5⃣7⃣#سبک_زندگی_قرآنی✨ ⭕️ #بندگیِ_شیطان 📖🕋 لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ
❣﷽❣
6⃣7⃣ #سبک_زندگی_قرآنی
🔻وَجهُ الله🔻
قرآن کریم میفرماید:
🕋 کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ (قصص/۸۸)
💢 هر چیزی از بین میرود، جز وَجهِ او!
«وَجه»👈 یعنی صورت و ظاهرِ هر چیزی. یعنی اون قسمتی که دیگران با اون مواجه میشن.
⁉️ امّا خدا که صورت نداره، چهره نداره.. پس «وجه خدا» یعنی چی؟!🤔
«وجهُ الله»👈 یعنی هر چیزی که منسوبِ به خدا باشه، و دیگران رو متوجّهِ خدا کنه.
☜ مثلاً اعمالِ صالح، «وجهُ الله» هستند، چون ما رو متوجّهِ خدا میکنند، و یادِ خدا میندازند..😊
و در مقابل، اعمالِ زشت، «وجهُ الشیطان» هستند.👿
☜ یا مثلاً صفاتِ خدا (مثل رحمت، هدایت، و...) «وجهُ الله» هستند. چون خدا با این صفات با بندههاش روبرو میشه، و بندگان نیز به وسیلهی این صفات به خدا رو میکنند.❤️
امّا انسان هم میتونه به مقامِ «وجهُ اللهی» برسه.😳 همونطور که در دعای ندبه، در فراقِ #امام_زمان (ع) میخونیم:👇
⚡️ أَيْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذِی إِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الْأَوْلِياءُ؟!
⁉️ کجاست اون «وجهُ الله» که دوستانِ خدا به سوی او توجّه میکنند.❤️
☜ کسی که خودش رو مطلق در اختیارِ خدا قرار بده،
☜ تسلیمِ محضِ خدا باشه،
☜ خودش رو خالی از هر گونه مَنیَّت و نفسانیّت کرده باشه،
☜ صفاتِ الهی رو در وجودِ خودش پیاده کرده باشه،
☜ آئینه خدا باشه، و فقط خدا رو نشون بده،
و...
👈 چنین کسی میتونه «وجهُ الله» باشه.
چرا که فرمودند:
⚡️ مَن کانَ لِله، کانَ اللهُ لَهُ. (بحارالانوار)
کسی که برای خدا باشه، خدا هم برای اوست.😌
کسی که به این مقام برسه، و برای خدا باشه،👈 «وجهُ الله» میشه.
و وقتی که «وجهُ الله» شد، نتیجه این میشه که دیگه هلاک نمیشه؛😇 زندهی جاوید میشه و به حیاتِ حقیقی دست پیدا میکنه.😍
✅ کسی که خانهی دلش رو از همه چیز خالی کنه، و از شرّ همهی تاریکیها خلاص بشه💡 به بقای همیشگی و حیاتِ جاوید دست پیدا میکنه.
❌ غیر از این گروه، بقیه در خطر هلاکت و نابودی قرار دارند..
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
محبت درمانی_۱۰.mp3
9.29M
#محبت_درمانی 10
❌ شیطان از محبت میان شما، می ترسه! و برای حذفش، نقشه ها کشیده...
از محبتــ♥️ــی که در قلب تون هست؛ #مواظبت کنید.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸خانه مان #روضه امام حسین (ع) بود. مصطفی آن زمان 4 سال داشت. اواخر روضه نزدیک اذان🔊 ظهر بود که صدای
#فرازی_از_وصیتنامه📜
♦️خدایا از تو ممنونم بیاندازه که دردل مامحبتـ💖 #سید_علی_خامنه_ای را انداختی.
👈تا بیاموزیم درس #ایستادگی را
درس اینکه یزیدهای دوران😈 را #بشناسیم و جلوی آنها سرخم نکنیم❌
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#ولایت_مداری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 6⃣ #قسمت_ششم ♦️امتحان هاے 📝 دے نزدیڪ بود. شالم رو سر ڪردم تا برم
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
7⃣ #قسمت_هفتم
با خستگے نگاهم رو از ڪتاب گرفتم.
_عاطے جمع ڪن بریم دیگہ مخم نمیڪشہ😕
سرش رو تڪون داد،از ڪتابخونہ اومدیم بیرون و راهے خونہ شدیم.
رسیدیم جلوے درشون، مادرم و خالہ فاطمہ رفتہ بودن ختم،
قرار شد برم خونہ عاطفہ اینا، 😊 عاطفہ در رو باز ڪرد،
وارد خونہ شدیم خواستم چادرم رو دربیارم ڪہ دیدم امین تو آشپزخونہ س،
حواسش بہ ما نبود،سر گاز ایستادہ بود و آروم نوحہ میخوند!
_ارباب خوبم ماہ عزاتو عشقہ،ارباب خوبم پرچم سیاتو عشقہ...😌✋
چرا با این لحن و صدا مداح نمیشه!؟ 😊🙈
خودآگاہ با فڪر یہ روضہ دونفرہ با چاے و صداے امین لخند نشست روے لبم!☺️
عاطفہ رفت سمتش.
_قبول باشہ برادر!😄
امین برگشت سمت عاطفہ خواست چیزے بگہ ڪہ با دیدن من خشڪ شد سریع بہ خودش اومد از آشپزخونہ بیرون رفت!
سرم رو انداختم پایین،بہ بازوهاش نگاہ نڪردم!
عاطفہ بلند گفت:
_خب حالا دختر چهاردہ سالہ!نخوردیمت ڪہ یہ تے شرت تنتہ! 😆
روے گاز رو نگاہ ڪردم،املت میپخت،گاز رو خاموش ڪردم عاطفہ نگاهے بہ گاز انداخت و گفت:
_حواسم نبود روزہ س! 😐
+چیز دیگہ اے نیست بخورہ؟😟
_چہ نگران داداش منے! 😄
با حرص ڪوبیدم تو بازوش،از تو یخچال یہ قابلمہ آورد،گذاشت رو گاز.
_اینم آش رشتہ،نگرانیت برطرف شد هین هین؟🍲
_بے مزہ! 😄
امین سر بہ زیر از اتاق بیرون اومد پیرهن آستین بلندے پوشیدہ بود،زیر لب سلام ڪرد و سریع رفت تو حیاط!
عاطفہ مشغول چیدن سینے افطارش شد،چند دقیقہ بعد گفت:
_بیین عاطے جونت چہ ڪردہ!😍
نگاهے👀 بہ سینے انداختم با تعجب😳🍲 بہ آش رشتہ اے ڪہ روش با ڪشڪ نوشتہ بود یا محمد امین نگاہ ڪردم!
_این چیہ؟! 😳
_از تو ڪہ آب گرمے نمیشہ خودم دست بہ ڪار شدم! 😉
سینے رو برداشت و رفت حیاط امین روے تخت نشستہ بود و قرآن میخوند،
سینے رو گذاشت جلوش.
_امین ببین هانیہ چقدر زحمت ڪشیدہ! 😍
با تعجب نگاهش ڪردم بے توجہ بہ حالت صورتم بهم زبون درازے 👅 ڪرد دوبارہ گفت:
_هانے باید یادم بدے چطور با ڪشڪ رو آش بنویسم! 😉😄
انگشت اشارہ م رو بہ نشونہ تهدید ڪشیدم زیر گلوم یعنے میڪشمت! 😬
با شیطنت نگاهم ڪرد و رفت داخل،خواستم دنبالش برم ڪہ امین صدام ڪرد:
_هانیہ خانم!
لبم رو بہ دندون گرفتم،برگشتم سمتش،سرش سمت من بود اما نگاهش بہ زمین،حتما با خودش میگفت چراغ سبز نشون میدہ!بمیرے عاطفہ!😬😬
_ممنون لطف ڪردید!
مِن مِن كنان گفتم:
+ڪارے نڪردم،قبول باشہ!
دیگہ نایستادم و وارد خونہ شدم،از پشت پنجرہ نگاهش ڪردم،زل زدہ بود بہ ڪاسہ آش و لبخند عمیقے روے لبش بود!😊
لبخندے ڪہ براے اولین بار ازش میدیدم و دیدم همراہ لبخندش لب هاش حرڪت ڪرد
به:یا محمد امین!
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#یاد_یاران
✮روزگارے را بہ خاطـر دارم
کہ این ستارگان⭐️
راهنماے #مسیرمان بودند
و دیدن ِچهره هایشان
دلهـاے ناآرام مان💓 را
#تسکیــن میداد..
دلهـایے♥️ کہ در #هوایشان
سخت تنگ است .
#آرزوی_شهادت🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh