eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
_سپیده گفتی جشن تا ساعت چند طول میکشه؟🤔 سپیده_ خودش که میگفت 11 ولی فکر کنم تا12 طول بکشه😁😁 _ای بابا😢 من باید10 خونه باشم که اه😞 مگه عروسیه اخه، چقدر طولش میدن سپیده_غر نزن دیگه اصل مهمونی همون11 شروع میشه حالا یکاریش میکنیم 😝😝 _ اوکی🙁 راستی یادت نره که زودتر بیای من باید بیام انجا بعد حاضر شم نمیشه با آرایش و لباس مهمونی از خونه بیام بیرون میدونی که... سپیده_اووووف خانواده تو هم الکی سخت میگیرن😒😒 اگه میخواستی عوض شی تا الان شده بودی باید قبول کنن تو با اونا فرق داری _ بالاخره قبول میکنن☹️ خب عشقم ساعت 6 میبینمت برم به کارام برسم کاری نداری؟ سپیده_نه عزیزم میبینمت فعلا...😘 . . وسایل مورد نیازمو تا کردمو گذاشتم تو کوله پشتیم خب دیگه وقت رفتنه _بابا جان من دارم میرم زنگ زدم آژانس الانه که برسه بابا_برو دخترم مواظب خودت باش سعی کن زودتر از10 آماده باشی به حسین میگم بیاد دنبالت خیالمم راحتتر اینجوری... _نهههه😱😱 یعنی خودم با آژانس میام بابایی 😑😑 نیازی نیست حسین بیاد اونم کار داره درست نیست به خاطر من از کارش بزنه بابا_باشه دخترم🤔 برو در پناه خدا _خداحافظ بابایی😙 اخیش انگار بخیر گذشت این آژانس کجا موند پس داره دیرم میشه... . . . . مامان_عه، این دختر کی رفت من نفهمیدم؟🤔 بابا_پیش پای شما رفت. _یکم رفتارش عجیب نبود؟😶 _چطور خانم جان؟ _آخه هیچ وقت برای دیدن زینب انقدر ذوق شوق نشون نمیداد چی بگم خانم ان شاالله که سرش به سنگ خورده...😞 . . . نگین_سلااااام حلما جون خوش امدی عشقم😍 بیا تو _ سلام عزیزدلم☺️ چه خوشگل شدی دختر تولدت مبارررررک نگین_مرررسی جیگر بیا که سپیده از کی منتظرته دیگه کم کم مهمون ها پیداشون میشه اگه آژانس دیر نمی‌کرد 30 دقیقه پیش رسیده بودم نگین که از جلو در کنار رفت تازه متوجه خونه شدم چیکار کرده بودن😯😍 خونه در حد جشن نامزدی دیزاین کرده بودن دمشون گرم نگین_به چی نگاه میکنی دختر دنبالم بیا سپیده تو اتاق منتظرته راه افتاد که بره سمت اتاق متوجه لباسش شدم که از جلو پوسیده بود و از پشت...🙄🙄 خوب شد کت و شلوارمو برای پوشیدن انتخاب نکرده بودم وگرنه حسابی ضایع میشدم😐 نگین:ببین کی امده سپیده؟ سپیده:کی؟؟؟ نگین :یه دقیقه اون بابلیسو بزار کنار خودت ببین سپیده: به به حلما خانم چه عجب، بالاخره امدی😏 به من میگی زود بیا خودت دیر میکنی؟؟ حلما : سلامت کو خاله سوسکه😉 شرمنده آژانس دیر امد. نگین: خب حالا سریع حاضر شین الان مهمون ها میان من برم به کارا برسم، زود بیایین دست تنها نمونم سپیده باش برو یکم دیگه ما هم میاییم حلما : راستی مامانش کجاست؟ ندیدمش سپیده: خونه رو خالی کرده راحت باشیم مامانش رفته خونه خالش باباشم که ماموریته نیمده هنوز حلما: واااا😳😳 ما به مامانش چیکار داشتیم اخه؟ سپیده: تو، تو این کارا دخالت نکن زود لباستو بپوش ببینم چطور باید درستت کنم...😬😬 برای این مهمونی تصمیم گرفتم یه پیرهن ساده اما شیک بپوشم بلندیش تا زانو هام بود که زیرش ساپورت میپوشیدم یقش قایقی بود که خب مهم نبود خودمون بودیم دیگه بعد این که لباسو پوشیدم سپیده سریع مشغول صورتم شد بهش سفارش کردم زیاد آرایشم نکنه اما باز کار خودشو میکرد😄 سپیده:خدا لعنت کنه حلما چقدر قشنگ شدی حلما: من قشنگ بودم خانوم ☺️☺️ سپیده : ایشش😏 مگه این که خودت از خودت تعریف کنی حلما: سپیده جونم مو هامو اتو میکنی؟؟ سپیده : موهاتم من درست کنم خونه چیکار میکردی پس؟ اومدم جواب سپیده رو بدم که زنگ درو زدن انگار مهموناش دارن میان سپیده : بده من اون اتو رو بچه ها رسی.. وسط حرفش پریدم و گفتم یه لحظه ساکت شو صدای مردونه شنیدم😶 سپیده: عه چیزه... 🙄 خب حلما یادم رفت بهت بگم... مهمونی قاطیه حلما:چی؟؟؟؟😳😳 الان یادت افتاد بهم بگی؟؟😠😠 خدا لعنت کنه سپیده من فکر کردم فقط خودمونیم...😏😏 سپیده : خب حالا مگه چیشده؟ چهار تا پسر هم هست دیگه لباست که مناسبه عادت به حجاب هم که نداری چه فرقی داره برات پسر باشه یا نباشه؟؟ سپیده نمیتوتست درکم کنه😔😔 همین جوری عذاب وجدان داشتم که به خانواده دروغ گفتم😞😞😞 تازه اون موقع این خودمو گول میزدم که یه تولد سادس چیه میگه؟ من به حسین قول داده بودم باید سر قولم میموندم... سپیده: خب حالا قیافشو زانوی غم بغل کرده چیزی نشده که😕😕😕 هر چی سخت بگیری بدتره همش چند ساعت مهمونیه حالشو ببر دختر کسی که نمیدونه تو اینجایی! از چی ناراحتی پس؟ حلما:بس کن سپیده تو باید بهم میگفتی شاید من اصلا نمیمدم... 😒😒 سپیده: ببین حالا که اومدی دیگه حرفشو نزن طوری نمیشه نگران نباش من ولی دلشوره عجیبی داشتم😢 همیشه منو از امدن به همچین مجالسی منع کردن... حس میکردم دارم به خانوادم خیانت میکنم . ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول وقت سیره 🌹🍃 ✨میهمان از شهرستان رسیده بود. باید شام تدارک می دیدم. ایمان را برای خرید صدا زدم. هیچ وقت جواب درخواستم را رد نمی کرد. نزدیک اذان مغرب بود، مِن و مِنی کرد و گفت: مامان اگه اجازه بدی، اول برم مسجد، نمازمو بخونم بعد میخرم. با معذرت خواهی از میهمانها راهی مسجد شد. نماز اول وقت دغدغه زندگی اش شده بود. مسجد به صدای قدمهایش آشنا بود. ✨ آن شب غذای روی سفره عطر ایمان را داشت... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا