eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
6.6هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدا شاهد بر و عالمند و هم آنانند که به دیگران حیات می بخشند °°[💜💕]°° ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷🕊🍃 🕊💔 کبوترانی که سکوی پروازشان سیم خاردار و خط مقدّم بود همان بی بدیلانی که با رنگ خون صفحه عاشقـــانه زندگی را نقاشی کردند وبا زمزمه دعوت یار لبیک گفتند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
میگفت:« انقلاب کارمند نمیخوادآدم جهادی میخواد. حاج قاسم با بقیه تو همین بود:)… ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
میگفت: اگرانسان‌سرش‌رابه‌سمت‌آسمان‌بالابیاورد وڪارهایش‌رافقط‌برای‌ انجام‌ دهدمطمںٔن‌باش‌زندگیش‌عوض‌می‌شود وتازه‌معنی‌زندگی‌ڪردن‌را♥'!:) ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔴 شهید چمران ثابت کرد: میشه در آمریکا تحصیل کرد ولی از شهادت محروم نشد! میشه در نظام طاغوت رشد کرد ولی طاغوتی نبود! و میشه در بالاترین پست‌های ریاستی حضور داشت ولی همچنان خادم و خاکی باقی ماند. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌟زندگی به سبڪ شهدا 📝 راوی: همسر 🔶 شب عقد کلی سنت شکنی کردیم. سفره نینداختیم، یک سجاده پهن کردیم رو به قبله، و یک جلد قرآن هم مقابلش. 🔹 مهریه را هم بر خلاف آن زمان سنگین نگرفتیم؛ اما مراسم‌مان شلوغ بود. همه را دعوت کرده بودیم؛ ♦️ البته نه برای ریخت و پاش، برای اینکه سادگی ازدواج‌مان را ببینند؛ این که می‌شود ساده ازدواج کرد، و خوشبخت بود. ⚜ عروسی‌مان هم از این ساده تر بود. اصلا مراسمی نبود. شب نیمه شعبان، خانواده علی آمدند خانه ما، دورهم شام خوردیم، بعد هم من و علی رفتیم خانه‌ی بخت. 📚 کتاب قرمز رنگ خون بابا 🌻 🌱 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📌باور نمی کردم.... باور کنید، اصلا باور نمی‌کردم جوون‌های مجردی باشن، در طول این مدتی که نایب امام زمان علیه‌السلام توصیه فرمودن، اینا جدی نگیرن؛ بعد هیئتی هم باشن! باور نمی‌کردم... می‌گفتم اشاره‌ی آقا بسه دیگه. الان ... وقتی شماها رو می‌بینم، ... باور می‌کنم که امام صادق [علیه‌السلام] چهارهزارتا شاگرد داشتن، می‌گفتن دنبال چهل‌تا مرد می‌گردم...!!!!!😞💔 از شما بهتر کی؟ شما آخرشین دیگه! به خودتون نگاه کنید! خجالت نمی‌کشید؟!‼️ خانواده شیعه، دخترش، پسرش، گیرِ بند و بیل‌های الکی ازدواج نمی‌کنه. ازدواج می‌کنه، تیتیش مامانی بازی در میارن، بچه‌دار نمی‌شن... . یه جوری تشریک مساعی کنید. موضوع مهم‌تر از این حرف‌هاست. بازی در نیارید! وقتی که آقای تو داره در مورد تهدید نسل صحبت می‌کنه، یعنی تو باید بگیری مطلب رو، نه اونی که لقمه‌ی حرام تو خونه‌اش می‌بره... هر خانواده ده‌تا بسه؟! ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
حـقاڪه‌توخـورشیدزمینے‌وزمانـے حقـاڪه‌تـومراد؎‌ومریـدٺ‌شـده‌امـ من ••🌙🌻•• ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🎧نسخه صوتی🎧 📚رمان دا ‌⇩⇩⇩ نویسنده: سیده زهرا حسینی 🌷خاطرات از جنگ تحمیلی و اوضاع خرمشهر در روزهای آغازین جنگ است. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻پندار ما این است که ما مانده ایم وشهدا رفته اند،اما حقیقت آن است که زمان ما رابا خود برده است وشهدا مانده اند... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ آب از سرم گذشتہ صدا میکنی مرا⁉️ در یک قنوٺِ سبز🤲دعا میکنی مرا؟ این شوقِ پر زدن کہ بہ جایے بال وپرم شڪستہ🥀هوا میکنی مرا؟ 🌸🍃 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨امروز سالگرد شهادت شهید احمد گودرزی 🕊نــام : احمد 🌷نـام خـانوادگـی : گودرزی 🌷تـاریخ تـولـد : ۱۳۷۵/۱/۱ 🌷تـاریخ شـهادت : ۱۳۹۴/۱۲/۱۴🌧 🌷کـشور شـهادت : سوریه، حلب ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
*❣۱۳ سال عاشقی همسرم اصالتاً اهل بروجرد و متولد اول فروردین ۱۳۵۷ بود که در ورامین بزرگ شد. من اصالتاً افغانستانی هستم و پدرم سال‌ها پیش به ایران مهاجرت کرد. مشهد متولد شدم و از زمان کودکی‌ام در ورامین ساکن شدیم. سال‌ها همسایه احمدآقا بودیم. وقتی احمد از من خواستگاری کرد خانواده‌ها مخالفت می‌کردند. احمد ۱۳ سال به پایم نشست و بار‌ها به خواستگاری‌ام آمد. گفته بود زهرا یادت باشد یا تو یا هیچ کس دیگر! در دلم گفتم الان یک چیزی می‌گوید، بعد یادش می‌رود، اما او روی حرفش ایستاد. احمد گودرزی ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨زندگی ساده از خدایم بود احمد همسرم شود. بالاخره دل خانواده‌ام به رحم آمد و خواستگاری‌اش را پذیرفتند. برای خرید عقد به بازار رفتیم. کت و شلوار برای احمد خریدیم، اما احمد گفت: من کت و شلوار دارم وقتی قرار است یک بار بپوشم و کنار بگذارم چرا پول‌تان را هدر می‌دهید؟ مراسم عقد مختصری در ۲۸ دی ۹۲ گرفتیم و زندگی‌مان شروع شد. خانواده‌ام شروط زیادی برای احمد گذاشتند که همه را قبول کرد. گفت: فقط یک شرط دارم. چون پاسدارم شرایط کاری‌ام طوری است که مأموریت زیاد می‌روم، شما با نبودن‌هایم کنار بیایید. گفتم باشد قبول می‌کنم.❤️☺️ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌺❤️احمد زخمی شده بود، اما چند لایه لباس می‌پوشید تا من متوجه نشوم. گفتم چه خبره این همه لباس؟ می‌گفت، چون سوریه سرد بود به زیادی لباس عادت کردم. بعد از شهادتش فهمیدم مجروح شده بود، یک هفته بیمارستان بقیه‌الله بستری بود، اما به دیگران گفته بود به خانواده‌اش خبر ندهند❤️ ❤️وقتی می‌خواست برود خم شد پایم را بوسید. گفت: حلالم کن. خندیدم و گفتم رفتن که حلال کردن نمی‌خواهد. مگر چه کار کردی؟ باشد حلالت کردم. جلوی سالن پذیرایی ایستاده بودم. احمد به دیوار حیاط تکیه داده بود. پنج دقیقه فقط نگاهم کرد و پلک نزد. یک دفعه در را باز کرد و رفت. دیدم با دست اشک‌هایش را پاک می‌کند. از کوچه دور شد.😔 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
آی‌شهدا....... جان‌مادرتان‌به‌‌دل‌منم‌یه‌نگاهی‌بکنید😭💔
به شهدا گفت چرا برای ما دعا نمیکنید بشیم شهید گفت ما براتون دعا میکنیم 😇 گناه می‌کنید 😞 پاک میشه 📜 اینکه میگه وصله ناجور هستیم درسته
یھ‌رفیق‌گیربیارید ڪھ‌باهاش‌خودسازۍڪنید، ترڪ‌گناه‌ڪنید درس‌بخونید‌ومباحثھ‌ڪنید🖐🏼" اگھ‌پیدا‌ڪردید ولش‌نڪنید‌تا‌شھادت♥️. 🌱😊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا در دفاع از دینت دویدم ، جهیدم ، خزیدم ، گریستم ، خندیدم خنداندم و گریاندم افتادم و بلند شدم کریم حبیب ، به کَرَمت دل بسته ام . - شهید سلیمانی - 💌 بخشی از وصیت‌نامه ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh