🔹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبَّاسَ ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَوَّل الْقَوْمِ إِسْلاماً، وَأَقْدَمِهِمْ إِيماناً، وَ أَقْوَمِهِمْ بِدِينِ اللّٰهِ، وَأَحْوَطِهِمْ عَلَى الْإِسْلامِ
🔸سلام بر تو ای ابا الفضل العباس فرزند امیرمؤمنان، سلام بر تو ای فرزند سرور جانشینان، سلام بر تو ای فرزند اولین نفر امت در اسلام آوردن و پیشترینشان در ایمان و استوارترینشان در پایبندی به دین خدا و نزدیک و هوشیارترینشان بر اسلام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃👌🍃
خنده ڪن تا بشوی سوژه نقاشی من
من فقط شیوه لبخند ڪشیدن بلدم
#روز_جانباز_مبارک
#جانبازان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹کلیپ |عیادت رهبر انقلاب
از جانباز #شهید_محمدتقیطاهرزاده
«محمدتقی! میشنوی آقاجون؟
میشنوی عزیز؟
میشنوی؟
در آستانهی بهشت، دم در بهشت،
بین دنیا و بهشت قرار داری شما؛
خوشا به حالت...»
#ســلام_برشــــهدا
#روز_جانباز
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق و عشق بازی
آنهایی که اهل اینجا نیستند،
کی حال توعاشق رامیفهمند
روایـتـی از زنـدگـی یـڪ جـانـبـاز مـدافـع
حـرم تـیـپ فـاطـمـیـون کـه بـا چـشـمانـش
حـرف میزند...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ کوتاه ودیدنی ازاقامه نمازامام خامنه ای دربین رزمندگان اسلام
اللهم احفظ قائدا الامام خامنه ای
به برکت صلوات بر محمد وال محمد
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
کمتر کسی می دانست؛
او «جانباز ۷۰ درصد» بود
پنج بار زخمی شد
۲۲ ترکش در بدن داشت
ترکش گلویش را دریده بود...
راوی: همسر شهید
یاد سپهبد شهید صیاد شیرازی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✍ #ڪلام_شـهید
○پشتیبان انقلاب باشید، اتحاد خود را حفظ کنید، پاسدار راه حق باشید. با منافقین و فرصت طلبان مبارزه کنید، تقوا را فراموش نکنید، مخلصانه پیرو ولایت فقیه باشید.
○سلام مرا به امام و آقای خامنه ای برسانید و به ایشان عرض کنید احمد خلاف انتظار شما گام بر نداشت و از راهنمایی های شما ممنون بود .
#شهید_احمد_آتشدست
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
31.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ سودای دگر
با صدای امید معنوی
بمناسبت دوازدهمین سالروز شهادت
سرلشکر شهید دکتر حاج احمد سوداگر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
میخواست نشان دهد ادب را
یک روز پس از برادر آمد❤️🌿
#میلاد_حضرت_عباس(ع)مبارڪ باد🎉
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 #کــلامشهـــید
«دنیا آدم را آهسته آهسته
در کام خود فرو می برد؛
قدم اول را که برداشتی
تا آخر میروی باید مواظبِ
همان قدم اول باشی»
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #استوری |
یاد خدا را فراموش نکنید و مرتب بسم الله بگویید.با یاد و ذکر خدا و عمل برای رضای خدا خیلی از مسائل حل می شود.
#شهید_محمدابراهیم_همت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌳🌻🌳🌻🌳🌻🌳🌻🌳
📝بند 33استغفار امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
(از استغفار 70 بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام")
🌳اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ كَتَبْتَهُ عَلَيَّ بِسَبَبِ عُجْبٍ كَانَ مِنِّي بِنَفْسِي أَوْ رِيَاءٍ أَوْ سُمْعَةٍ أَوْ خُيَلَاءَ أَوْ فَرَحٍ أَوْ حِقْدٍ أَوْ مَرَحٍ أَوْ أَشَرٍ أَوْ بَطَرٍ أَوْ حَمِيَّةٍ أَوْ عَصَبِيَّةٍ أَوْ رِضاً أَوْ سَخَطٍ أَوْ شُحٍّ أَوْ سَخَاءٍ أَوْ ظُلْمٍ أَوْ خِيَانَةٍ أَوْ سَرِقَةٍ أَوْ كَذِبٍ أَوْ نَمِيمَةٍ أَوْ لَعِبٍ أَوْ نَوْعٍ مِمَّا يُكْتَسَبُ بِمِثْلِهِ الذُّنُوبُ وَ يَكُونُ فِي اجْتِرَاحِهِ الْعَطَبُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ
بار خدایا! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که بر من نوشته ای به جهت خود پسندی ای که در من به وجود آمده، یا خود نمایی، یا خودستایی(با رساندن عمل خود به گوش دیگران)، یا تکبر، یا شادمانی، یا کینه، یا خوشی، یا بخشندگی، یا بخل، یا ظلم، یا خیانت، یا دزدی، یا دروغ، یا سخن چینی، یا لهو و لعب، یا هرنوع کاری که با آن مرتکب گناه میشوند و هر که آن را انجام دهد خود را به هلاکت اندازد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان
🌳🌻🌳🌻🌳🌻🌳🌻🌳
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔶همسرش رزمنده ی حزب الله است که در سوریه دو دستش رو از دست داده و جانباز شده...
🔹محمد انگشتی نداره که حلقه به دست کنه
اما باهاش ازدواج کرد چون میدونه که اون دنیا دست گیرش میشه
❣مبارکت باشه عروس خانم
درود به راه زینبی ات...
#محمد_علوش
#همسران_جانبازان
#ازدواج_موفق
#همسفر_بهشتی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹شما جانبازان، به هیچوجه مشروطیِ دانشگاه شهادت نيستيد
🔻رهبر انقلاب: یک جمله به این برادر عزیزِ جانبازمان که میگوید «من مشروطىِ دانشگاه شهادتم» عرض کنم: به هیچوجه شما مشروطی نیستید. 🔹شما #جانبازان ذخیرههای باارزش دانشگاه جهادید. جهاد لزوماً با #شهادت همراه نیست؛ اما لزوماً با فوزِ به رتبهی مجاهدان و تقرّب به پروردگار همراه است.
🔺میدان جهاد هم همه جاست؛ هم در دفاع نظامىِ از کشور، هم در دفاع سیاسی و آبرویىِ از کشور و هم در تلاش برای پیشبرد کشور و ملت، که امروز شما در این سنگر کار میکنید. اینها همه #مبارزه است و همه باید مبارزه کنیم. ٨٢/٩/٢۶
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب که در بهشت وا می گردد
هر درد نگفتنی دوا می گردد
از یمن ولادت امام سجاد(ع)
حاجات دل خسته روا می گردد
ولادت باسعادت امام سجاد(ع) مبارک❤
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رمان_ادموند
#قسمت_سیوهفتم
🔹 در این موقع که پدر و جاناتان باهم مشغول صحبت بودند، ادموند در کنار آنها ایستاده و درحالی که دستش را در جیب شلوارش فرو برده بود، غرق در افکار خودش ظاهراً به گفتگوی آنها گوش میداد.
🔸 ناگهان پدر به نشانه اعتراض نگاه سرزنشباری به او انداخت و گفت: ادموند، حواست کجاست؟! آقای کوین با شما هستند!
🔹 ادموند که گویی از دنیای دیگری به ناگاه وارد این دنیا شده است، با دستپاچگی دستش را به طرف جاناتان دراز کرد و گفت: من رو عفو کنید آقای کوین، این لحظههای پایانی اضطراب زیادی دارم. با اینحال از شما به خاطر همه چیز ممنونم و امیدوارم روزی من هم بتونم براتون کار مفیدی انجام بدم. البته نه به این معنی که شما توی دردسر افتاده باشید!
🔸 از دستپاچگی و درعینحال حرفهای خالصانه ادموند، لبخندی بر روی لبان جاناتان نشست از همین رو دست دیگرش را هم بر روی دست او گذاشت و گفت: آقای ادموند، شما یکی از دوستداشتنیترین مردهایی هستید که من در طول زندگیام باهاشون آشنا شدم. قاطعانه میتونم بگم که وقار و متانت شما آدم رو تحت تأثیر قرار میده و هر کس حتی یکبار در زندگی با شما روبرو بشه، دیگه نمیتونه فراموشتون کنه. مطمئنم که موفق میشید، پس این همه نگرانی لازم نیست.
- پدر! اون شب مهمونی لُرد ریچاردسون رو یادتونه؟ شما و مادر تا یک هفته با من حرف نزدید و جوابم رو نمیدادید!
- آخ، هنوز یادم میفته از دستت عصبانی میشم. بیچاره لُرد تا چند وقت هر جا من بودم تو اون مجلس شرکت نمیکرد، واقعاً که بعضی وقتها پسر خودسر و بی ملاحظه ای میشی.
🔹 ادموند خندید، ویلیام هم از یادآوری آن ماجرا لبخند کم رنگ و متینی زد که حمل بر تأیید رفتار پسرش نباشد. 5 سال پیش در مهمانی هایی که به مناسبت فارغالتحصیلی دختر لُرد ریچاردسون، جین، برگزار شده بود، ادموند در مقابل پیشنهاد ازدواج لُرد با دخترش به صراحت سبکسری و رفتار جلف او را به رخ پدرش کشیده و در نهایت در حضور چند تن از سناتورها و مردان سیاسی اعلام کرده بود که قصد ازدواج با چنین دختری را ندارد و همین مسئله باعث بروز مشکلاتی برای ویلیام شده بود؛ اما امروز که به آن خاطرات فکر میکردند در مقابل سختیهای این مدت به نظر خندهدار میآمد.
🔸 ویلیام دستش را دور شانه او حلقه کرد و گفت: درسته که اون شب با اون اظهارنظر جنجالیات من رو خیلی خجالتزده کردی اما تو دلم به خاطر شجاعتت بهت افتخار میکردم.
🔹 آرتور که تا آن لحظه سعی کرده بود به خود مسلط باشد، ویلیام را تنگ در آغوش گرفت و برای همیشه این حس خوب پدر و فرزندی را که هیچوقت درباره والدین خویش تجربه نکرده بود، با همه وجود لمس کرد و در تکتک اعضای بدنش به خاطر سپرد. بعد از آن نوبت به خداحافظی با ادموند مهربان و دوست خوبش رسید، دست همدیگر را در دست گرفته و با نوعی حسرت به یکدیگر خیره شدند، حسرت روزهایی که به خوشی در کنار هم گذرانده و در بیخبری از وجود چنین لحظهای دردناک سپری کرده بودند، حسرت روزهای رفته، حسرتِ ایکاشهایی که دیگر فکر کردن به آنها جزئی از وجود هر دویشان شده بود.
🔸 وقتی انسان در پرورش احساسات و عواطفش مربی و معلم خوبی داشته باشد، هیچگاه نمیتواند در مقابل خوبیها و فطرت پاک انسانی سر تعظیم فرود نیاورد و از کنار دوستی، گذشت و مهربانی بیتفاوت عبور کند. این قانون در مورد آرتور مردل هم اتفاق افتاده بود و با همه خودپسندیها، خودخواهی و لذتجوییها در زندگی بی بند و بارش، بالاخره در دام محبت و پاکی خانواده پارکر گرفتار شده و اکنون که زمان جدایی از آنها بود، در حد مرگ برایش دردآور و جانکاه مینمود.
🔺 آرتور در زندگی هیچگاه محبت والدین و داشتن خواهر و برادر را تجربه نکرده بود، با اینکه خواهر و برادر واقعی داشت اما مدتها بود که از آنها بیخبر بود و این هرگز در زندگیاش جایی نداشت اما تصور ندیدن ادموند زجرآور بود.
ادامه دارد..
تالیف: #آمنه_پازوکی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رمان_ادموند
#قسمت_سیوهشتم
📜وکیل معرفی شده توسط جاناتان مسعود طالقانی از وکلای بسیار خبره وزیر دست ایرانی بود که در امور بین الملل هم دستی بر آتش داشت و در اکثر پرونده هایش موفق بوده و بسیار خوش می درخشید جاناتان به دلیل تسلط بسیار زیاد مسعود به زبان انگلیسی و همچنین آشنایی اش با مسائل حقوقی بین الملل انتخاب و به پارکها معرفی کرد.
📜مسعود طالقانی حدود 10 سالی از ادموند بزرگ تر نشان می داد. بسیار شوخ طبع و خوش سخن متعهد به رعایت اصول اخلاقی در کار فردی متدین و در عین حال زیرک بود ظاهری کاملاً ایرانی داشت موهای مشکی پرپشت که به خوبی مرتب شده بود اندامی نچندان متوازن با قدی متوسط پوست صورت سبزه و همیشه با کمی ته ریش.
📜در کل چهره بانمک و مردانه داشت چشم هایش بادامی و پلک هایش کمی افتاده ب نظر می رسید. برای کارش احترام زیادی قائل بود مخصوصاً در زمان برخورد با موکلین ش سعی میکرد همیشه با ظاهر مرتب و رسمی حاضر شود عادت داشت یک کیف دستی مردانه کرمی پر از اسناد و مدارک همراهش باشد که در اکثر مواقع شب قبل شب قبل در منزل تا دیر وقت روی آنها کار کرده بود در مجموع یک مرد پر تلاش دلسوز و محترم بود.
📜 در اولین برخورد آنقدر گرم و صمیمی ومهربان با ادموند رو به رو شد که او نیمی از نگرانی هایش را از خاطر برد تنها و دلشکسته با قدم های لرزان و لغزان کوچه ها را به امید رسیدن به یک راه برای نجات می پیمود در دل وحشت عظیمی لانه کرده بود گام هایش را بلند تر بر می داشت و سعی می کرد و پشت سرش نگاه نکند از گذرگاه های تنگ و باریک به سرعت می گذشت نوری از دور نمایان شد با خودش تکرار می کرد فقط باید به سمت نور حرکت کنم آنجا حتماً راه نجاتی هست گاهی احساس می کرد سایه هایی پشت سر شورا تعقیب میکند و همین باعث میشد سریع تر راه برود ناگهان خود را در مقابله گنبد طلایی درخشان دید.
📜با دلهره به اطراف می نگریست جمعیت زیادی را مشاهده کرد که بی اعتناء به سمت آن مکان نورانی در حرکت بودند و هیچ هراسی هم در دل نداشتن طرح آن تنها روشنایی شهر از آنجا نشأت می گرفت ادموند چندین بار تلاش کرد تا از کسی بپرسد اینجا کجاست اما گویی هیچ کس او را نمی دید در میان وحشت ای مرگبار دست و پا میزد که مفری از آن نبود دلش می خواست فریاد بکشد و کمک طلبد اما حنجره اش یاری نمی کرد و صدا در گلویش بی اثر بود.
📜نگاهش دوباره به آن گنبد تلاقی کرد مانند خورشید درخشان بود کسی که به آن خیره می شد قدرت برگرفتن نگاهش را نداشت. مانند معجزه موسی علیه السلام در رویارویی با ساحران قلب هر بیننده ای را می بلعید در مقابل جریان آب خروشانی قرار گرفته بود که او را بی اختیار به اقیانوس بی انتهایی معنویت پیوند می زد.
📜 تسلیم شده پاهایش یاری حرکت نداشت بر زمین زانو زد و شرکت به راز و نیاز با خداوند آه سته آهسته عطر دلربا ای گل نرگس مشامش را پر میکرد. از جایش بلند شد و نگاهی به پشت سر انداخت وجود آشنایی غریب را در نزدیکی احساس کرد همان مرد نورانی و یاور همیشگی مانند کسی که تمام عمر فلج بوده و هرگز حرکت ارادی نداشته است قادر به بلند شدن نبود از لبه تخت خواب به پایین لغزید و در حالی که به آن تکیه میداد روی زمین نشست و سرش را در دست گرفت و بریده بریده و کوتاه نفس می کشید.
📜 صدای ضربان تند قلب اش در سرش می کوبید دنبال راهی بود تا بتوانند بر ترس و هراس غلبه کند چه نوای روح بخش اذان صبح در فضا طنین انداز شد..
الله اکبر! الله اکبر!
ادامه دارد...
تالیف: #آمنه_پازوکی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امشب كه
در بهشت وا مى گردد
هر درد نگفتنى دوا مى گردد
🌸از يمن ولادت امام سجاد(ع)
حاجات دل خسته روا مى گردد
🌸میلادخجسته ی امام
سجاد علیه السلام مبارک
🌸عـیدتـون مـبارک
#شبتون_بخیر_✨🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
یاد خدا ۲۳.mp3
12.11M
مجموعه #یاد_خدا ۲۳
#استاد_شجاعی | #حجهالاسلام_قرائتی
√ دل باید پاک باشه!
ایمان به چهار تا تارمو، و چند تا پارتی و چند تا فیلم مورددار و ... نیست که!
انسانیت مهمه !!!
@shahidNazarzadeh
@ostad_shojae| montazer.ir