eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29هزار عکس
7.2هزار ویدیو
209 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
دستش رو محڪم گرفتم گفتم: بحثو عوض نڪن😒 این سوختگے دستت چیہ هادی⁉️ خنــدید😅 سرشو پایین انداخت و گفت: یہ شب شیطون👹 اومد سراغم منم #اینجورے ازش پذیرایے کردم!😔 #شهید_هادی_ذوالفقاری🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚 دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند وگرنه در راحت فراغت و صلح چه بسیارند اهل دین... «سید #مرتضی_آوینی» 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در قاب__دلم عڪـس جمـــ❤️ـــال #تُ نهادم #شهید_مهدی_قاضی_خانی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNaz
🌷 🔸یہو وسط حرفـش میگفت: "خانـــــوم...❤️ اگـہ مݧ شدم بہم افتخار کن..."☺️ 🔹مـیگـفـتـم:"وا بـہ چـے افتخار کنم…؟! بـہ ایݧ کـہ شوهـر نـدارم…؟!"😞 میـگفـت: "بـہ ایݧ افتخار کـݧ کـہ من همه رو و... 🔸بـہ خاطر همـہ مردم میرم..😊. اگـہ نرم دشمن میاد داخل خاکموݧ... پیـش از ما هـم اگه شـہدا🌷 نمیرفتݧ... حالا ما هـم نمیتونستـیم تو امنـیت و آرامـش زندگـے کنیم..."🙂 🔸روز آخرے کـہ میخواست بره گفت: "بیایـیـد وایسید عکس بگیریم…📸 کولـہ شو کـہ برداشت... رفتم آب و بیارم... فضا یـہ جورے بود😢... 🔹فکر میـکردم ایݧ حالات فقط مخصوص فیلمـا 📺و تو کتاباست... احـسـاس میکردم... مهدی بالــ🕊 درآورده داره میـره... 🔸از بـس کـہ بود... ساکـشو خودم جمع کردم... قرار بـود ۴۵ روزه بره و برگرده ⚡️ولـے.. ۲۱ روزِ بعد 🌷شد... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نزدیکِ عملیات💥 بود. می‌دونستم مهدی #زین‌الدین دختردار شده. یه روز دیدم سرِ پاکت از جیبش‌زده بیرون. پرسیدم: این چیه؟ گفت: عکس دخترمه... گفتم: بده ببینم عکسش رو😍 گفت: هنوز خودم ندیدمش... پرسیدم: چرا⁉️ گفت: الان وقتِ عملیاته ، می‌ترسم مِهر پدر و فرزندی کار دستم بده ، باشه برا بعد از عملیات... #شهید_مهدی_زین_الدین🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آخرین حرفهای رفاقتی 🌹شهید رسول خلیلی🌹 🔹همه که باید بریم 🔸 چقدر خوبه زیبا بریم. 🔹 برام دعا کنی
باشــد #صبـور مےشوم امّا تو لااقـل دستے براے من بده از دورها تڪـان ... " شهـدا گاهے نگاهے " #شهید_رسول_خلیلی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
باشــد #صبـور مےشوم امّا تو لااقـل دستے براے من بده از دورها تڪـان ... " شهـدا گاهے نگاهے " #شه
7⃣4⃣3⃣ 🌷 💠خواب روز عاشورا 🌷درست دم اذان سال 92 ( 4روز قبل از شهادت ) بود که از خواب بیدار شد . بدون مقدمه رو به من کرد و گفت : آقا حمید یا من شهید🕊 می شوم یا تو ! 🌷من که متوجه موضوع نشده بودم😕، جریان را پرسیدم . محمد حسن گفت : خواب دیدم من و تو به سمت یک باغی🌳 در حال حرکت هستیم . 🌷 که به یک رسیدیم . من به تو گفتم : بیایید با هم از یک مسیر برویم .⚡️ اما تو گفتی هرکداممان از یک مسیر برویم و از هم شدیم . 🌷 حالا یا من شهید می شوم یا تو ! گفتم: می شوی ، چون من چند روز دیگر به ایران🇮🇷 برمی گردم . ...... 🌷27 آبان 92 که مصادف بود با 14 محرم ، در حال خنثی سازی یک بمب💣 بود که یکی از پیچیده ترین بمب های منطقه بود . 🌷وگرنه محمد حسن خیلی متخصص تر بود . آن بمب در صورت او منفجر شد💥 و محمد حسن به 🕊 رسید . رسول(محمدحسن) خلیلی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
روح الله برای من #هدیہ امام رضا ع بود همسری ڪہ امام هشتم بہ ادم هدیہ بدهد وامام حسین ع او رابگیرد وص
وقتی پیکر #شهید_روح_الله_قربانی را آوردند، مادر شهید رسول #خلیلی میدانست روح الله مادر ندارد درخواست کرد تا #مزارشان نزدیک هم باشد تا برای هر دو گریه و #مادری کند. 📎مادرانه 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
مگر میشود #دختر باشی بابا نخواهی مگر میشود دختر بود و #بابا نخواست خلاصه عجب دلی دارد #مامان با این #دل_بهانه_گیر_من... نازدانه #شهید_مدافع_حرم #شهید_حسین_مشتاقی #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8277470_245.mp3
19.65M
🔻خونه غرق در آه حسرته 🔻خونه بی بابا شام غربته 👈لالایی همسران 🎤 میثم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔مہــدے جــاڹ💔 ❣هـوايـٺ ڪہ بـہ #سرم مي‌زند، ديگـر در هيـچ هوايـي نمي ٺوانـم #نفس بڪشم 😔عجــب #نفس‌گيـر اسٺ هواۍ بـي ٺـو... 🌹خـدایا برسـاڹ #حجـٺ_حـق را❗️ ⛅أللَّہمَ؏َـجِّڸْ لولیِڪَ ألْفـرج⛅ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
صبح یعنی که تماشای غزل چیدنتان🌹🍃 عاشقی چیست به جز لحظه تابیدنتان🌹🍃 #شهید_رسول_خلیلی🕊 #شهید_محمدرضا_دهقان🕊 #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه6⃣7⃣ 💠دعای مادر 🔸عازم #جبهه بودم. یکی از دوستانم برای اولین بار بود که به جبهه می آمد.
⃣7⃣ 💠 دندان مصنوعی 🔸شلمچه بودیم.از بس که 🔥 سنگین شد، دیگه نمی تونستیم خاکریز بزنیم. حاجی گفت: «بلدوزرها رو خاموش کنید🚜 بزارید داخل سنگرها تا بریم🚶 مقّر». 🔹هوا داغ بود☀️ و ، کُلمَن آب رو سوراخ کرده بود. تشنه و خسته و کوفته، 🤕سوار آمبولانس🚑 شدیم و رفتیم. 🔸به مقر که رسیدیم ساعت دو نصفه شب بود. 🌙از پیاده شدیم و دویدیم طرف یخچال. نبود.🖱 گلوله‌ی خمپاره صاف روش خورده بود و برده بودش تو هوا. 🔹دویدیم🏃 داخل . سنگر تاریک بود، فقط یه فانوس کم نور آخر سنگر می‌سوخت. دنبال می‌گشتیم💧 که پیر مرادی داد زد: «پیدا کردم!» و بعد آبی رو برداشت و تکون داد.🍶 🔸انگار داخلش باشه صدای تَلق تَلق کرد. گفت: «آخ جون».😊و بعد آب رو سرازیر گلوش کرد. می‌خورد که حاج مسلم- پیر مرد مقر- از زیر چیزی گفت: «کسی به حرفش گوش نداد. مرتضی👱🏼 پارچ رو کشید و چند خورد.».به ردیف همه چند قُلُپ خوردیم. 🔹خلیلیان آخری بود. تَهِ آب رو سر کشید.پارچ آب رو تکون داد و گفت: «این که یخ نیست. این چیه؟!»🤔😳 حاج مسلم آشپز، سرشو از زیر پتو بیرون کرد و گفت: «من که گفتم اینا منه!😁 یخ نیست، اما کسی گوش نکرد، منم گفتم دارن بزار بخورن!»😄 🔸هنوز حرفش تموم نشده بود که همه با هم زدیم:وای!.😱  از سنگر دویدیم🏃 بیرون. هر کسی یه گوشه‌ای سرشو پایین گرفته بود تا...!  که احمد داد زد:«مگه چیه! چیز نبود! آب دندونه! اونم از نوعِ حاج مسلمش! مثل .».😂 اصلاً فکر کنید خوردید.😀😂 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌸🍃🌸🍃🌸 #شهدا دستـی برآرید و ما را به خود بخوانید🗣. ما، دست برداشته ایم به #غصّه ی دوری از شما و جـان میخراشیم💔 بر این فراق عظما... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
حالا تو هِی به رویِ خودِت نیاور منم هِی به رویِ خودم نمیاورم امّــا یکـ روز یکـ جایے برای این همه نداشتنت مےمیرم #همسر_شهید #شهید_روح_الله_قربانی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
Mazyar Fallahi - Leila (128).mp3
4.86M
🎵 این نامه رو لیلا فقط بخونه 🎤🎤 مازیار 👈تقدیم به 👌👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
حالا تو هِی به رویِ خودِت نیاور منم هِی به رویِ خودم نمیاورم امّــا یکـ روز یکـ جایے برای این همه ن
8⃣4⃣3⃣ 🌷 💠الگو برداری از شهداء 🔰آقا روح الله واقعا توی بی نظیر بود😍👌چون کارش زیاد بود هر وقت جای خالی ای پیدا میکرد اول برای وقت میذاشت. 🔰به گردش بردن و خرید کردن من خیلی اهمیت میداد☺️ و همیشه به این وظایفش رو انجام میداد 🔰معمولا عصبانی نمیشد📛 ولی اوج عصبانیت و ناراحتیش رو نشون میداد 🔰برای چند دقیقه ای سکوت میکرد😶 و سعی میکرد به کار دیگه ای خودش رو مشغول کنه تا فروکش کنه و من صدای بلندی از ایشون نشنیدم🙂 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شھیدمرتضےآوینے: #شھید منتظر مرگ نمےماند او خودش #مرگ رابرمےگزیند... شھیدپیش از آنڪہ مرگ ناخواستہ بہ سراغ او بیاید بہ #اختیار خویش مےمیرد 👌و لذت زیستن را هم هم او مےیــابد. نہ آنڪس ڪہ #دغدغہ مرگ حتے آنے او را بہ خود نمےگذاردش و خود را بہ ریسمان پوسیده #غفلت مےآمیزد😔. #شھادت_مزدخوبان_است ♥️ #اللھم_ارزقنےشهادةفےسبیلڪ🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌸بنگر ڪہ من از مرز جنون رد ڪردمــ 🍃🌸آقا بطلبــ هواے مشهد ڪردمــ😍 💫 السلام علیـــــڪ یا علے بن موسے الرضا (ع) 💫 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_21239047.mp3
2.92M
✨امام رضاییا صفا کنن 😭 آقا ڪبـوترِ🕊 هواے مشهدم 🎤مداح :حمید عليمي ☑️اگه دلت شکست برای فرج امام زمان دعا کن. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷 زیر آبی رفتیم تا آزاد و سربلنــد باشه ... زیر آبی میرید که بشه؟؟؟؟!!! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
animation.gif
312.2K
🌷نظر کرده امام رضا🌷 راز که جای پنج انگشت بر کمرش نقش بست 🌷 👇👇 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷نظر کرده امام رضا🌷 راز #شهیدی که جای پنج انگشت #سبز بر کمرش نقش بست #سردار_شهید_رضا_پورخسروانی🌷
9⃣4⃣3⃣ 🌷 🌸راز شهیدی که پنج انگشت سبز بر کمرش نقش بست🌸👇 🍃🌷🍃🌷 🔻به روایت از : 🌷چهل روز قبل از تولد او آقایی سبزپوش و نورانی را دیدم که مرا به مژده داد و نام "رضا" را برای او انتخاب کرد. 🌷دو ساله بود که به همراه مادرش برای زیارت .ع. به مشهد رفتیم. اطراف ضریح مطهر مشغول بودم که یکدفعه متوجه شدم دست های کوچک او به طرز عجیبی به چسبیده است. 🌷با سعی کردم دست او را بکشم زیرا بقدری گرفته بود که جدا کردنش محال بود. مردم که این صحنه را دیدند به سمت او هجوم آوردند، آرام و قرار نداشتند و دست خودشان نبود، کمی طول کشید تا اورا از ضریح جدا کنیم. انگار به ضریح مطهر شده بود. 🌷 حرم کمک کرد تا او را از ضریح جدا کنیم و از میان مردم بیرون بیاوریم. همین که به خانه رسیدیم، با مادرش او را عوض کردیم. با کمال جای را روی کمر او دیدیم .. 🍃🌷🍃🌷 🔻نقل یک خواب به روايت از : 🌷ايشان بعد از قدس 3 تعريف مي کردند که يکي از برادران در جبهه مي بينند که آقايي بسيار نوراني و آمدند و کنار رودخانه اي چادر زدند و به برادران فرمودند: که برويد به بگوئيد بيايد. 🌷برادران همه به دنبال من گشتند و مرا پيدا کردند، بنده با آن آقا وارد شدم و بعد از ساعتي بيرون آمدم تا بقيه برادران خواستند وارد چادر شوند آقا شده بودند. 🌷صبح روز بعد آن برادر درحضور عزيزان خوابش را براي من تعريف کرد. بعد از دقايقي ديگرمتوجه شدم که هر کدام ازبرادران به سوي بنده مي آيند که اگر شديد، درقيامت ما راهم کنيد. واين شهيد عزيز تعريف مي کردند که بسيار شرمنده شدم، زيرا آن برادران نمي دانستند که حقير آنقدر در محضر خداوند ذليل و که لياقت شهادت را ندارم. 🌷 : ✨((من طعم مرگ را در قدس 3 چشيدم. چه شيرين است با خدا بودن، به سوي رفتن و به راه انبيا رفتن...))✨ 🕊❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh