eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام، غریب‌تر از هر غریب! سلام، مزار بی چراغ، تربت بی زائر، بهشت گمشده! سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده! سلام، امام غریب من! علیه السلام🖤🍂 🍂💔 . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
از وصیت نامه شهید مهدی زین الدین زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین وار زندگی کردن. در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می شود و کسی می تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت طلبی می‌خواهد ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاطرات اسارت .. 🇮🇷🌷خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد. وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ 🥀و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را‌ مرور می کردم. سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت، قرآن را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. 🥀حسین می گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم! 👈بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم، این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... منبع :خاطرات دردناک.ناصر کاوه. 🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
کاش مَهدی بزند تکیه به دیوار حَرَم خطبه ای مثل علی در حَرم ایراد کند کاش با دست خودش آن گل زیبای علی حرمی بهرگل فاطمه بنیاد کند 🏴 (ع) 🥀 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - نماهنگ آه یوماه - امین قدیم.mp3
1.76M
از مادرمم یاد کنید همه هر جا که میارید اسممو من کشته کوچه شدم نه زهر اینجوری بخونید روضه مو🏴🥀 (ع)🏴🥀 🎙 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 نوحه سرایی شهید محمدابراهیم همت برای سالار شهيدان در جبهه‌ های دفاع مقدس 🔹 شعری که هرگز از یاد شهید همت نرفت. ◇ بر مشامم میرسد، هر لحظه بوی کربلا 🌴 دوران ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔴شهادت یکی از نیروهای فراجا در درگیری با قاچاقچیان 🔹سرهنگ بهمن مرندی در شامگاه ۱۴ مردادماه حین درگیری با قاچاقچیان (شوتی‌ها)، به‌صورت عمدی با خودروی قاچاقچيان زير گرفته شد که صبح دیروز ۲۱ مردادماه، به‌علت شدت جراحات وارده علی‌رغم تلاش کادر درمان در بيمارستان امام رضا(ع) تبريز به شهادت رسید. 🥀 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺هفت، توصیه کاربردی امام حسن مجتبی علیه‌السلام در لحظه شهادت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزو دارم مثل مادرم حضرت زهرا هیج نشونی ازم نباشه...🥀💔 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 دختران، پسران، خانم ها، آقایان با شما هستم اگر زندگیتان را دوست دارید... اگر نمی خواهید زندگیتان متلاشی شود😢؛ این کلیپ رو ببینید و بهش عمل کنید🤌 #️⃣ 🎙استاد عزیزی ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ شعرخوانی شهید مدافع حرم علی بیات همراه همرزمانش در وصف (ع). ▪️انتشار به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی (ع) (علی) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
وقتی در جمع فاطمیون قرار می‌گرفت، یک به یک با نیروها روبوسی می‌کرد. وقتی به او می‌گفتم: حاجی نیازی به این کار نیست؛ حاج قاسم می‌گفت: در بین بچه‌ها شاید کسی از اولیای الهی باشد. ✍🏻به روایت یک تن از فرماندهان ارشد فاطمیون ♥️🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی یک مسؤولیت کوچک عبدالحسین دستپاچه گفت:«هیچی ،هیچی اونا از رفقا بودن» ساکت شد.انگار فکری کرد که پرسید:«حالا چی می گفتن؟» سیر تا پیاز حرف های آن ها و حرف های خودم را تعریف کردم خنده اش گرفت گفت:« آخر کاری جواب خوبی دادی به شون.» آن شب هر کار کردم ته و توی قضیه را در بیاورم فایده ای نداشت فردا صبح زود رفتم مغازه ی همسایه مان مال یک زن بود که معمولاً ازش شیر می گرفتم برای بچه ها، تا مرا دید سلام کرده و نکرده گفت: «دیدی دیشب اومده بودن شوهرت رو ترور کنن!» رنگ از روم پرید. «ت... ترور! چرا؟ مگه چی...» یک صندلی برام گذاشت، بی اختیار .نشستم گفت:« نمی خواد خودت رو ناراحت کنی الحمدالله به خیر گذشته.» چند لحظه ای گذشت تا حالم کمی جا آمد.ازش خواستم جریان را برام بگوید گفت:« همون موتوری ها که اومدن از شما سؤال کردن اول اومدن این جا.» زود گفتم: «به چکار؟!» آدرس خونه ی شما رو می خواستن:« توأم آدرس دادی؟» قیافه ی حق به جانبی گرفت گفت:« من از کجا بدونم اون بی دین ها برای چی اومدن!» یک مشتری آمد تو مغازه اش، زود راهش انداخت که برود،، وقتی رفت با آب و تاب دنبال حرفش را گرفت:« ولی نمی دونی «یدالله» چقدر از دستم عصبانی شد.» یدالله پسرش بود می دانستم که او و پسر دایی هایش همرزم عبدالحسین هستند. یدالله خیلی منو دعوا کرد می گفت:«چرا آدرس دادی؟ اونا می خواستن آقای برونسی رو ترور کنن!» ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی یک مسؤولیت کوچک مکث کرد و با تردید ادامه داد: «راستش رو بخوای برام سؤال شده بود که این آقای برونسی چکاره هست که اومدن ترورش کنن؟» " 1 ". من حسابی ترسیده بودم، برای خودم هم سؤال شده بود که مگر عبدالحسین چکاره است؟ مثل آدم های از همه جا بی خبرگفتم :«اصلا نفهمیدم اون موتوری ها برای چی اومدن؟» گفت: «بابا ساعت خواب! پسرم یدالله رفت بسیج محل رو خبر کرد تا صبح دور خونه ی شما نگهبانی می دادن. » نگاهم بزرگ شده بود. زیر لب گفتم: «عجب!» منتظر حرف دیگری نماندم شیر را گرفتم و سریع آمدم خانه یکراست رفتم سراغ عبدالحسین. گفتم: «من از دست شما خیلی ناراحتم» «چرا؟» «شما خبر داشتی که اون دو نفر می خواستن ترورت کنن، ولی به من هیچی نگفتی» به روی خودش هم نیاورد خندید خونسرد و خیلی طبیعی گفت:« مگه من کی هستم که بخوان ترورم کنن؟» قیافه اش جدی شد پرسید:« اصلاً کی این حرف رو به شما گفته؟» «همین مادر یدالله» سری تکان داد رفت طرف جالباسی،کتش را انداخت روی دوشش،هوا هنوز تاریک روشن بود که از خانه رفت. پاورقی ۱- عبدالحسین همیشه به نیروهای هم محلی اش می سپرده که به خانواده هاشان هیچ حرفی درباره مسؤولیت او نگویند ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی یک مسؤولیت کوچک چند دقیقه ی بعد برگشت با خنده گفت:« نه بابا اونا به من کار ،نداشتن یک برونسی دیگه رو می خواستن ترور کنن منواشتباهی گرفتن» آمدم مچ گیری کنم؛ به کنایه گفتم:« پس بسیج محل هم شما رو اشتباهی گرفته؟» «چطور؟» «چون تا صبح دور خونه ی ما نگهبانی می دادن» محکم و با اطمینان گفت:« دروغ میگن مگه من کی هستم که بسیج وقتش رو برام تلف کنه؟» همان جا هم نگفت که مثلاً یک مسؤولیت کوچکی تو سپاه دارم بعد از شهادتش فهمیدم آن روز صبح رفته سر وقت یدالله،، خود یدالله می گفت:« آقای برونسی حسابی از دست من ناراحت شده بود حتی به ام تشر زد که چرا به این زن ها چیزی می گویی که تو محل فکر کنن من چکاره هستم؟» یدالله می گفت:« همان روز صبح با حاج آقا پیش مادرم هم رفتیم ذهنیتی رو که براش درست شده بود، پاک کردیم» " 1 ". پاورقی ۱- یک بار دیگر هم شهید برونسی را می خواستند ترور کنند آن دفعه سوار ماشین بوده که به شان تیراندازی می شود. آن طور که ما شنیدیم یک نفر هم شهید شده بود همان قضیه را هم که به شهید برونسی گفتم محکم کتمان کرده است و گفت: «شایعه است.» ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
باسم رب الشهدا❤️ شما هم میتونید با شرکت در مسابقه ی بزرگ آرمان عزیز برنده ی هدایا و جوایز نفیس زیر بشید.. نیازی نیست کاری کنید فقط کافیه عضو کانال شهید آرمان علی وردی بشید و عکس رفیــ😍ــق شهیدتون رو به ادمین مسابقات به آیدی @Hanifeh_2006 ارسال کنید🌹 هدایای بیشترین بازدید💫👇 (به ترتیب بیشترین بازدید از پست شما) 📌جایزه نفر اول: ۵۰۰هزار تومن وجه نقد +قاب عکس مجلل از شهید آرمان عزیز 📌جایزه نفر دوم: تابلو فرش نفیس حرم امام علی (ع) 📌جایزه نفر سوم : تابلو فرش نفیس حرم امام حسین (ع) 📌جایزه نفر چهارم: تابلو فرش نفیس حرم حضرت عباس(ع) 📌جایزه نفر پنجم: تابلو فرش نفیس حرم امام رضا (ع) 📌نفرات ششم و هفتم : تندیس زیبای شهید آرمان عزیز و تبرکی از حرم امام رضا (ع) کد:۳۳۲۱ ابتدا عضو کانال زیر بشید....👇🏻🌱 @shahidarmanaliverdiiii ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چونافه‌بردلِ‌مسڪینِ‌من،گِره‌مَفِکَن ڪہ‌عهد،باسرِزُلفِ‌گره‌گُشای‌توبست توخود‌حیاتِ‌دگربودی‌،ای‌نسیمِ‌وصال خطانگرڪہ‌دل‌امّیـد،دربقاےتوبست "حافظ‌شیرازے" 🏝انتظار می‌کشیم آن‌چنان که پرنده پرواز را شب روز را و سکوت فریاد را ... انتظار می‌کشیم آنچنان که خفتگان‌بیداری را و بیداران ظهور را ... پدر مهربانمان تو را چون جان خسته به خواب چون کام تشنه به آب انتظار می‌کشیم ای وعده‌ی تضمین شده‌ی خدا السَّلامُ عَلَیک َ یا وَعدَ اللهِ الَّذی ضَمِنَه🏝 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh