eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
26.8هزار عکس
5.5هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعیت عزادار اباعبدالله الحسین در تشييع پيکر مطهر 135 شهيد گمنام دفاع مقدس _ تهران 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
... 🌹خورده گره با اسم زهرا، شهید گمنام... 🎤🎤 سید رضا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
آیا دل شڪسته ها را راهے هست؟! آری، پنجشنبه ها #گلـزار_شهـدا شهــــدا #دل_شڪسته مےخرند... #پنجشنبه_های_دلتنگی💔 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#رفیق_شهید، عاقبت شهیدت میکنه #شهید_عبدالمهدی_کاظمی🌹 و رفیق شهیدش: #شهید_سیدمجتبی_علمدار🌹 🔹دوست شهیدت کیه؟ 🔸باهاش عهد بستی؟ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1⃣8⃣4⃣ 🌷 👈ازدواج شهید مدافع حرم و همسرش به واسطه 🌷 💠 شهدا حاجت میدن👇👇 🔹سوم دبیرستان بودم و به واسطه علاقه ای که به شهید سید مجتبی داشتم، در خصوص زندگی ایشان مطالعه📖 می کردم. این مطالعات به شکل کلی من را با ، آرمان ها و اعتقاداتشان بیش از پیش آشنا می کرد👌. 🔸شهید علمدار گفته بود به همه مردم بگویید اگر دارید، در خانه شهدا🌷 را زیاد بزنید. وقتی این مطلب را شنیدم🎧 به شهید سید مجتبی علمدار گفتم: حالا که این را می گویید، می خواهم دعا کنم خدا یک مردی را قسمت من کند که از سربازان (عج) و از اولیا باشد. 🔹حاجتی که با عنایت ادا شد و با دیدن خواب ایشان، باهمسرم که بعدها در زمره شهدا🕊 قرار گرفت، آشنا شدم. 🔸یک شب خواب را دیدم که از داخل کوچه ای به سمت من می آمد و یک جوانی همراهشان بود👥. شهید لبخندی زد😊 و به من گفت (ع) حاجت شما را داده است و این جوان هفته دیگر به تان می آید. نذرتان را ادا کنید✅. 🔹وقتی از خواب بیدار شدم زیاد به خوابم اعتماد نکردم🚫. با خودم گفتم من بزرگ تر دارم و غیرممکن است📛 که پدرم اجازه بدهد من هفته دیگر کنم. غافل از اینکه شدنی خواهد بود👌. 🔸فردا شب سید مجتبی به خواب آمده و در خواب به مادرم گفته بود : جوانی هفته دیگر به خواستگاری می آید. مادرم در خواب گفته بود نمی شود، من دختر بزرگ تر دارم پدرشان اجازه نمی دهند❌. شهید علمدار گفته بود که این کارها را آسان می کنیم☺️. 🔹خواستگاری درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسی که زده بودم مقاومت کرد اما وقتی همسرم در جلسه خواستگاری شروع به صحبت کرد🗣، پدرم دیگر حرفی نزد🚫 و کرد و شب خواستگاری قباله من را گرفت✔️. 🔸پدر بدون هیچ رضایت داد✅ و درنهایت در دو روز این وصلت جور شد و به یکدیگر درآمدیم.  همان شب خواستگاری قرار شد با صحبت کنم. وقتی چشمم به ایشان افتاد تعجب کردم و حتی ترسیدم😨! طوری که یادم رفت سلام بدهم. 🔸یاد خوابم افتادم. او همان بود که شهید علمدار در خواب😴 به من نشان داده بود. وقتی با آن حال نشستم، ایشان پرسید اتفاقی افتاده است⁉️ گفتم شما را در خواب همراه دیده ام. 🔹خواب را که تعریف کردم شروع کرد به گریه کردن😭. گفتم چرا گریه می کنید؟ در کمال تعجب او هم از خودش به شهید علمدار برای پیدا کردن و متدین برایم گفت☺️. راوی:همسر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🕊🌷🕊 هر کاری مى كردن دکترا، سید به #هوش نمی ‌اومد. اگر هم می اومد.. یه #یازهرا (س) می‌ گفت؛ دوباره از هوش می‌ رفت. کمی آب #زمزم با #تربت به دستم رسیده بود، با هم قاطی کردم مالیدم رو لبای سید. چشماشو باز کرد وگفت: این چی بود؟ گفتم: #آب... گفت: نه آب نبود، ولی دیگه این کارو نکن..! من با مادرم تو کوچه های #مدینه بودیم،تازه #راز یازهرا(س) گفتناشو فهمیدم. #شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷 @shahidNazarzadeh
👈اصلا رقیه نه به خدا دختر خودت 😔یک شب میان کوچه بماند چه می‌کنی⁉️ 💔در بین ازدحام و شلوغی بترسد و 😭یک تن به او کمک نرساند چه می‌کنی⁉️ #جانم_رقیه💔 #سوم_محرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧🎧 💠 نوکرتم رقیه خاتون .. ❤️ شور بسیار زیبا 🎤🎤 جواد مقدم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
جاے #شهید_همت خالی ڪه: همیشه آرزو میکرد مانند امام #حسین(ع)شهید بشودو چه زیبا به #آرزویش رسید،خمپاره سرش را از بدنش #جدا ڪرد #سرداربےسر #ابراهیم_همت #یادش_باصلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 كليپ سر جدا 📌 راز داستان تولد #شهید_همت در #كربلا و امانت حضرت زهرا به مادر شهید 🎤 به روایت #حاج_حسین_یکتا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔔🔔 💠تا شهدا حواله نکنن، نمیشه 🔰اينطوريام كه ميگي نيست، اگه ، اينا رو نمي طلبيدن نميتونستن برن🚫!! گفتم: ساده اي پسر! فرض كن ماها رو باشن، ما كه خواهي نخواهي داريم مي ريم😏. جواب داد من ديگه نميدونم، ولي اينو مي دونم كسي كه ميخواد بره ، حتما براش حواله شده😊 وگرنه نميشه❌! 🔰اين گذشت تا اينكه نرسيده به اتوبوس 🚎پنچر شد، چند ساعت وقت برد تا عيبشو برطرف كردن، از قضاي روزگار شب، حالش به هم خورد و توي خرم آباد پياده شد😕. راننده اصلي هم كه خيلي خسته بود اتوبوسش رو كنار جاده زد و چهار پنج ساعت⌚️ تمام خوابيد! 🔰محل اسكان ما حميد بود. برنامه هم طوري بود كه هر چندتا كاروان طبق برنامه با هم مي رسيدن. و روز از مناطق بازديد👀 مي كردن و مي رفتن. يعني تو نوبتاي سه روزه بازديد مي كردن✓.ما صبح🌤 روز دوم به رسيديم. 🔰صبحونه خورده و نخورده سوار اتوبوس🚎 شديم. آخه يه روز كه از دستمون رفته بود،گفتيم رو از دست نديم. به اهواز كه رسيديم اتوبوس خراب شد😒 و تا ظهر معطل شديم. راوي هم كه ميان سالي بود و از حميديه با ما اومده بود گفت كه ديگه دير شده و به بقيه نمي رسيم🚫 و بايست برگرديم حميديه. 🔰توي راه برگشت بد جوري حالم گرفته بود😔. وقتي رسيديم توي  پادگان نبود. ماها بوديم و يك پادگان خالي😞 !!!... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌺روایت برادر شهید دانشگر از #عللی که شهادت را نصیب عباس کرد: 🔴برادرم از کودکی بچه #هیئتی بود و عشق امام #حسین(ع) در دلش بود و هر جایی می‌دید مراسم سینه‌زنی برای سیدالشهدا(ع) برقرار است خودش را به آنجا می‌رساند. #شهید_عباس_دانشگر 🌷 #شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
گاهی یک #حدیث یا جمله قشنگ که پیدا می‌کرد، با ماژیک می‌نوشت روی کاغذ📝 و میزد به دیوار،بعد در موردش با هم حرف می‌زدیم، هر کدام هر چه فهمیده بودیم می‌گفتیم آن جمله هم می‌ماند روی دیوار و توی ذهنمان #شهید_مهدی_زین_الدین 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
2⃣8⃣4⃣ 🌷 🔰در ستاد لشگر بودیم. یکی از بچه های زنجان را خواسته بود، داشت خیلی با او صحبت می کرد👥. نمی دانستم حرفهایشان درباره چیست. 🔰آن برادرم دائم می کرد و جوش می زد😠. آقا مهدی با نرمی و آرامش می کرد. یکهو دیدم این برادر ترک ما یک چاقوی🔪 ضامن دارد از جیبش درآورد😧، گرفت جلوی شهید زین الدین و با عصبانیت گفت: « یعنی این!» و چاقو را نشان داد. 🔰خواستم واکنش نشان بدهم که دیدم می خندد😄. بامهربانی خاصی چاقو را از دستش گرفت، گذاشت توی جیب او، بعد دستی به سرش و با گشاده رویی تمام به حرفهایش ادامه داد👌. 🔰ظاهرا این برادر اختلافی با یکی از داشت که آقا مهدی با پا در میانی می خواست مسائلشان را رفع و رجوع کند✅. 🔰بعدها شهید زین الدین ایشان را طوری ساخت و به راه آورد که شد یکی از گردانهای لشگر✌️! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#دلنوشته برای شهید شدن باید راه و رسم شهیدانه زیستن را آموخت با ما همراه شو حیف است بمیریم... #التماس_دعای_شهادت #شهیدمحمدرضا_دهقان🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
آیت الله مجتهدی تهرانی: اگر دیدید #نمازتان به شما #لذت نمیدهد،قبل تکبیر و شروع نماز بگویید"صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین"این نماز دیگر #عالی میشود 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوے 1⃣4⃣ ⭕️آیا پس از ظهور و تشکیل حکومت حضرت ، امکان گناه کردن وجود دارد⁉️ نقش اختیار انسان چه می شود ⁉️ ✅ بعد از ظهور حضرت حجت عجل الله تعالي فرجه، مانند قبل از ظهور اختيار باقي است و براي انسان امكان گناه كردن مي باشد و اين مطلبي است مسلم از نظر ادله عقلي و نقلي. 👈1⃣ادله عقلي👇 ✅الف) انسان موجودي است كه ذاتا مختار در افعالش مي باشد كه يك امر وجداني است كه اگر انسان در خود تأمل كند اين مطلب را درك مي كند. ✅ب) يكي از اصول دين ما معاد است كه ما معتقديم قيامت براي تمام افراد از اول هستي تا به آخر حتي براي پيامبران و ائمه(ع) ثابت است و هيچ استثنائي در بين نيست و روشن است كه مسئله قيامت و ثواب و عقاب فرع صحت تكليف است و تكليف متفرع بر اختيار است. خداوند نسبت به بندگان خود رحيم تر از آن است كه آنان را به گناه مجبور سازد و سپس آنان را كيفر دهد. پس اگر معاد براي همه هست بايد اختيار هم براي همه باشد. 👈2⃣ادله نقلي ✅ خطابات در قرآن كريم يا با لفظ ناس (مردم) است مانند «يا ايها الناس» و يا با مؤمنين مانند «يا ايها الذين آمنوا» و لفظ ناس شامل تمام افراد مي شود و هيچ دليلي هم بر تخصص نداريم. و نسبت به خطاب «الذين آمنوا» يا افراد و انسانهاي پس از ظهور ايمان مي آوردند كه مشمول اين خطابات و تكاليف هستند و يا ايمان نمي آورند كه باز هم نشانگر اختيار و امكان گناه براي آنان است و هيچ دليلي بر تخصيص و خروج آن افراد از تحت اين خطابات نداريم. 📘منبع : کتاب آفتاب مهر 🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
خیلی بهش حساس بودم. دوست داشتم فقط برای من باشد. #آخرین دفعه هم بهش گفتم: می‌خواهی بروی اجازه می‌دهم ولی باید یک #قول بدی☝️. پرسید: چه قولی⁉️ گفتم: عروس اول و آخرت #من باشم. خندید گفت: باشه. #شهید_رضا_حاجی_زاده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞ڪوفـيان بـا «ظهور» حسيـن(ع) و مـا بـا «غـيبـت» تـو #امـتحـان شـديــم، 💞بـہ راستے ڪداميڪ سخـت تـر اسـٺ!!! ظهور.... يـا غيــبـٺ؟! امیدغریب های تنها کجایی؟! 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔔🔔 🔊کلام استاد 💠دعاهای شما دیوارهای زندان غیبت را خراب می کند 🔰هر شیعه ای که برای دعا می کند 🔰هر 👥👥که دست به دعا بر میدارند و برای فرج آن حضرت دعا می کنند🙏. 🔰هر اشکی که در فراق💔 آن حضرت از چشمی می ریزد😢 و یا هر ای که با سوز و گداز خوانده می شود📖 ♨️همه اینها در فرج امام عصر است👌. 🔰یقین بدانید⚡️ که با دعاهای شما دیوارهای زیادی از برداشته می شود 🔰و با و درخواستی که مردم برای فرج می کنند قدمی به ظهور نزدیک می شویم💕. 🔰و برای دیوار غیبت است که به ما امر کرده اند که برای فرج کنید. ♨️پس تا که به حضرتش اجازه داده می شود که پشت به خانه کعبه🕋 بزند و صدا بزند🗣"یا اهل العالم انا امامکم المنتظر" 🔰مأیوس نشوید❌ و دعا کنید که "انک سمیع الدعا" دعاهای شما را می شنود✅. 🔹استاد بزرگ اخلاق حضرت آیت الله ابطحی حفظه الله تعالی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
روح الله خدمت #حضرت_آقا رفته بود. از قرار آقا به او فرموده بود چه #قد_رعنایی داری.بچه کجا هستی؟ پسرم هم گفته بود بچه #آمل هستم. بعد حضرت آقا به سر پسر شهیدم🌷 دست می‌کشند و به روح الله می‌گویند: «دانه بلند مازندران👌!» #شهید_روح_الله_سلطانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
این فــرو ریخته گـلهـای پــریـشان در باغ... کـز مــی جــام شهادت همه مدهوشانند... یـادشـان زمــزمــه نیـمه شب مســتان باد... تا نگـوینـد زیادهـا فـرامـوشاننـد... #شهید_حجت_الله_رحیمی #اللهم_الرزقنا_توفیق_شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
3⃣8⃣4⃣ 🌷 🌷روز اول بود. .... بعـد نماز مغرب📿 مثل هـرروز صـوتِ پخـش شد🔊.... آقا این شهیده گمنامه؟ چند سالشه⁉️ زائرا گوش میکردن و گریه میکردن😭 و میرفتن سمـت خـروجی... 🌷تو حـال و هوای خودم بودم که یه نفر صدام زد!پسررر!! با تعجب😟 دنبال صدا گشتم؛ بود! گفت یکی از باندای🔇 نزدیکای ورودی قطع شده،برو ببین چی شده! سیمش کنده شده بود🔌وصل کردم.... 🌷بعدِ اون تِرَک روضه حاج محمود شروع شد.خونِ دلِ آســمون😔...... هنوزم که هنوزه هروقت میشـنوم🎧 موهای بدنم سیخ میشه.رفتم نشستم رو یه مانندی و شروع به زار زدن کردم😭. 🌷روضه بخونن و ما وایسیم نگاه کنیم⁉️حـین روضه یه نفر نشسته بود کنارم👥 محلی ندادم؛نگاهم نکردم. اون صـوت پنج دقیقه ای⏱ که تموم شد بغل دستیم شروع کرد .... 🌷خـوبانِ روزگار ،مسـلمانِ . یه نمکی خوند و بعدش پرسید اسمـت چیه⁉️گفت آقا امـیرحسین جا نمونی از اتوبوس🚌! چپ چپ نگاش کردم👀 و گفتم ! 🌷خوشحال شد و با هم رفتیم منطقه رو گشتیم تا نمونده باشه. اون شد شروع✓ رفاقتِ ده دوازده روزه ی ما.شوخی ها ،خنده ها😄 ،گریه ها😭 ،روضه ها ،خوردنا و پیچوندنا ،جشن پتو و اذییت ها. 🌷سال بعدش اومدم .هرچقدر گشتم پیدات نکردم😔.دیدم نیستی رفتم .... چند وقت بعدش یه کتاب دیدم📖 توجـهم و جلب کرد! 🌷عکسـش آشـنا بود! رفتم جلوتر و وقتی اون کتابچه📘 رو دیدم کپ کردم😳!خاطرات هـنوز کیفی🎒 رو که بهـم دادی رو دارم.تقـریبا هـر روز رو .بعضـی ها مـیگن یه کیف دیگه رو بردار بابا😕.این چیه!کوله ی !مردم فکـر میکنن از منطـقه اومـدی ....😔😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh