0⃣8⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#آرزو
#بدن_پاره_پاره
🌷دو ماه از شروع جنگ تحمیلی گذشته بود. یک شب بچه ها خبر آوردند که یک #بسیجی اصفهانی در ارتفاعات کانی #تکه تکه شده است. بچه ها رفتند و با هر زحمتی بود #بدن مطهر شهید را درون کیسه ای گذاشتند و آوردند.
🌷آن چه موجب شگفتی ما شد، وصیت نامه ی این برادر بود که نوشته بود: «خدایا! اگر مرا لایق یافتی، چون مولایم #اباعبدالله الحسین (ع) با بدن پاره پاره ببر.»
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مدافعانہ خوشا ایمــــــان خوشا غیـــرت خوشا عـشـق ❤️ ڪه باشـــــــد آسمــانش باتو آبے ڪه تو حتے
5⃣3⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#شـوقشـهـادتـ💔
🔹دفعه اول که از #سوریـه برگشت هم خوشـــحال بود هم یک حسرت عجیــب داشت، دلیل خوشحالیاش این بود که میگفت فرصتی برایش فراهم شده که به وظیفهاش که #دفاع از اسـلام بوده عمل کند
🔸همینطور چون سردار #سلیمانی را ملاقات کرده بود خیلی خوشحال بود، چون از قبل #آرزو داشت که یک روزی ایشان را از نزدیــــڪ ببیند.
🔹نسبت به سردارسلیمانی یک ارادت خاصی داشت و همیشهمیگفت #الگـویش در زندگی سردار سلیمانی است.
این دفعه دوم هم که رفت میگفت: زهـرا دعا کن من دوباره ســـردار را ببینم، میخواهم از او بخواهـم کاری بکند که من همانجا در سوریـه بمانم و تا تمام نشدن جنگ برنگردم ایران.
#شـهـیدمـدافعحـرمـ🌸
#مـحـسـنحـجـجے❤️🍃
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
0⃣0⃣3⃣ #خاطرات_شهدا🌷 💠مکاشفه 🔰یک بار خاطره ای از #جبهه برام تعریف می کرد.میگفت: کنار یکی از زاغه
فقط یک آرزو دارم....!!!
گفت:
«توی دنیا بعد از شهادت فقط یک #آرزو دارم: اونم اینکه تیر بخوره به #گلوم»
#تعجب کردیم
بعد گفت:
«یک صحنه از #عاشورا همیشه قلبمو آتیش می زنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر»
والفجر یک بود که #مجروح شد. یک تیر تو آخرین حد بردنش خورده بود به گلوش.
وقتی می بردنش عقب، داشت از گلوش #خون می آمد.
می گفت: آرزوی دیگه ای ندارم مگر #شهادت.
#شهید_برونسی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
رهبر انقلاب: خداوند این واقعیت را با #شهیدحججی به همه اثبات کرد و با بزرگ و عزیز کردن او و نماد ساخ
روزهایی که بیتو میگذرد ...
گرچه با #یادتوست ثانیه هاش...
ولی #آرزو باز میکشد فریاد:
در کنار تو میگذشت #ای_کاش ...
خلوت عاشقانه همسر #شهیدحججی با عکس محسن در معراج شهدای تهران
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_کیهانی همیشه دوست داشت #خیرش به همه برسه، آخرین لحظات می گفت بچه ها بیایید یه #قول بدیم به ه
3⃣3⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠حلاوت_میدان_نبرد
🌷محمد چهار بار به سوریه اعزام شد. دو ماه به دو ماه میرفت و میآمد. #مرخصی آخرین اعزامش سه ماه طول کشیده که در اواخر روزهای حضورش در جبهه مقاومت اسلامی #شهید شد.
🌷هر زمان که از #جبهه برمیگشت از آنجا و از حال و هوای بچهها برایمان صحبت میکرد. از رزمندگان جبهه مقاومت اسلامی که از همه #تعلقاتشان برای اهتزاز پرچم اسلام و دفاع از امنیت مرزهای اسلام گذشته بودند.
🌷وقتی محمد میآمد به ایشان میگفتم: عزیزم دیگر به منطقه نرو! ما دیگر #طاقت دوریات را نداریم. محمد اما در جواب حرفهای من میگفت: آنجا یک #شیرینی دارد که نمیتوانم از آن بگذرم.
🌷حلاوتی که در منطقه و میدان نبرد علیه #کفر هست در هیچ جای دیگر نیست. لحظاتی غیرقابل توصیف. محمد برایم یک #مثال ساده زد. برای اینکه ما شرایط ایشان را #درک کنیم.
🌷محمد میگفت: شما وقتی در حال #تماشای فیلم مورد علاقهتان از تلویزیون هستید و من به اصرار از شما میخواهم که دست از مشاهده #تلویزیون بردارید، شما قبول نمیکنید و میگویید ما فیلم را دوست داریم و #صبر کنید تا فیلم تمام شود.
🌷خب همسر عزیزم من هم آن فیلم که در میدان نبرد است را دوست دارم. #زندگی مانند فیلم است و میگذرد، نباید بگذاریم از دست ما برود.
محمد برایمان از همرزمان و دوستان شهیدش از عزت و #مظلومیت آنها میگفت.
🌷محمد خیلی #آرزو داشت تا در #آزادسازی فول کفریا باشد. ایشان در آزادسازی نبل و الزهراء حضور مثمرثمری داشتند. محمد میگفت من میخواهم در آزادسازی فول کفریا هم باشم، چون اینها مردم مظلوم #شیعه هستند. نمیتوانم که نباشم. من میگفتم محمدجان دیگر بس است. اما محمد به #رضای_خدا میاندیشید و خدا هم توفیق جهاد را بارها به او عطا کرده بود.
#شهید_محمد_کیهانی🌷
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰خواب شهیدحاج همت که تعبیرشد 🔹حاج ابراهیم همت، محسن را خواست و به او گفت: محسن، تو به #شهادت میرس
#آرزو کردنت که محال نیست✘
امشبـ🌙 آرزوی داشتنت را
به آسمان
میفرستم💌
شاید #برآورده شود
#خدا_را_چه_دیدی؟
#شهید_محمدابراهیم_همت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 4⃣2⃣#قسمت_بیست_وچهارم 💢بى اختیار صدا زد:زینب! #جز_تو چ
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
#قسمت_بیستم_وپنجم
💢پس خودت را #مهیا کن زینب... که حادثه دارد به اوج خودش نزدیک مى شود.این #حسین است که پسش روى تو و پیش روى همه اهل خیام ایستاده است و با نوایى صدا مى زند:
اى زینب! اى ام #کلثوم ! اى فاطمه ! اى سکینه ! سلام جاودانه من بر شما!
از #لحن کلام و سلام در مى یابى که این،...
🖤#مقدمه وداع با توست و #کلامهاى #آخر با عزیزان دیگر:_خواهرم ! عزیزان دیگرم ! مهیا شوید براى #نزول_بلا و بدانید که حافظ و حامى شما #خداوند است. و هم اوست که شما را از شر #دشمنان، نجات مى بخشد و #عاقبت کارتان را به خیر مى کند. و دشمنانتان را به انواع #عذابها دچار مى سازد. و در ازاء این بلیه، انواع نعمتها و #کرامتها را نثارتان مى کند.پس #شکایت مکنید و به زبان چیزى میاورید که از قدر و #منزلتتان در نزد خدا بکاهد...
💢سکینه هم به وضوح بوى #فراق و #شهادت را از این کلام استشمام مى کند. اما نمى خواهد با #پدر از پشت پرده اشک😭 وداع کند....
چرا که #جایگاه خویش را در قلب💓 حسین مى داند و مى داند که گریه او با #دل_حسین چه مى کند.#بغض ، راه گلویش را بسته است و سیل اشک به پشت سد پلکها هجوم آورده است.
اما بغضش را با زحمتى طاقت سوز
در سینه فرو مى برد، به اسب سرکش اشک مهار مى زند و باصداى شکسته در گلو مى گوید:
🖤پدر جان ! #تسلیم مرگ شدى ⁉️
پیداست که چنین آتشى🔥 پنهان کردنى نیست. با همین یک کلام شرر در خرمن وجود حسین مى افکند. حسین اما در آتش زدن جان عاشقان🌸🥀 خویش استادتر است... گداختگى #قلب حسین ، از درون سینه پیداست اما با #آرامشى_اقیانوس_وار پاسخ مى دهد:
دخترم ! چگونه تسلیم مرگ نشود کسى که هیچ #یاور و #مددى براى او نمانده است !؟
💢نشترى است انگار این کلام بر #بغض فرو 😢خورده سکینه... که اگر فرود نیاید این نشتر چه بسا #قلب سکینه در زیر این فشار بترکد... و نبضش از حرکت بایستد.#سکینه صیحه مى زند،
بغضش گشوده مى شود و سیل اشک ،سد پلکها را درهم مى شکند.
احساس مى کند که فقط با بیان #آرزویى محال مى تواند، محال بودن تحمل فراق را بازگو کند:پس ما را برگردان به حرم جدمان پدر جان!
🖤او خوب مى فهمد که این #آرزو یعنى برگرداندن شیر به سینه مادر. اما وقتى بیان این آرزو، نه براى محقق شدن که براى نشان دادن #عمق_جراحت است ، چه باك از گفتن آن... حسین دوست دارد بگوید:با #قلب💚 پدرت چنین مکن سکینه جان ! دل پدرت را به آتش نکش. نمک بر این #زخم طاقت سوز نریز.
💢 اما #فقط_آه_مى_کشد و مى گوید:
_✨اگر این مرغ خسته را رها مى کردند..نه، کلام نمى تواند، هیچ کلامى نمى تواند آرامش را به قلب سکینه برگرداند، مگر فقط #آغوش_حسین!
وقتى سکینه در آغوش حسین فرو مى رود... و گریه هایشان به هم پیوند مى خورد و #اشکهایشان درهم مى آمیزد،
آه و شیون و فغانى است که از اهل خیمه🏕 بر مى خیزد. و تو در حالیکه همه را به صبر و سکوت و آرامش فرامى خوانى خودت سراپا به قلب زخم خورده مى مانى...
🖤و نمى دانى که بیشتر براى حسین نگرانى یا براى #سکینه. اما اگر هر کدام از این دو جان بر سر این وداع جانسوز بگذارند، این تویى که باید براى وجدان خویش ، علم #ملامت بردارى.
#گشودن این دو آغوش هم فقط کار توست. دختران دیگر هم سهمى دارند.
این #دختران_مسلم_بن_عقیل ، این #فاطمه ، این #رقیه که به پهناى صورتش اشک مى ریزد....
و لبهایش را به هم مى فشرد تا صداى گریه اش ، جان پدر را نیاشوبد،
💢اینها هم از این واپسین جرعه هاى محبت ، سهمى مى #طلبند.
اگرچه سکوت مى کنند، اگر چه دم بر نمى آورند، اگرچه تقاضایشان را فرو مى خورند.. اما نگاههایشان غرق تمناست.
سکینه را به #آغوش مى کشى و سرش را بر شانه ات مى گذارى تا هم پناه اشکهاى او باشى و هم راه آغوش حسین را براى #رقیه گشوده باشى.
براى #رقیه ماجرا #متفاوت است ...
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🍃 بسم الله الرحمن الرحیم
🍃 همیشه دو چیز را رشک می برده ام که آن هر دو را تو انگار جوری ربوده ای که حتی سهمی هم علی القاعده نباید برای چون منی باقی می ماند. یکی گمنامی در عین پر کامی و دیگری گمشده #معشوق بودن.
🍃فرمانده #قرارگاه_نصرت بودن در #دفاع_مقدس ما یعنی فرمانده جنگ بودن و البته در چشم همگان نبودن. کیست که نداند فرمانده جنگ بودن در جبهه حق چه اوج والایی است در آسمان قرب الهی و چقدر زیباست اینگونه دور از چشم همه غرق در آغوش #خدا بودن. تو اینگونه بودی!
🍃 شاید آن #آرزو و رشک دومم که تو آن را هم خیلی شیرین در دست گرفتی نتیجه همین گمنامی در عین پرکامی بود، آنسان که آنقدر دور از چشم اغیار در آغوش خدا ماندی و سینه در سینه خدا فرو بردی که دیگر اراده خدا بر این قرار گرفت که نام تو را با عنوان «عاشقی بی بدیل» فریاد بزند و شهادت را که معشوق اولیائش بود بر خلاف قاعده دنیا که همیشه #عاشق در پی معشوق است، دنبال تو فرستاد!
🍃 و اینگونه شد که سالها پس از بی نامی و گمنامی، #خداوند تبارک و تعالی تو را با نام #شهید روی دست گرفت تا حتی کسانی مانند من نیز کمی از قدر تو را فهمیدیم و هر وقت نام زیبایت را « شهید علی هاشمی » شنیدیم، بی اختیار در مقابلت سر فرود آوردیم و #خاضع شدیم.
✍️نویسنده: #گمنام
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_علی_هاشمی
📅تاریخ تولد : ۱۰ دی ۱۳۴۰
📅تاریخ شهادت : ۴ تیر ۱٣۶٧
📅تاریخ انتشار : ۴ تیر ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : جزیره مجنون
🥀مزار شهید : اهواز
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃میگفتند شهادت شوخی نیست. ما که لیاقت #قصه شهادت نداریم. پس آرزویش را هم نکنیم اما، مگر همه قصه ها از یک #آرزو شروع نمی شوند؟
🍃آری شهادت شوخی نیست، #رحمت خاصِ خداست. قلبت را بو میکنند، بوی دنیا که بدهد بوی ماند و حرص و طمع که داشته باشد رهایت میکنند.
🍃انگار او هم آرزوی شهادت داشت
و آرزوهایش او را به سوی معبود کشاند. تنها قطعه عکسی از او، نه خاطره ایی که بماند و نه سر سوزن حرفی فقط این نام اوست ک بر #قلب تاریخ حک شده
است♥️
🍃علی حیدر حیدری، #مدافع_امنیت، نهم مرداد سال ۴۸ چشم به جهان گشود و یازدهم اردیبهشت سال ۶۷ چشم از جهان فرو بست. تا ابتدایی بیشتر نخواند و بعد از آن به عنوان #پاسدار وظیفه کمیته #انقلاب_اسلامی در جبهه حضور پیدا کرد و در نهایت بر اثر برخورد گلوله هنگام آموزش نظامی باران رحمت الهی شامل حالش شد و به شهادت رسید🕊
✍️نویسنده : #فاطمه_زهرا_نقوی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_علی_حیدر_حیدری
📅تاریخ تولد : ٩ مرداد ۱٣۴٨
📅تاریخ شهادت : ۱۱ اردیبهشت ۱٣۶٧
📅تاریخ انتشار : ۹ مرداد ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : سنندج
🥀مزار شهید : فیروز آباد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃غم بزرگی بیخ گلویم نشسته و دست بر دار نیست، #محروم شده ام از دیدن امام زمانم و غم بزرگتر این است که نفسم بند نیامده از این محرومیت!
قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت
حتی به قدر نیم نگاهی ببینمت
🍃جمعه ها را بدرقه می کنم و دلم بی قرارتر می شود، عقربه های ساعت #انتظار به سختی می گذرند و زیر لب زمزمه می کنم #متی_ترانا_و_نراک...
تکلیف بیقراری این دل چه میشود؟!
اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت…
🍃پرونده اعمالم بر قلبم سنگینی می کند و به این می اندیشم که اگر نگاهت به سیاهی های دلم بیفتد چه کنم؟
آقا خدا نیاورد آن روز را که من
سرگرم میشوم به گناهی ببینمت
🍃آقاجان، اشک ریختی و در درگاه خدا برای گناهانم طلب بخشش کردی.هرچه به خود می نگرم می بینم یار که نه #سربار بوده ام و گاهی #العجل_بقیه_الله زمزمه کرده ام.
با این دل سیاه و تباهم چه دلخوشم
بر این خیال کهنه واهی، ببینمت!
🍃از خودم شرمنده ام اما می دانم روزی می آیی و این انتظار پایان می یابد .کاش #آرزو به دل نمیرم و چشمم به جمال زیبایت روشن شود.
دارم یقین که روز وصال تو میرسد
ذکر لبم شده که الهی ببینمت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
#جمعه_های_انتظار
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #صاحب_الزمان #ظهور #غیبت #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇
🍃شهید علیرضا سال ۱۳۶۴ در شهر قیرکارزین دنیا آمد.تحصیلاتش را تا مقطع #کارشناسی گذراند.سال دومدانشگاه،وارد#نیروی_دریایی سپاه پاسداران در#جزیره #ابو_موسی شد. سال ۸۶ ازدواج کرد و دو فرزند از #پروردگار هدیه گرفت.
🍃از زمان ورود #استکبار جهانی به #عراق و #سوریه با عنوان داعش، #مدافع_حرم شد و عزم خود را برای #دفاع از حرم خانم رقیه سلام الله علیها و خانم زینب کبری سلام الله علیها جزم کرد و با وجود داشتن دو فرزند خردسال، به نبرد با تروریست جهانی داعش پرداخت. سرانجام تاریخ ۹۴.۹.۶ در منطقه #حلب سوریه به #شهادت رسید.
🍃شهید علیرضا در وصیتنامه اش نوشته است: بنده به نهاد مقدس سپاه، #ایمان قلبی داشته و همیشه به این نهاد #مقدس افتخار می کرده ام. چرا که پیرو #ولایت است و از خط ولایت جدا نمیشود... بنده #آرزو دارم شهادت در راه خدا نصیبم شود. گرچه خود را لایق این فیض عظیم نمیدانم ولی #امید به #خدا دارم.
✍️نویسنده: #نادره_عزیزی_نیک
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_علیرضا_قلی_پور
📅تاریخ تولد :۵ اردیبهشت ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت :۶ آذر ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار :۶ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید :فارس
🕊محل شهادت :سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃میگفتند شهادت شوخی نیست. ما که لیاقت #قصه شهادت نداریم. پس آرزویش را هم نکنیم اما، مگر همه قصه ها از یک #آرزو شروع نمی شوند؟
🍃آری شهادت شوخی نیست، #رحمت خاصِ خداست. قلبت را بو میکنند ، بوی دنیا که بدهد بوی ماند و حرص و طمع که داشته باشد رهایت میکنند.
🍃انگار او هم آرزوی شهادت داشت
و آرزوهایش اورا به سوی معبود کشاند. تنها قطعه عکسی از او، نه خاطره ایی که بماند و نه سر سوزن حرفی فقط این نام اوست ک بر #قلب تاریخ حک شده
است♥️
🍃علی حیدر حیدری، #مدافع_امنیت، نهم مرداد سال ۴۸ چشم ب جهان گشود و یازدهم اردیبهشت سال ۶۷ چشم از جهان فرو بست. تا ابتدایی بیشتر نخواند و بعد از آن به عنوان #پاسدار وظیفه کمیته #انقلاب_اسلامی در جبهه حضور پیدا کرد و در نهایت بر اثر برخورد گلوله هنگام آموزش نظامی باران رحمت الهی شامل حالش شد و به شهادت رسید🕊
✍️نویسنده: #فاطمه_زهرا_نقوی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_علی_حیدر_حیدری
📅تاریخ تولد : ٩ مرداد ۱٣۴٨
📅تاریخ شهادت : ۱۱ اردیبهشت ۱٣۶٧
🕊محل شهادت : سنندج
🥀مزار شهید : فیروز آباد
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃غم بزرگی بیخ گلویم نشسته و دست بر دار نیست، #محروم شده ام از دیدن امام زمانم و غم بزرگتر این است که نفسم بند نیامده از این محرومیت!
قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت
حتی به قدر نیم نگاهی ببینمت
🍃جمعه ها را بدرقه می کنم و دلم بی قرارتر می شود، عقربه های ساعت #انتظار به سختی می گذرند و زیر لب زمزمه می کنم #متی_ترانا_و_نراک...
تکلیف بیقراری این دل چه میشود؟!
اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت…
🍃پرونده اعمالم بر قلبم سنگینی می کند و به این می اندیشم که اگر نگاهت به سیاهی های دلم بیفتد چه کنم؟
آقا خدا نیاورد آن روز را که من
سرگرم میشوم به گناهی ببینمت
🍃آقاجان، اشک ریختی و در درگاه خدا برای گناهانم طلب بخشش کردی.هرچه به خود می نگرم می بینم یار که نه #سربار بوده ام و گاهی #العجل_بقیه_الله زمزمه کرده ام.
با این دل سیاه و تباهم چه دلخوشم
بر این خیال کهنه واهی، ببینمت!
🍃از خودم شرمنده ام اما می دانم روزی می آیی و این انتظار پایان می یابد .کاش #آرزو به دل نمیرم و چشمم به جمال زیبایت روشن شود.
دارم یقین که روز وصال تو میرسد
ذکر لبم شده که الهی ببینمت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
#جمعه_های_انتظار
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #صاحب_الزمان #ظهور #غیبت #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
|•♥️✨•|
اگر دنیا، #آرزو کردن بلد بود
حال و روزِ امروزش، این نبود ....
دنیای بی شما😔 برای کوچکی چون من
همچون خانه ای بدون پدر یا مدرسهای بدون معلّم است که هرچه قدمتش بیشتر میشود، #بیثمر بودنش را بیشتر داد میزند.
من برای بودن، به شما نیاز دارم
و امشب در #لیلةالرغائب، فقط بازگشت به سوی شما را فریاد میزنم.
محتاج نگاه و دعای خیرت هستم #پدرجان، هر کجا هستی یاد ما هم باش:)🥺🤲
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh