eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.5هزار عکس
6هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا به حق شهدای مدافع حرم که دعا کردند که #شهید شوند و دلگرم به این بودند که قدم در راه درستی نهاده‌اند... #عاقبت ما راختم به خیر بفرما. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💔 #دلنوشته_مادر_شهید👆 به هرڪجا #سر میزدی تا شاید🌾خبری از #قبر_پنهان مادرت #زهرا(س) پیدا ڪنی، گویی #شرمت آمد ڪه تُ #پیدا شوی ولی #مادر🍂 #عاقبت گمت ڪردم🍁 در اوج #گمنامی❣ #شهید_محمد_اینانلو🍃 #شادی_روح_شهدا_صلوات🌾 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
3⃣9⃣1⃣ 🌷 💠 خواب (عج) و نوید شهادت 🌷يك روز او را بسيار ديدم، پرسيدم: «چه شده؟ اين‌طور سرحال شدى!» پاسخ داد: «ديشب وقتى كرده بوديم، در خواب، صحراى وسيعى را در مقابلم ديدم و را كه صورتش مى ‌درخشيد.» به احترام ايشان ايستادم و سؤال كردم «آقا ما چه مى ‌شود؟» فرمودند: « با شماست ولى اگر پيروزى واقعى را مى ‌خواهيد، براى من دعا كنيد.» 🌷باز پرسيدم: «آقا من مى شوم؟ فرمودند: «اگر بخواهى، بله. تو در همين مسير شهيد مى ‌شوى، به اين نشانى كه از سينه به بالا چيزى از بدنت باقى نمى ماند. به بگو پيكرت را به قم ببرد و به خانواده برساند.» 🌷اين وصيت‌نامه‌اش را نوشت و از شهيد برونسى خواست كه هر وقت شهيد شد، جنازه‌اش را به قم برساند. چند روز بعد متوجه حضور ما شد و ما را به بست. طلبه ى جوان شهيد شد و از سينه به بالا، چيزى از بدنش نماند. 📚 كتاب ١٥ آيه، صفحه ٩١ راوى: محمد قاسمى 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢"نگاه عاقلانه به " ⚜امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمود: 💠عاقل ترین مردم کسی هست که به "عاقبت" کارها نگاه کنه. 🌸عزیز دلم هر کاری که توی زندگیت خواستی کنی، " رو هم ببین".😊 👈بعد از بعدش رو هم ببین.👌 🌸 مثل یه شطرنج باز ای که چند حرکت بعدش رو هم محاسبه میکنه💭 و یه حرکتی رو انجام میده✔️ 🌸 به شیرینی سطحی کارا نگاه نکن🚫، بلکه به " بعد از شیرینیش" هم یه نگاهی بنداز. 🌸آدم کسی هست که بیشتر به کاراش نگاه میکنه👀.... 🌸مثلا درسته که رقاصی و هرزگی و کیف میده و لذت داره ⚡️ولی وقتی آدم به بعدش نگاه میکنه و تلخی هاش رو میبینه بی خیال میشه....☺️ ⁉️ببخشید! مگه بعدش چه اتفاقی می افته؟ 🌸عزیز دلم وقتی هرزگی و و بی حجابی توی یه جامعه گسترش💫 پیدا کنه💋💄 ☝️اولا اون جامعه خصوصا جوانان فکر و ذکرشون این میشه که صبح تا شب🌙 دنبال هرزگی برن و از "تحصیل و کار موثر" و موفق باز میمونن و فساد 🔞توی جامعه بیشتر میشه. ✌️دوم اینکه مردهای نسبت به همسرشون "سرد و خشن😤" میشن 🌸معلومه مردی که صبح تا شب زن زیبا و آرایش کرده رو توی خیابون میبینه📛، دیگه رغبتی به خودش نداره😔... 🌸آرایش کردن 💄بیرون از خونه توسط خانم ها، "بداخلاق و خشن شدن مردها نسبت به همسرانشون🚫" خواهد شد که هزاران خانمان سوز دیگه رو به دنبال خواهد داشت... ♨️چقدر دقیق فرمودن که به کاراتون فکر کنید. ⁉️یه سوال؟ 🌸 به نظرتون بالاخره بعضی از خانم ها، آرایش💋 و بدحجابی👱♀ رو کنار میذارن یا هنوز میخوان رو بخورن؟! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#مادران_شهدا #مادر ڪه میشوی میوه دلتـ💞 که دربرابرچشمانت قد میکشد😍قد #رشیدش راکه میبینی ودردلت برایش 🔅لاحول ولاقوة الابالله🔅 میخوانی بایدبرای #عاقبت بخیریش هم دعا کنی و عاقبت بخیری یعنی #شهادت🌷 #شهید_مجید_قربانخانی #شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا به حق شهدای مدافع حرم که دعا کردند که #شهید شوند و دلگرم به این بودند که قدم در راه درستی نهاده‌اند... #عاقبت ما راختم به خیر بفرما. #اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
6⃣4⃣1⃣1⃣ 🌷 💠حاجی از من آخوند در نمیاد 🔰با شهید هم هجره بودیم. حدودا یازده سال🗓 پیش بود که با شهید صدر زاده🌷 مرحوم حاج مهدی ضیایی و لقمان یداللهی و سید رضا بطحایی که چند سال پیش توسط داعش در نزدیکی به شهادت رسید🕊 هم هجره بودیم و فقط من وآقای یداللهی . 🔰خوشحالم که رفیق هایمان به خیر شدند و سرنوشت خوبی داشتند👌 من 2 سال از مصطفی بزرگتر بودم و تازه وارد حوزه شده بود و با او صرف ساده را تمرین📝 میکردم. 🔰مباحث را خیلی خوب متوجه نشده بود🗯 ناگهان قاطی کرد و گفت: حاجی از من در نمی آید. گفتم: پس چرا اومدی حوزه⁉️ باید کنی... تازه شروع کردی برادر 🔰گفت: می دانم اما من دنبال ای میگردم و با این هدف🎯 آمده ام حوزه اما حالا متوجه شدم که طلبه خوبی نمیشوم❌ باید را پیدا کنم. 🔰مصطفی وقتی وارد شد محاسنی نداشت و خیلی چهره اش به نوجوان ها👱 میخورد⚡️اما هر کسی با او هم صحبت میشد متوجه میشد که او از سنش بیشتر . و همه میگفتند: واقعا عین گمشده ها دنبال میگردد✅ 🔰به همه گفته بود دنبال گمشده ام هستم. اگر اینجا پیدا نکنم❎ حتما جای دیگر ! به نظرم به دلیل فیزیک و توانایی که داشت را درست انتخاب کرد✔️اصلا به قدو قواره میخورد که یک چریک باشد و اهل مبارزه💥... چرا که همیشه مثل یک منتظر و آماده بود. راوی: علی اکبر فرهنگیان شاعر آیینی و دوست شهید صدر زاده 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✍خاطرات خودنوشته شهید: 🔸قطعه #شهدا بهترین محل بود. با اینکه صبح زود🌥 می رفتم ولی همیشه چند پدر ومادر شهید🌷 بین مزارها نشسته بودند. آن ها را که می دیدم، بیشتر درک می کردم که #عشق تنها چیزی است که با رفتن ونبودن کم رنگ و فراموش نمی شود♥️ 🔹سعی می کردم #خلوتشان را به هم نزنم. همیشه اول به سراغ نظر کرده های #حضرت_زهرا سلام اللّه علیها (شهدای گمنام)🌷 میرفتم، آن ها که حتی از جاماندن اسمشان هم گذشتند. 🔸برای بیشتر شدن #رفاقتم با شهدا باهم قرار گذاشتیم من خاک از مزار آن ها بگیرم و آن ها #غبار از دل من💗 می نشینم کنارشان با هم حرف می زنیم، من سنگ مزارشان را پاک✨ می کنم، رنگ نوشته و حکاکی های روی سنگ ها را پررنگتر می کنم. آن ها هم در عالم #رفاقت سنگ تمام می گذارند و برایم مسیر مشخص می کنند😍 که #عاقبت ختم به خیر شوم👌 #شهید‌_رسول‌_خلیلی🌷 #شهید_مدافع_حرم #سالروز_شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
قسمتی از شهیدرسول خلیلی🕊 اگه یه روز فرشته ها بگن چی میخوای از . دستهامو باز میکنم🤲 و میگم با و دعا شهادت "شهادت" همه آرزومه شهادت شهادت🌷 رویای ناتمومه خدایا ما را با ختم بخیر بگردان ⏰ساعت ۲۳:۵۵ 📆شب شنبه ۱۳۸۳/۱۲/۲ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💞❄️💞🍃💫 ❄️💞🍃💫 💞🍃💫 🍃💫 💫 ⚜بسم رب الزهرا سلام الله علیها. 🏴🔆ان شاءالله این عزیز واسطه خیر برای همگی اعضای کانال باشند و همگی روا و بخیر بشید. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 💢پس خودت را کن زینب... که حادثه دارد به اوج خودش نزدیک مى شود.این است که پسش روى تو و پیش روى همه اهل خیام ایستاده است و با نوایى صدا مى زند: اى زینب! اى ام ! اى فاطمه ! اى سکینه ! سلام جاودانه من بر شما! از کلام و سلام در مى یابى که این،... 🖤 وداع با توست و با عزیزان دیگر:_خواهرم ! عزیزان دیگرم ! مهیا شوید براى و بدانید که حافظ و حامى شما است. و هم اوست که شما را از شر ، نجات مى بخشد و کارتان را به خیر مى کند. و دشمنانتان را به انواع دچار مى سازد. و در ازاء این بلیه، انواع نعمتها و را نثارتان مى کند.پس مکنید و به زبان چیزى میاورید که از قدر و در نزد خدا بکاهد... 💢سکینه هم به وضوح بوى و را از این کلام استشمام مى کند. اما نمى خواهد با از پشت پرده اشک😭 وداع کند.... چرا که خویش را در قلب💓 حسین مى داند و مى داند که گریه او با چه مى کند. ، راه گلویش را بسته است و سیل اشک به پشت سد پلکها هجوم آورده است. اما بغضش را با زحمتى طاقت سوز در سینه فرو مى برد، به اسب سرکش اشک مهار مى زند و باصداى شکسته در گلو مى گوید: 🖤پدر جان ! مرگ شدى ⁉️ پیداست که چنین آتشى🔥 پنهان کردنى نیست. با همین یک کلام شرر در خرمن وجود حسین مى افکند. حسین اما در آتش زدن جان عاشقان🌸🥀 خویش استادتر است... گداختگى حسین ، از درون سینه پیداست اما با پاسخ مى دهد: دخترم ! چگونه تسلیم مرگ نشود کسى که هیچ و براى او نمانده است !؟ 💢نشترى است انگار این کلام بر فرو 😢خورده سکینه... که اگر فرود نیاید این نشتر چه بسا سکینه در زیر این فشار بترکد... و نبضش از حرکت بایستد. صیحه مى زند، بغضش گشوده مى شود و سیل اشک ،سد پلکها را درهم مى شکند. احساس مى کند که فقط با بیان محال مى تواند، محال بودن تحمل فراق را بازگو کند:پس ما را برگردان به حرم جدمان پدر جان! 🖤او خوب مى فهمد که این یعنى برگرداندن شیر به سینه مادر. اما وقتى بیان این آرزو، نه براى محقق شدن که براى نشان دادن است ، چه باك از گفتن آن... حسین دوست دارد بگوید:با 💚 پدرت چنین مکن سکینه جان ! دل پدرت را به آتش نکش. نمک بر این طاقت سوز نریز. 💢 اما و مى گوید: _✨اگر این مرغ خسته را رها مى کردند..نه، کلام نمى تواند، هیچ کلامى نمى تواند آرامش را به قلب سکینه برگرداند، مگر فقط ! وقتى سکینه در آغوش حسین فرو مى رود... و گریه هایشان به هم پیوند مى خورد و درهم مى آمیزد، آه و شیون و فغانى است که از اهل خیمه🏕 بر مى خیزد. و تو در حالیکه همه را به صبر و سکوت و آرامش فرامى خوانى خودت سراپا به قلب زخم خورده مى مانى... 🖤و نمى دانى که بیشتر براى حسین نگرانى یا براى . اما اگر هر کدام از این دو جان بر سر این وداع جانسوز بگذارند، این تویى که باید براى وجدان خویش ، علم بردارى. این دو آغوش هم فقط کار توست. دختران دیگر هم سهمى دارند. این ، این ، این که به پهناى صورتش اشک مى ریزد.... و لبهایش را به هم مى فشرد تا صداى گریه اش ، جان پدر را نیاشوبد، 💢اینها هم از این واپسین جرعه هاى محبت ، سهمى مى . اگرچه سکوت مى کنند، اگر چه دم بر نمى آورند، اگرچه تقاضایشان را فرو مى خورند.. اما نگاههایشان غرق تمناست. سکینه را به مى کشى و سرش را بر شانه ات مى گذارى تا هم پناه اشکهاى او باشى و هم راه آغوش حسین را براى گشوده باشى. براى ماجرا است ... ... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 6⃣6⃣ 💢_✨.... بر لب و دندان اباعبداالله، سید جوانان اهل بهشت ،🌸 چوب مى زند!و چرا چنان نگویى و چنین نکنى؟!.. تویى که جراحت را به رساندى و ریشه مان را و خون فرزندان محمد(صلى االله علیه و آله و سلم) و ستارگان زمین از خاندان عبدالمطلب را به ریختى و یاد پدرانت کردى و به گمانت آنان را فراخواندى.پس به آنان مى پیوندى و به آنان دچار مى شوى و آرزو مى کنى که اى کاش لال بودى و آنچه گفتى، نمى گفتى... 🖤و آرزو مى کنى که ایکاش فلج بودى و آنچه کردى، نمى کردى... بار خدایا!.. ما را بستان و از ستمگران بر ما بکش و و را بر قاتلان ما و قاتلان حامیان ما جارى ساز. قسم به خدا که اى یزید! تو پوست خود را و گوشت خود را و بر رسول خدا وارد مى شوى با بار سنگینى از و خاندان و بستگانش، در آنجا که خداوند آشفتگى آنان را سامان مى بخشد،.. خاطر پریشانشان را جمع مى کند و حقشان را مى ستاند. 💢''و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل االله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.(38)و گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته شدند، مرده اند، آنان زنده اند و در نزد خداوندشان روزى مى خورند.'' و تو را همین بس که حکم کننده خداست. محمد توست و جبرئیل او. و به زودى آنکه سلطنت را براى تو آراست و تو را بر گردن مسلمین سوار کرد...، خواهید دید که را چه عقوبت و جایگاه بدى است. 🖤و خواهد دید که کدامیک از شما بدترى دارید و لشگر ناتوانترى. و اگر چه روزگار، مرا با تو کرد ولى من همچنان تو را مى بینم و را لازم مى شمرم و توبیخت را مى دانم. ولى حیف که چشمهایمان اشکبار است و سینه هایمان آتش وار.... در شگفتم! و بسیار در شگفتم از اینکه بزرگ زادگان حزب به دست بردگان آزاد شده حزب ، شدند!؟ و از دستهاى شماست که مى چکد و با دهانهاى شماست که کنده مى شود.... 💢مگر نه اینکه بر گرد آن بدنهاى پاك و تابناك حلقه زده اند و ، آنها را در خاك مى غلطانند. اگر اکنون تو هستیم ، تو خواهیم شد. آن هنگام که هیچ چیز جز خویش را با خود نخواهى داشت و خدایت به بندگان خویش نمى کند. و ملجاء و پناه من خداست... .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
قسمتی از شهیدرسول خلیلی🕊 اگه یه روز فرشته ها بگن چی میخوای از . دستهامو باز میکنم🤲 و میگم با و دعا شهادت "شهادت" همه آرزومه شهادت شهادت🌷 رویای ناتمومه خدایا ما را با ختم بخیر بگردان ⏰ساعت ۲۳:۵۵ 📆شب شنبه ۱۳۸۳/۱۲/۲ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بسم رب الشهدا🍃 🍃کنار مزارش نشسته و سردش را لمس می‌کند. چه مزار عزیزش را می‌نگرد. گویی نمی‌خواهد باور کند اینجا اوست. به قاب عکسی که در آن عزیزش ثبت شده بود خیره می‌شود. به چشمش نیش می‌زند، است. 🍃دلش می‌خواهد بنشیند و سالهای باهم بودنشان را با هم مرور کند. سالهایی که کنار نفس می‌کشید. از روزی که هم‌ نفسش در پا گذاشت تا زمانی که با هم آشنا شدند همه را از ذهنش می‌گذراند. اینکه محمد جواد هدیه و نظر کرده عقیله بنی‌هاشم بود. اینکه از همین نشانه می‌شد تا ته راه را خواند. 🍃ته راه می‌دانی کجا بود؟ همه گمان می‌کردند ته راه جایی بود که محمدجواد به ندای زینب (س) تا رفت. اما نه! محمدجواد تا آخر خط رفت ولی برگشت! به قاعده بیست ثانیه روح از تنش جدا شد و فهمید شهید شده اما بند تعلق کامل از هم گسسته نشده بود که برگشت. 🍃فهمید یک جای کار می‌لنگد آن هم این دنیاست، مثل تعلق خاطر به و فرزندانش، یا شاید دعای همسرش که می‌خواست یک بار دیگر فقط او را ببیند. هرچه بود این برگشت زمینه اش را فراهم آورد و دیگر محمد جواد آن آدم سابق نبود، بود! 🍃چهره‌اش، رفتارش، گفتارش همه و همه تو را یاد می‌انداخت و این شهید بودن شد آنچه که باید! ته راه اینجا بود، پایان خط با توفیقی که نصیب هرکس نمی‌شود. و امروز ششمین سالی‌ست که از می‌گذرد. ♡سالگرد پروازت مبارک♡ پ.ن: گفته خود شهید به همسرش. ✍️نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ١ فروردین ١٣۶٢ 📅تاریخ شهادت : ٢۵ آبان ١٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ٢۴ آبان ١۴٠٠ 🕊محل شهادت : سوریه، حلب 🥀مزار شهید : شاهین شهر، گلزار شهدای محله حاجی آباد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بسم رب الشهدا🍃 🍃کنار مزارش نشسته و سردش را لمس می‌کند. چه مزار عزیزش را می‌نگرد. گویی نمی‌خواهد باور کند اینجا اوست. به قاب عکسی که در آن عزیزش ثبت شده بود خیره می‌شود. به چشمش نیش می‌زند، است. 🍃دلش می‌خواهد بنشیند و سالهای باهم بودنشان را با هم مرور کند. سالهایی که کنار نفس می‌کشید. از روزی که هم‌ نفسش در پا گذاشت تا زمانی که با هم آشنا شدند همه را از ذهنش می‌گذراند. اینکه محمد جواد هدیه و نظر کرده عقیله بنی‌هاشم بود. اینکه از همین نشانه می‌شد تا ته راه را خواند. 🍃ته راه می‌دانی کجا بود؟ همه گمان می‌کردند ته راه جایی بود که محمدجواد به ندای زینب (س) تا رفت. اما نه! محمدجواد تا آخر خط رفت ولی برگشت! به قاعده بیست ثانیه روح از تنش جدا شد و فهمید شهید شده اما بند تعلق کامل از هم گسسته نشده بود که برگشت. 🍃فهمید یک جای کار می‌لنگد آن هم این دنیاست، مثل تعلق خاطر به و فرزندانش، یا شاید دعای همسرش که می‌خواست یک بار دیگر فقط او را ببیند. هرچه بود این برگشت زمینه اش را فراهم آورد و دیگر محمد جواد آن آدم سابق نبود، بود! 🍃چهره‌اش، رفتارش، گفتارش همه و همه تو را یاد می‌انداخت و این شهید بودن شد آنچه که باید! ته راه اینجا بود، پایان خط با توفیقی که نصیب هرکس نمی‌شود. و امروز ششمین سالی‌ست که از می‌گذرد. ♡سالگرد پروازت مبارک♡ پ.ن: گفته خود شهید به همسرش. ✍️نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ١ فروردین ١٣۶٢ 📅تاریخ شهادت : ٢۵ آبان ١٣٩۴ 🕊محل شهادت : سوریه، حلب 🥀مزار شهید : شاهین شهر، گلزار شهدای محله حاجی آباد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh