eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
6.6هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
از شهدا الگو برداری کنیم... 🍁بهش گفتم رفیق دانشگاه یک #پرسنل جای خالی داره #نیرو هم احتیاج داره تو هم که نیروی #ارزشی و ولایی هستی 🍃ماشاءالله دور و برت پر از رجال سیاسیه، دستت بازه بیا از بند پارتی استفاده کن برو سرکار 🌾 #تبسمی زد و گفت: رفیق!...اگر #آزمون برگزار می کنند همه می تونند شرکت کنند مسئله ای نیست اسم من هم بده ولی اگر مردم #عادی نمی توانند بیایند شرکت کنند من از #موقیعت #شغلی و #بسیجی ام سوءاستفاده نمی کنم #شهید_علی_جمشیدی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💢بهش گفتم رفیق، #دانشگاه یک پرسنل جای خالی داره نیرو👥 هم احتیاج داره تو هم که نیروی ارزشی و #ولایی هستی✌️ ماشاءالله دور و برت پر از رجال سیاسیه، دستت بازه، بیا از بند #پارتی استفاده کن برو سرکار 💢تبسمی زد و گفت: رفیق! اگر #آزمون برگزار میکنند، همه میتونند شرکت کنند، مسئله ای نیست اسم من هم بده📝 ولی اگر مردم #عادی نمیتوانند بیایند🚷 شرکت کنند، از موقیعت_شغلی و #بسیجی ام سوءاستفاده نمیکنم❌ #شهید_علی_جمشیدی #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
از شهدا الگو برداری کنیم ... 🍁بهش گفتم رفیق دانشگاه یک جای خالی داره هم احتیاج داره، تو هم که نیروی و ولایی هستی 🍃ماشاءالله دور و برت پر از رجال سیاسیه، دستت بازه بیا از بند پارتی استفاده کن برو سرکار 🌾 زد و گفت: رفیق!...اگر برگزار می کنند همه می تونند شرکت کنند. مسئله ای نیست اسم من هم بده ولی اگر مردم نمی توانند بیایند شرکت کنند. من از و ام سوءاستفاده نمی کنم 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
‍ 🍃٢٢ بهمن سال ۶۱ بود که در شهرستان ورامین پسری به زمینیان اضافه شد.مهدی صدایش زدند و مادرش هرگز فکر نمی کرد ٣٣سال بعد در ٢٢ بهمن و روز تولدش چشم از جهان بر کشد. 🍃شاگردان زرنگ به وقت تند تند سوالات را جواب می دهند وجلسه را ترک می کنند. شهدای جوان هم از آن دسته هستند.از ساعتشان به وقت، نهایت استفاده را می برند و هر کدام در وخصوصیات اخلاقی شان کوشا هستند. 🍃شهید ثامنی سال 85 لباس مقدس را بر تن کرد و راهش را در دنیا انتخاب کرد.همسر شهید مهدی ثامنی در باره اش می گوید:" زندگی‌اش در، سفر زیارتی برای و کمک‌رسانی خلاصه می‌شد 🍃 بار‌ها افرادی را برای اولین بار به سفر‌های زیارتی برده بود. هر شب ۲ رکعت نماز می‌خواند، وقتی جواب مثبت شد از من هم خواست این ۲ رکعت نماز را بخوانم. مهدی می گفت این به نیابت از حضرت زهرا (س) برای سلامتی حضرت صاحب الزمان (عج) است که اگر این را بخوانی شبت را با آرامش به صبح می‌رسانی" 🍃همین خصوصیات اخلاقی و وصل بودنش به بالا باعث شد تا هفت ماهه اش به نام «فاطمه سلما» رابه دستان مادر و همسرش بسپارد وبه امید رهایی زنان و دختران سوری لباس رزم بپوشد. 🍃۲۲ بهمن سال ۹۴ در منطقه تل هور سوریه به شهادت رسید . اعلام کردند است اما بالاخره در 4 تیر 98 مورد استقبال هموطنانش قرار گرفت تا با عزت و شکوه بسیار در خاک وطن آرام گیرد. روحش شاد و یادش همواره گرامی باد ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز تولد و شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃سالهاست از می‌گذرد ولی هنوز یاد آن روزگاران در خس خس سینه ای حس میشود، در فریاد های موج گرفته ای که از نجات بچه ها و سقوط شهر میگوید شنیده میشود، در نقص عضو هایی دیده میشود. اینان واژه جنگ را با تمام وجود لمس کردند. بعضی‌هایشان دل جا گذاشته‌اند در اروند، فکه، و... 🍃بعضی ها نگاه دلتنگشان سر پست، نگهبانی میدهد که اگر ردی یا اثری از گمشده‌شان پیدا شد آگاه شوند! یک سری هایشان هم در میدان قدم به قدم جای پای رفیق های آسمانی‌شان میگذارند تا بلکه به آنها برسند🕊 🍃در این میان آنها که جنگ ندیده اند به دست گرفته و راوی صحنه های مقتدرانه ای میشوند که به نام های مختلفی ثبت شده. قلم من، روایتِ صحنه ای به نام علی‌اصغر بشکیده را عهده دار شد. 🍃صحنه ای از مقاومت بچه های گردان به فرماندهی علی‌اصغر که در فاز دوم عملیات تنها یک گروهان مانده بود و او، که گویان برخواست برای حفظ خط با چند نفر! 🍃صحنه ای که پروردگار تقوایش را آزمود و او سربلند از این بیرون آمد! صحنه هم‌سفره شدن با کارگرانی که غذای اعیانی‌شان آبِ‌گوشت بود آن هم روزهای بسیار خاص. قلمم مفتخر به نوشتن برای او بود، اویی که دلنوشته اش را اینگونه نگاشته بود: خدایا دوست دارم تنها و باشم تا در غوغای کشمکش های پوچ مدفون نشوم! 🍃و عمق این مفهوم را آن زمان درک کردم که دیدم ما دیریست زیر خروارِ گناهانمان دفن شده ‌ایم و مدفنی متعفن ایجاد کرده ایم. این افتخار نیست و نبود برای منی که مقابلم اسوه ای از و گذشت ایستاده و از خداوند طلب گمنامی میکند. 🍃وباز زمین سیصد و شصت و پنج روز به گرد خورشید گشت تا رسید به آن روز که علی‌اصغر در تاریخچه ذهن ها غریب و گمنام ماند. به روز پرکشیدنش که اجر اخلاصش بود، به روز شهادتش. به وقت ملکوتی‌اش! ✨ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ آذر ۱٣٣٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۰ اردیبهشت ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ٢۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : خرمشهر 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃سالهاست از می‌گذرد ولی هنوز یاد آن روزگاران در خس خس سینه ای حس میشود، در فریاد های موج گرفته ای که از نجات بچه ها و شهر میگوید شنیده میشود، در نقص عضو هایی دیده میشود. اینان واژه جنگ را با تمام وجود لمس کردند. بعضی‌هایشان دل جا گذاشته‌اند در اروند، فکه، و... 🍃بعضی ها نگاه دلتنگشان سر پست، نگهبانی میدهد که اگر ردی یا اثری از گمشده‌شان پیدا شد آگاه شوند! یک سری هایشان هم در میدان قدم به قدم جای پای میگذارند تا بلکه به آنها برسند🕊 🍃در این میان آنها که ندیده اند قلم به دست گرفته و راوی صحنه های ای میشوند که به نام های مختلفی ثبت شده. قلم من، روایتِ صحنه ای به نام را عهده دار شد. 🍃صحنه ای از مقاومت بچه های گردان به فرماندهی علی‌اصغر که در فاز دوم عملیات تنها یک گروهان مانده بود و او، که گویان برخاست برای حفظ خط با چند نفر! 🍃صحنه ای که پروردگار تقوایش را آزمود و او سربلند از این بیرون آمد! صحنه هم‌سفره شدن با کارگرانی که غذای اعیانی‌شان آبِ‌گوشت بود آن هم روزهای بسیار خاص. قلمم مفتخر به نوشتن برای او بود، اویی که دلنوشته اش را اینگونه نگاشته بود: خدایا دوست دارم تنها و باشم تا در غوغای کشمکش های پوچ مدفون نشوم! 🍃و عمق این مفهوم را آن زمان درک کردم که دیدم ما دیریست زیر خروارِ دفن شده ‌ایم و مدفنی متعفن ایجاد کرده ایم. این افتخار نیست و نبود برای منی که مقابلم اسوه ای از و گذشت ایستاده و از خداوند طلب گمنامی میکند. 🍃وباز زمین سیصد و شصت و پنج روز به گرد خورشید گشت تا رسید به آن روز که علی‌اصغر در تاریخچه ذهن ها و گمنام ماند. به روز پرکشیدنش که اجر اخلاصش بود، به روز شهادتش. به وقت ملکوتی‌اش! ✨ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ آذر ۱٣٣٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۰ اردیبهشت ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۸ آذر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : خرمشهر 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃سالهاست از می‌گذرد ولی هنوز یاد آن روزگاران در خس خس سینه ای حس میشود، در فریاد های موج گرفته ای که از نجات بچه ها و شهر میگوید شنیده میشود، در نقص عضو هایی دیده میشود. اینان واژه جنگ را با تمام وجود لمس کردند. بعضی‌هایشان دل جا گذاشته‌اند در اروند، فکه، و... 🍃بعضی ها نگاه دلتنگشان سر پست، نگهبانی میدهد که اگر ردی یا اثری از گمشده‌شان پیدا شد آگاه شوند! یک سری هایشان هم در میدان قدم به قدم جای پای میگذارند تا بلکه به آنها برسند🕊 🍃در این میان آنها که ندیده اند قلم به دست گرفته و راوی صحنه های ای میشوند که به نام های مختلفی ثبت شده. قلم من، روایتِ صحنه ای به نام را عهده دار شد. 🍃صحنه ای از مقاومت بچه های گردان به فرماندهی علی‌اصغر که در فاز دوم عملیات تنها یک گروهان مانده بود و او، که گویان برخاست برای حفظ خط با چند نفر! 🍃صحنه ای که پروردگار تقوایش را آزمود و او سربلند از این بیرون آمد! صحنه هم‌سفره شدن با کارگرانی که غذای اعیانی‌شان آبِ‌گوشت بود آن هم روزهای بسیار خاص. قلمم مفتخر به نوشتن برای او بود، اویی که دلنوشته اش را اینگونه نگاشته بود: خدایا دوست دارم تنها و باشم تا در غوغای کشمکش های پوچ مدفون نشوم! 🍃و عمق این مفهوم را آن زمان درک کردم که دیدم ما دیریست زیر خروارِ دفن شده ‌ایم و مدفنی متعفن ایجاد کرده ایم. این افتخار نیست و نبود برای منی که مقابلم اسوه ای از و گذشت ایستاده و از خداوند طلب گمنامی میکند. 🍃وباز زمین سیصد و شصت و پنج روز به گرد خورشید گشت تا رسید به آن روز که علی‌اصغر در تاریخچه ذهن ها و گمنام ماند. به روز پرکشیدنش که اجر اخلاصش بود، به روز شهادتش. به وقت ملکوتی‌اش! ✨ ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد: ٩ آذر ۱٣٣٨ 📅تاریخ شهادت: ٢۰ اردیبهشت ۱٣۶۱ 🕊محل شهادت: خرمشهر 🥀مزار شهید: گلزار شهدای بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh