eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
2⃣0⃣9⃣ 🔰در برخي سيستان و بلوچستان به دليل زياد مردم، حتي 💞 و ثبت نمي‌شود و اگر زني بميرد، آن زن نمي‌تواند كند كه شوهر خود را از دست داده☹️ تا تحت قرار بگيرد. 🔰در منطقه ما 346 زن بدون هيچ و در نهايت محروميت زندگي مي‌كردند.❌ 🔰من اوضاع و احوال آن‌ها  را با رئيس كل استان در ميان گذاشتم🗣 و با هم به خدمت سردار رفتيم، وقتي او از جريان باخبر شد،👂 با زياد به ما گفت: هرچه زودتر آن‌ها  را تحت كميته امداد قرار دهيد و براي‌اين كار هم هيچ احتياجي به آوردن مدارك نيست.🗣 🔰شوشتري به‌اينجا نيز نكرد و دستور داد😮 تا براي آن‌ها  شود و امروز همان زنان بي‌سرپرست، تحت پوشش و كميته امداد هستند.‼️ 🔰شهید شوشتري شخصا رسيدگي به وضعيت زندگي زنان بي‌سرپرست، كودكان ❗️ و خانوادهاي منطقه را مي‌داد و در زمان او وقتي من از به منطقه كورين برگشتم🚕 ديدم كه زنان 70 ساله به همراه ، در شهادت او گريه مي‌كردند😭 و مي‌گفتند امروز خود را از دست داديم. راوی: حسين اسماعيل‌زهي از بزرگان طايفه «شه ‌بخش» بلوچستان 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💢 آرام و قرار نداشت. هرجای شهر بود، ردی هم از حضور علی به چشم می خورد. به شهر خودش نمی کرد. 💢اهالی بعضی روستاهای سیستان و بلچوستان هم اسم علی جمشیدی را در به خاطر سپرده و مهرش را به دل داشتند. 💢اتاق خوابش را با سربند و پلاک و تصاویر و... تزیین کرده بود. 💢روی دیوار هم جمله ای نوشت که خط و مشی سلوک جهادش را تبیین می کرد: . 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 1⃣1⃣ 💢 وقتى از سرجناز آمد،... وقتى که که محاسنش به خون💔 حبیب ، خضاب شد، وقتى که رمق پاهایش را در پاى پیکرحربن_یزیدریاحى ریخت ، وقتى که از کنار خونین برخاست ، وقتى که جگرش با دیدن زخمهاى شرحه شرحه شد، وقتى که عبداالله و با سلام وداع ، چشمان او را به اشک 😢نشاندند، وقتى که به آخرین نگاهش دل حسین را به آتش کشید، وقتى که خون و عاشقانه به هم آمیخت و پیش پاى حسین ریخت ، 🖤وقتى که ، در واپسین لحظات عروج ، سراسر وجودش را به رایحه حضور حسین ، معطر کرد، وقتى که... در تمام این اوقات و لحظات ، بود که به او مى داد... و تو بود که وجودش را مى سترد.هر بار که از میدان مى آمد، تو از نگاهش بر مى داشتى و بر دلت مى گذاشتى. 💢 حسین با هر بار آمدن و رفتن ، تعزیتهایش را به مى ریخت و التیام از نگاه تو مى گرفت . این بود که هر بار، سنگین مى آمد اما سبکبال باز مى گشت . خسته و مى آمد، اما برقرار و استوار باز مى گشت.... اکنون نیز دلت💞 مى خواهد که طاقت بیاورى ، صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى . 🖤همچنانکه از ص🌤بح تاکنون که آفتاب از نیمه آسمان🌫 گذشته است چنین کرده اى . اما اکنون ماجرا است.اکنون این دل شرحه شرحه توست که بردوش به سوى خیمه⛺️ ها پیش مى آید. اکنون این میوه جان توست که لگدمال شده در زیر سم به تو باز پس داده مى شود. 💢 براى تو تنها یک برادر زاده نیست... امیدها و آرمانهاى توست . تجلى دوست داشتنهاى توست... على اکبر پیامبر دوباره توست. نشانى از پدر توست . نمادى از مادر توست . على اکبر براى تو التیام محسن است . شهید نیامده. غنچه🌸 پیش از شکفتن پرپر شده. ، اولین در دیدرس تو بود.... 🖤تو ساله بودى که فریاد را از میان در و دیوار شنیدى که محسنم را کشتند و به دویدى.... محسن بر دلت ❤️زخمى شد. شهادت برادر در پیش چشمهاى چهار ساله خواهر. و تا على اکبر نیامد، این التیام نپذیرفت. 💢 اکنون این مرهم توست که به خون آغشته شده است... اکنون این زخم کهنه توست که باز کرده است. دوست داشتى حسین را دمادم در آغوش بگیرى و بوى حسین را با شامه تمامى رگهایت استشمام کنى . اما تو بزرگ بودى و حسین بزرگتر و شرم همیشه مانع مى شد مگر که بهانه اى پیش مى آمد؛ سفرى، فراق چند اى، تسلاى مصیبتى و... 🖤تو همیشه به نگاه مى کردى و با چشمهایت بر سر و روى حسین بوسه مى زدى.وقتى على اکبر آمد، میوه بهانه چیده شد و همه موانع برچیده. کوچکت همیشه در آغوش تو بود و تو مى توانستى تمامى احساسات حسین طلبانه ات را نثار او مى کنى. از آن پس ، هرگاه دلت براى تنگ مى شد، بوسه بر گونه هاى مى زدى.از آن پس... 💢 على اکبر بود و در مهر تو. على اکبر بود و دستهاى نوازش تو، على اکبر بود و نگاهاى پرستش تو و... بود و ادراك عاطفه تو. و اکنون نیز حسین بهتر از هر کس این رابطه را مى فهمد و عمق تعزیت تو را درك مى کند.دلت 💓مى خواهد که طاقت بیاورى ، صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى.... اما چگونه ؟... ...... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh