eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
0⃣1⃣4⃣ 🌷 🌷 🔹همسرم بی نهایت دست و دلباز بود.دوست داشت همیشه برای بهترین ها را مهیا کند🎁.در حد توانش برای علی اکبر خرج میکرد.اکثر اوقات با به منزل میامد.حتی وقتی به خرید میرفتیم حتماً برای علی اکبرمان هم خرید می کرد. 🔸قبل از اعزامش به درسال 93 پنج ماه شیراز ماموریت بود.بخاطر وابستگی💞 بیش ازحدی که به من و علی اکبر داشت ، بر خودش واجب میدونست که به ما سر بزند.هرسری که به منزل🏡 میامد برای من یا علی اکبر هدیه🎁 خریده بود.. 🔹یکبار با اصرار خودم هدیه نخرید🚫.گفتم بهتراست به جای اینکه رفتن به بازار و خرید هدیه رو متحمل بشی،این چندساعت⏰ را بگذرونی.چون من و علی اکبرم بینهایت دلتگنشـ💔 میشدیم. 🔸آنشب🌙 برای اولین بار دست خالی به منزل اومد.علی اکبر مثل همیشه سراغ کیف💼 پدرش رفت تا ببینه پدرش این سری چه هدیه ای🎁 برایش .همان لحظه دیدم که همسرم خیلی ناراحت شد😔. 🔹گفت"من الان جواب چی بدم؟!" من وقتی ناراحتی ایشون رو دیدم یکی از بازیهایی که قبلاً برای علی اکبر نگه داشته بودم تا سرفرصت نشانش بدهم را در کیف💼 همسرم گذاشتم .گفت:"خدا نکنه شرمنده زن و بچه اش بشه😓.من خنده ی پسرم را با دنیا عوض نمیکنم. 🔹" یک روز از تماس گرفت☎️ و گفت دوتا عروسک به حرم متبرک کردم و دوست دارم زودتر به دست علی اکبرم برسونم☺️.اما آن کیفی💼 که همیشه باهاش به ماموریت میرفت و آن دیگر ♨️هیچوقت به دست ما نرسید🚫. 🔸 سیب سرخ🍎 خدا شد و درعوض یک جعبه چوبی با پرچم سه رنگ ایران🇮🇷 که علیرضای نازنینم را در آغوش کشیده بود و روح پاکـ🕊 و بلند او، و نام و یاد هدیه ی خدا در بهار94 برای من و علی اکبرم شد👌. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍂به دنبال ما می دوید و از ما #پوزش می خواست 🔸یک روز که در کلاس هشتم درس می خواندیم📖 هنگام عبور از محله #چگینی که از توابع شهرستان قزوین است، یکی از نوجوانان👦 آنجا بی جهت به ما #ناسزا گفت و این باعث شد تا با او گلاویز شویم. 🔹ما با #عباس سه نفر بودیم و در برابرمان یک نفر👤 عباس پیش آمد و برخلاف انتظار ما، که توقع داشتیم او به #یاریمان بیاید، سعی کرد تا ما را از یکدیگر جدا کند💕 و به درگیری پایان دهد. 🔸 وقتی تلاش خود را بی نتیجه دید، ناگهان قیافه ای بسیار جدی گرفت😐 و در جانبداری از طرف مقابل #باما درگیر شد. من و دوستم👥 که از حرکت عباس به خشم آمده بودیم،به #درگیری خاتمه دادیم و به نشانه اعتراض، از او قهر کردیم. 🔹سپس بی آنکه به او اعتنا کنیم، راهمان را در پیش گرفتیم، ⚡️اما او در طول راه به دنبال ما می دوید🏃 و #فریاد می زد: - #مراببخشید آخر شما دو نفر بودید و این انصاف نبود❌ که یک نفر را کتک بزنید. راوی پرویز سعیدی #شهید_عباس_بابایی 🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh