بہ یاد آنهایے👆 ڪہ
جز #استخوانهایشان
چیزے از #جسمشان نمانده
اما عظمت وشڪوه #غیرت
شان #عالم را فرا گرفتہ
به گل ها دقت کنید 😍👆
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#حجـــــــابــ🌸🍃
چادر چتری برای من و توست #بانو☺️ .
همان چتری☂ که #خدا بر سرمان گرفته است!
از جنس حمایت است و امنیت😎✌️...
من امروز #مدیون خداوند جان و بندگان مهربانش هستم.
بندگانی که مهربانی از جنس امید داشتندو امروزه اگر چه #جسمشان نیست✘
⚡️ اما ...
یادشان هیچ گاه از ذهن و قلبــ❤️ هایمان پاک نمی شود🚫 .
من امروز میدانم که #چادر چتر ایمنی من است ...
با #خون انسان های پاکـ🕊 سرشته شده است
و میدانم خداوند مهربانم همیشه #حامی_من است.😍
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
1⃣4⃣1⃣ به یاد #شهید_هادی_شجاع🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
0⃣0⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠زود برمی گردم
🔰وقتی داشتند می رفتند نگاهشان، #نگاه_آخر بود؛ می خواستند یک حرفی بزنند ⚡️ولی #پشیمان می شدند و نمی گفتند، نمی دانم چه حرفی بود😔
🔰ساعت ۶ بعدازظهر🕧 #پانزدهم مهرماه بود نزدیکی های اذان مغرب🌒 سعی می کردند با #حرفهایشان مرا از نگرانی در بیاورند، گفتند: یکی دو ماه می روم مأموریت و #برمیگردم.
🔰در این چند روز #سه_بار تلفنی☎️ باهم صحبت کردیم در همین حد که از سلامتی همدیگر خبر بگیریم و صدای هم را بشنویم. #بارآخر زدم زیر گریه😭 و گفتم: شما را به خدا مواظب خودتان باشید و زود #برگرد من دوستت دارم💞 آقاهادی هم گفتند: «من هم #دوستت_دارم فاطمه جان! چشم زود بر می گردم خداحافظ👋»
🔰فرماندشون وقتی برای سر زدن به منزل ما آمد🏘 گفتند: « آقا هادی شما خیلی #شجاع بودند، سعی می کردند توی خط مقدم باشند، می خواستیم سنگر را با برگ درخت زیتون🌳 استتار کنیم تا از تیررس #دشمن به دور باشیم
🔰داوطلب می خواستیم #آقاهادی پیش قدم شدند، مشغول استتار بودند که تیر خورد💥 به دست و #قلبشان، شاخه درخت زیتون از دستشان افتاد و #شهید_شد. بیست و هشتم📆 مهر شهید شدند🌷 پیکرشان یکم آبان ماه روز #تاسوعای امام حسین (ع) از مصلای شهر چهاردانگه به سمت امامزاده عباس(ع)🕌 تشییع شد وقتی دیدمشان #جسمشان سالم بود و صورتشان نورانی✨
#شهید_هادی_شجاع(وهب زمان)
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh