eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
9⃣6⃣1⃣ 🌷 دو سه روزی بود میدیدم توی خودش است.😕 پرسیدم: « چته تو؟ چرا این قدر توهمی؟ » گفت:« دلــ💔ـم گرفته. از خودم دل خورم. اصلا حالم خوش نیست.😞 » گفتم:«همین جوری ؟ » گفت:«نه؛ با بحثم شد😯، داغ کردم. چه می دونم؟شاید باهاش بلندحرف زدم. نمی دونم. بودم. حرفم که تموم شد فقط بهم گفت: 👈 من با فرمانده هام این جوری حرف نمی زنم 🚫که تو با من حرف می زنی. دیدم راست می گه😶. الان دو، سه روزه کلافم. یادم نمی ره.»😔 🌷 🌷 شادی روحشان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
«شهید مرتضی حسین‌پور» معروف به «حسین قمی» متولد سال 64 بود. او سال 83 وارد شد. و در سال 92 با شروع فتنه در وارد منطقه شد. سال 93 با ورود داعش به عراق، مرتضی به اعزام شد. جزو افرادی بود که با در پدافند بغداد- سامرا مشارکت داشت. نبوغ و مجاهدت‌های او به گونه‌ای بود که فرماندهان به او لقب زمان را دادند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1⃣3⃣3⃣ 🌷 🌷در ۳۰ شهریور سال ۱۳٦٤ در روستای از توابع استان گیلان به دنیا آمد. با وجود آنکه در رشته مهندسی دانشگاه ساوه قبول شده بود اما ترجیح داد وارد دانشگاه (ع) شود. شخصیت جهادی او در پایگاه امام علی (ع) نیروگاه قـم شڪل گرفت و با عشقی عمیقــ❤️ در سال ۱۳۸۳ وارد پاسداران شد و از همـان اول سودای شهـادتـ🕊 داشت . او پس از گذراندن دوره دانشڪده افسری وارد ماموریت‌های سخت شد. 🌷از سال ۱۳۹۲ در مناطق درگیری در عـراق و حضور پیدا ڪرد . و از فرماندهـان محورهای عملیاتی « » دمشق در سال ۱۳۹۲ بود. او جزو اولین افرادی بود که به همراه سردار حاج قاسم در پدافند بغداد - سامرا مشارڪت داشت و در فرماندهی عملیات شڪستن ⭕️حلقه محاصره بلد-سامرا نقش بسزایی ایفا ڪرد👌. 🌷او مسئول عملیات قرارگاه بود و در حالی که در گرمای ۵۰ درجه بیابان‌های تدمر بود به شناسایی می‌رفت. با وجود آنکه به نسبت خیلی از مسئولان خطوط مقدم جـوان بود در جلسات تخصصی بزرگان با شجـاعت💪 نظر می‌داد و آنقدر پخته بیان می‌ڪرد ڪہ بقیه با به درستی آن را می‌پذیرفتند. 🌷در طول این مدت بار مجروح شد. ⚡️ولی مجروحیت مانعِ ادامه حضورش در میدان ‌های جهاد نشد🚫. نبوغ و مجاهدت‌های او به گونه‌ای بود که فرماندهان به او لقب " " زمان را دادند. او فرماندهی چندین پایگاه در کشور عراق را بعهده داشت. و با نام جهادی " " در دل فاطمیون ، زینبیون و حیدریون به عنوان نیرویی مخلص ، با اخلاق و فرمانـده‌ای شجـاع👌 شناخته شده بود. 🌷فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون در سوریه و فرمانده در عملیات اخرش جهت تکمیل خاکریزهای دفاعی نیروهای رزمنده در منطقه مرزی و شمال تنف در صحنهٔ جهاد حاضر شد✔️ و در ۱٦ مرداد ۱۳۹٦ در جریان فرماندهی نیروهای عراقی در تدمر سوریه به فیض شهادتــ🕊 نائل آمد و به ملکوتیان🌷 پیوست. 🌷خیلی‌ها معتقد بودند او به زودی به موقعیت‌های بزرگی در و جمهوری اسلامی خواهد رسید. آنقدر حضورش موثر بود ڪہ وقتی خبر شهادتش🌷 را شنید گفت خسارت بزرگی وارد شد کاش به جای او شهید🕊 شده بودم ». " نثـار روح پرفتوحش " 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
3⃣5⃣5⃣ 🌷 💠صدای ژنرال ما....!! 🔰محمد رشید صدیق فرمانده تیپ ۲۴ مکانیزه رو گرفته بودیم. نوسان↕️ فشار خون داشت. اما هر چه معاینه اش می کردم رو نمی فهمیدم🤔. یه کم آروم شده بود 🔰تا اينكه صدای از سنگر فرماندهی بلند شد🗣. حسن وقتی با بی سیم📞 حرف مى زد، بلند صحبت می کرد تا صداش برسه اون ور. 🔰یه دفعه دیدم حالت عراقی بهم ریخت😧! رنگش به سرخی و سیاهی متمایل شد. با سختی : شما هم این صدا را می شنوی دکتر⁉️» پرسیدم: منظورت را نمی فهمم، مگر تو می شنوی؟ 🔰سرتیپ در حالی که در سنگر بی تابانه قدم می زد گفت: صدای یکی از های شماست. بله اون صدا همه اش تو گوشمه👂. با تعجب پرسیدم: ژنرال ما⁉️ حالا این کی هست؟ 🔰از کجا می دونی ژنراله⁉️ گفت: چون همیشه فرمان می ده. فرمانهای مهم♨️. اون یک و قویه👊. فرماندهان ما همه شون از او می ترسیدن. پرسیدم: شما چه سابقه ای از اون ژنرال دارین که این طوری باعث شما شده؟ 🔰سرتیپ پاسخ داد: ✘سابقه حمله، ✘شکست،✘فرار،✘مرگ، تو جبهه ى ما صدای او، به نام شناخته شده. هر وقت صدای اونو از پشت بی سیم📞 می شنیدیم، . 🔰صداش که می یومد📣 قبل شروع حمله بوی از روحیه فرماندهان ما بلند می شد. تازه فهمیده بودم دلیل فشار خون سرتیپ از چیست؟ یا همان .... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نزدیڪ ظهر بود . از شناسایی بر می‌گشتیم . از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم . آن قدر خسته بودیم ڪه نمی‌تونستیم پا از پا برداریم، ڪاسه زانوهامون خیلی درد می‌ڪرد . حسن طرف شنی جاده شروع ڪرد به نماز خوندن. صبر ڪردم تا نمازش تموم شد . گفتم : « زمین این طرف چمنیه ، بیا این جا نماز بخون » گفت : « اون جا زمین ڪسیه ، شاید راضی نباشه . شادی روح و <<صبحتون معطر به دعای شهیدان>> 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نوشتن یادداشت روزانه را اجباری کرده بود. می‌گفت: بنویسید چه کارهایی برای گردان، تیپ، واحد و قسمتتون کردید. اگه بنویسید، نفر بعدی که میاد، می‌دونه چه خبره. اون موقع بهتر می‌تونه تصمیم بگیره. ❬اللّٰھم‌صَلِّ‌عَلۍمُحَمـَّدوآلِ‌مُحَمـَّد!❭ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌹۹ بهمن‌ماه سالروز شهادت جنگ تحمیلی شهید و فرمانده قرارگاه کربلا شهید در عملیات منطقه  گرامی باد. 🇮🇷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
عصر بود که از شناسایی اومد. انگار با خاک حمام کرده بود! از غذا پرسید؛ نداشتیم. یکی از بچه‌ها تندی رفت از شهر چند سیخ کوبیده گرفت. کوبیده‌ها رو که دید، گفت: "این چیه؟" بشقاب رو زد کنار و گفت: "هر چی بسیجی‌ها خوردن از همون بیار. نیست؟ نون خشک بیار!" شهید🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💔فاصله بین شوش تا فکه یک ساعت و نیم است. در صندلی‌های عقب ماشین بین حسن باقری و مجید بقایی نشسته بودم. مجید همیشه یک قرآن جیبی همراهش بود و در هر فرصتی تلاوت می‌کرد. توی این فاصله داشت سوره فجر را حفظ می‌کرد. قرآنش را داد دست من و گفت: ببین درست می‌خوانم؟ من داشتم حفظ‌هایش را کنترل می‌کردم. وقتی رسیدیم به آیات آخر سوره فجر «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى إِلَى‏ رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَادْخُلِى جَنَّتِى‏» به فکه رسیدیم. مجید به حسن گفت: نمی‌دانم چرا آیات آخر این سوره را نمی‌تونم حفظ کنم، گیر دارد. نمی‌دانم گیرش چیست؟ حسن با خنده گفت: می‌دانی گیرش چیست؟ گیرش یک ترکش است. گیرش یک لقمه شهادت است. بابا! یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة در شأن امام حسین (ع) است. شوخی که نیست. راست می‌گفت حسن! گیر ورود به جمع یاران شهید، خصوصی‌های خدا، یک لقمه شهادتی بود که چند لحظه بعد در فکه با هم نوش جان کردند. 🥀خاطره‌ای به یاد سردار شهید معزز مجید بقایی، فرمانده گمنام قرارگاه کربلا و فرمانده شهید معزز سردار ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh